چاپ صفحه

واکاوی تشابهات شخصیتی و سیاست های اجرایی حسن روحانی با گورباچوف

به گزارش پایگاه  عدالت خواهان ایران"  تبلیغات سیاسی وجوسازی سیاسی چه توسط غربیها و چه بدست دوستان کم عمق سیاسی و بعضا تحت تاثیر معاندان، کشورِ جمهوری اسلامی را در مقطع زمانی سال هشتم دولت احمدی نژاد یک دولت فلاکت زده معرفی می کرد. یکی از کاندیداها که در دوره یازدهم از شورای نگهبان کارت سبز شرکت در رقابت انتخاباتی گرفت و نهایتاً هم رای بسیارکمی آورد دائما چماق نرخ فلاکت را بر سر دولت دهم میکوبید و او را فاقد تدبیر لازم برای اداره ی کشور معرفی میکرد و حال آنکه این ادعاها چیزی جز نقشه خوانی معکوس نبود و دولت دهم بنا به فرموده مقام عظمای ولایت، چه در حوزه گفتمانی، و چه در حوزه عملکرد فردی و گروهی نمرات قابل قبولی داشته است.
من باب مثال ذخیره ارزی وافری در حد شصت میلیارد دلار برای دولت یازدهم به ارث گذاشته است.
گذشته از صندوق ارزی و ذخایر آن، قدرت صادرات غیر نفتی در کشور هیچگاه به وافریِ این دولت نبوده است و رقمی بالغ بر ۵۵میلیارد دلاردر سال را نشان میدهد.

در همین دولت فاصله حجم واردات به صادرات غیر نفتی به رقمی بالغ بر ١۵درصد رسیده بود که یقیناً میتواند به توازن تراز بیانجامد و دولت نباید از آن غافل شود.
در همین دولت ابر اقدامِ شاق و مشکل هدفمند کردن یارانه ها انجام پذیرفته است که البته در اجرا مواجه با مشکلاتی هم بوده است و محور تبلیغاتی در انتخابات ٩٢ حول محور بزرگ نمائی همین معضلات رنگ و آب جدی گرفت و حماسه سیاسی خلق شد و اگر معضلات اجرای طرح هدفمندی نبود، معلوم نبود تبلیغات انتخاباتی حول چه معضلات تاثیر پذیری به منصه انتخابات کشیده میشد.
ازاین موضوع که بگذریم بحث سفرهای دولت و نزدیک شدن ساختار اجتماعی به دولت وحس همه باهمی در همین دولت بنا نهاده شد که در جای خود محل تقدیر است.
کار عظیم مسکن مهر کاری بس دشوار و بشرط رفع نواقص محیطی و زیست محیطی ،انقلابِ ساختمان سازی بود، اما به اعتبار غیر مهندسی بودن منابع، همین کار عظیم هم زمین خورد و برای دولت ضد تبلیغ شد.
هجمه به دولت با شعار گرانی و فلاکت اجتماعی آغاز شد که خود محل تامل است اما دولت یازدهم که انتخاب شد، سه شعار مهم در دستور کار خود داشت و دارد: اعتدال در سیاست، تدبیر در اقتصاد، وامید در اجتماع.
این سه شعار انسان را به یاد اصلاحات در دوره ی گورباچف می اندازد که دو برنامه برای عبور از بحران شوروی در دستور کار داشت و متکی به اجراء وپیاده سازی همان دوبرنامه یعنی “پرستوریکا” و “گلاس نوست” بود. امروز دیگر اتحاد جماهیر شوروی ای وجود ندارد.

اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی پس از انقلابی به اصطلاح مردمی در ماه اکتبر ۱۹۱۷ میلادی تأسیس شد. پس از اعلام پیروزی در انقلاب نظام سیاسیِ این کشور، تبدیل به یک رژیم دیکتاتوری با اقتصادی صد درصد دولتی و ایدئولوژی کمونیستی گردید و در مقابل نظام سرمایه داری غرب که شعار دموکراسی را در قالب زیرساخت مکتبی لیبرال دموکراسی ارائه مینمود، سیستم توتالیترِ سوسیالیستی را به منصه نمایش گذاشت و حزب کمونیست را قاهر تمام عیار اداره در کشور نمود.
رهبران این حزب برای حفظ قدرت سیاسی خود، سیاستهای متفاوت و حتی متناقضی در پیش گرفتند. از دوره زمامداری استالین تا خروشچف و از برژنف تا گورباچف می توان به برنامه ها، موضع گیریها، رویه ها و خط مشی هایی برخورد کرد که تعارض روشن و آشکار آنها بر کسی پوشیده نیست. وسرانجام، آنچه که سقوط امپراتوری تفکر چپ را فراهم نمود، سیاست های دو محوره در دوره ی اصلاحات گورباچف تحت عنوان دو برنامه به نامهای مشهور شده “پرستوریکا” و “گلاس نوست” بود.
اصلاحات ساختاری میخائیلی از سال ١٩٨۵ میلادی، در زمان به قدرت رسیدن گورباچف، اعلام و اعمال گردید، که سرانجامِ آن، فروپاشیده شدن اتحاد جماهیری شوروی را دریک دوره ای شش ساله ومنتهی به سال ١٩٩١ میلادی به دنبال داشت.
در واقع پرستوریکای مد نظر میخائیل گورباچف، که او را نماینده ی تفکر انگلیس و عامل نفوذی غرب در ساختار شوروی سابق میدانستند، در عمل،‌ شامل کاهشِ کنترل و دخالت دولت در امور اقتصادی و ایجاد روند گسترده دراعمال سیاست خصوصی سازی در حوزه های کشاورزی و صنعت بود.

بازسازی اقتصادی یا پرستوریکا، برنامه ای جامع و ساختاری برای مقابله با رکود و بحران اقتصادی و حل و فصل معضلات اجتماعی درشوروی سابق بود. اقتصاد بی رمق و بیمار گونه دراین کشور که از دهه ۶٠ میلادی آغاز شده بود نمودارهای آماری اغلب با روند کاهش در شاخصهای مختلف را نشان می داد. سیاستهای اقتصادی حزب کمونیست در تأمین مایحتاج عمومی، ناکامی در رفع نارساییهای مدیریتی و نیاز روز افزون حکومت به تحصیل ارز خارجی برای تأمین سرمایه های لازم جهت طرحهای صنعتی، همه و همه نشان از بحران اقتصادی در کشور ابر قدرت شرق داشت. صنعت عقب مانده، تکنولوژی قدیمی، کشاورزی ضعیف، در آمد سرانه پایین، کاهش تولید ناخالص داخلی و …. ضرورت پرستوریکا را بر رهبران نسل جدید شوروی آشکار ساخته بود.

طراحی و اعمال پرستوریکا در کشاورزی و حتی صنعت، در واقع تلفیق سیاست “نظام مسؤولیتِ دنگ شیائوپینگ” در چینِ بعد از مائو تسه دونگ و سیاست “اقتصاد نوینِ نپ لنین” در اتحاد شوروی سابق بود که این بار با استراتژی مدّ نظر غرب انجام میگرفت.
تغییر در شیوه ی های حکمرانی و ایجاد فضای باز سیاسی، و اعمال سیاستهای دموکراتیزه کردن کشور، ایجاد تحول در تشکیلات اداری و حزبی، تغییر در تعریف مبانی ایدئولوژیک و فرهنگ و اعطای آزادیهای اساسی به مردم نیز در پیاده سازی طرح گلاس نوست، انجام می پذیرفت.

در واقع میخائیل گورباچف را میتوان در عرصه تئوریک، ناجی مردم شوروی با ارائه طرح هائی جامع و مانع قلمداد نمود ولی اما؟ نتیجه اقدامات اصلاح طلبانه وی، فروپاشی اقتدار اتحاد جماهیر شوروی بود و بس، مردم هم در تکه پاره های بدن نظام سابق رهیافت شگرفی نیافتند.

امّا مهم این بود که در همان ابتدای کارِگورباچف این پیش بینی که کار اصلاحات در شوروی به اضمحلال تفکر کمونیسم خواهد انجامید، صورت میگرفت.
و البته حضرت امام (ره) در طراحی ساختار نامه از نظر کارشناسی برخی شرق شناسان بهره بردند که من آنان را نمیشناسم ولی ساختار نامه حکایت از یک کار دقیق و همه جانبه که بیش از ۶ماه طراحی آن بطول انجامیده بود، داشت.

جواد لاریجانی در بازگشت از سفر شوروی و دیدار با گورباچف در ارائه ی گزارش به محضر حضرت امام (ره) گفته بود، وقتی نامه را در حضور گورباچف میخواندیم، مات و مبهوت مانده بود و لام تا کام سخنی نگفت و گویا پیش بینی حضرت امام برایش تازگی نداشت و او را که صدای شکستن استخوانهای نظام شرق به اقصی نقاط جهان رسیده، متحیر نموده بود.

گورباچف در عین خوش نامیهای بسیار، بدنامی های فراوانی نیز دارد. گنادی زوگانوف، رهبر کمونیست‌های روسیه ی امروزی از گورباچف بعنوان خائن و کسی که سیستم اتحاد شوروی را نابود کرد، یاد می‌کند.
سیستمی که در آن زمان از یک سو درگیر هزینه‌های میلیاردی جنگ سرد شده بود و در باتلاق افغانستان گرفتار آمده بود. سیستمی که در آن جای دمکراسی خالی بود و پرولتاریا محروم از حقوق بشر. این سیستم به لحاظ اقتصادی تا ورشکستگی کامل چند گام بیشتر فاصله نداشت.

گورباچف هم مانند دکتر روحانی حقوق خوانده بود او با دو برنامه گلاس نوست و پرستوریکا سعی کرد در اتحاد شوروی سابق فضای باز ایجاد نموده و در راه رشد و پایداری نظام سوسیالیستی اصلاحاتی را وارد کند. 

گورباچف سال ١٩٨٨ در سازمان ملل اعلام کرد که اتحاد شوروی بطور یکجانبه موشک‌های هسته‌ای‌ خود را کاهش خواهد داد و مهم‌تر اینکه ارتش شوروی را بدون هیچ دستاوردی پس از ده سال ماندگاری در باتلاق افغانستان، از این کشورخارج نمود.
تصمیمات و کلام آن روز گورباچف به شرایط و اظهارات دولت های یازدهم و دوازدهم شباهت عجیبی دارد؛
ایران را در تبلیغات، مشابه شوروی آن روز میدانند که به نظر قیاس مع الفارقی است؛
با اینکه تبلیغاتِ درماندگی اقتصادی در ایران ده ها برابر بیشتر از اصلِ وخامت اوضاع است؛
بااینکه نقش رسانه های غربی در بد نشان دادن وضع وخیم اقتصاد در ایران بسیار مشهود است؛
با اینکه تبلیغات انتخاباتی بیشترین تمرکز خود را روی معیشت مردم قرارداده بود؛
با اینکه بیش از نود درصد برنامه های دولت روحانی شباهت عجیبی به دو برنامه ی گورباچف دارد؛
با اینکه هردو رئیس جمهور حقوق خوانده و هردو از اعمال اعتدال سخن رانده اند.
با اینکه نگاه هر دو کمی تا قسمتی تخصص گرا و نزدیک به غرب، برآورد گردیده است؛
وعلی رغم اینکه دکتر روحانی در طول ایام تبلیغات ریاست جمهوری، دائم و لاینقطع از وفاداری خود به نظام و پایبندی به ولایت فقیه سخن گفته است؛
با اینکه ظرفیت انقلاب اسلامی نسبت به ظرفیت انقلاب اکتبر هزاربرابر بیشتر است و در حوادث و جریان‌سازیها بخوبی نقش بی بدیل ایفا نموده است؛

اما دیدگاه ها و اقدامات دکتر حسن فریدون روحانی بی شباهت به دیدگاه ها و اقدامات میخائیل سرگی یویچ گورباچف در شوروی نیست و حتی از نظر سابقه ی حضور و کار در دو نظام هم تا حدودی به هم تنه میزنند، لذاست که این شباهت ها محل تامل و مداقه واقع میشوند.