به گزارش عدالت خواهان گلستان" سیاستمداران جنگ طلب آمریکایی همچنان به دنبال بهانههایی برای اعمال فشار بر ایران هستند؛ این نکتهای است که خود کارشناسان و تحلیلگران آمریکایی نیز به انتقاد کرده اند.
بنا بر گزارش عدالت خواهان گلستان"، پل پیلار، تحلیلگر سابق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) و کارشناس مسائل خاورمیانه در مطلبی در سایت «میدل ایست آنلاین» به بررسی راهبرد آمریکا در قبال مذاکرات هستهای ایران پرداخته و مینویسد، در حالی که چشم انداز رسیدن به توافق نهایی در موضوع هستهای روشنتر شده، نومحافظه کاران آمریکایی در پی یافتن راههایی برای تشدید دشمنیها با ایران هستند؛ امری که در تضاد با منافع واقعی سیاسی و امنیتی ایالات متحده است.
در این مطلب آمده است: پس از مدتی که موضوع مذاکرات هستهای ایران و گروه ۱+ ۵ تحت تأثیر دیگر مسائل دیپلماتیک و همچنین رویدادهای رخ داده در چند ماه اخیر قرار گرفت، اینک این موضوع بار دیگر به صدر اخبار رسانهها راه یافته است. طرفین در روزهای آتی به شدت درگیر مذاکرات خواهند بود و هدفشان نیز دستیابی به توافق نهایی تا بازه زمانی آخر نوامبر است. اکنون بار دیگر اعداد و ارقام مربوط به سانتریفیوژها و ظرفیت غنی سازی اورانیوم در ایران را میشنویم که باید در توافق نهایی مورد توجه قرار بگیرد.
اما اهمیت دستیابی به توافق و در نتیجه اینکه رسیدن یا نرسیدن به توافق چه پیامدهایی خواهد داشت، بسیار فراتر از صرف موضوع هستهای است. این امر به ظرفیت آمریکا برای رویارو شدن کارآمد و کامل با مسائل بسیاری که در خاورمیانه و جنوب آسیا با آن روبه روست، مربوط میشود.
چند روز پیش، گروه «پروژه ایران» که از سفرای سابق آمریکا تشکیل شده و هدف خود را حمایت از منافع آمریکا از راه دیپلماسی در موضوعات مربوط به ایران اعلام کرده، گزارشی از پیامدهای احتمالی توافق هستهای با ایران منتشر کرد (خود من نیز در این پروژه حضور دارم و در تهیه گزارش مشارکت داشتم).
این گزارش، امضای سی تن از چهرههای شناخته از جمله مشاوران سابق امنیت ملی آمریکا و دیگر مقامات ارشد سابق را پای خود دارد. یکی از مسائل مطرح در گزارش اینکه موفقیت در دستیابی به توافق هستهای و فائق آمدن بر مسألهای که تا این حد و طی سالها بر روابط ایران و آمریکا تأثیر گذاشته، میتواند تأثیرات مهمی بر خاورمیانه داشته باشد.
این امر تا اندازه ای بدان سبب است که چنین توافقی میتواند سبب گشایش فرصتهایی در روابط ایران و آمریکا باشد و به حل و فصل دیگر مسائل مشترک یاری برساند. دلیل دیگر این امر آنکه با توجه به اهمیت آمریکا برای بسیاری از دولتهای منطقه، طبیعتاً بهبود روابط ایران و آمریکا بر روابط این کشورها با ایران نیز تأثیرگذار خواهد بود.
اما در ارزیابی این تأثیرات احتمالی توافق، مهم است که میان منافع واقعی آمریکا و رفتاری که احتمالاً پس از دستیابی به توافق از سوی برخی طرفها انجام خواهد شد، تمایز قائل شویم.
در این زمینه، بیش از هر چیز موضوع اسرائیل مطرح میشود که دولتمردان آن نسبت به دستیابی احتمالی ایران به سلاح هستهای ابراز نگرانی میکند؛ هرچند منافع این دولت نیز با دستیابی به توافق بیشتر تأمین میشود، سیاستمداران دست راستی آن هر کاری از دستشان برمیآید، انجام میدهند تا جلو دستیابی به توافق را بگیرند. این تلاش با هدف باقی نگه داشتن فشارها بر ایران، جلوگیری از قدرت گیری این کشور به عنوان یک رقیب مهم در منطقه و حفظ آن در حکم تهدیدی خیالی صورت میگیرد که با استفاده از آن، اسرائیل توجه عمومی را از دیگر مسائل مربوط به خود دور میکند.
همین موضوع البته در سطحی کمتر، درباره کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس مصداق دارد که اولویتهای آنها درباره ایران، همواره با سوءتفاهم و سوءتعبیر همراه بوده است. این حقیقت است که عربستان سعودی از دیرباز در حکم رقیب ایران در عرصه اقتصادی و نفوذ سیاسی مطرح بوده، اما سعودیها نیز در تاریخشان مقاطعی از بهبود روابط با ایران را تجربه کردهاند.
این دو دولت بزرگ منطقه خلیج فارس و همچنین پادشاهیهای کوچک منطقه، منفعت مشترکی در جلوگیری از توسعه بیثباتی در پیرامون خود دارند که بیش از هر چیز، به صادرات نفت لطمه میزند. در چند ماه اخیر، کشورهای عرب منطقه نیز به فکر بهبود روابط با ایران افتادهاند که این امر احتمالاً ناشی از درک چشم انداز بهبود روابط ایران و آمریکاست.
در این میان، برخی از مخالفان تندرو ایران در آمریکا، طی ماههای اخیر کارتهای بیشتری برای مخالفت با ایران روی میز گذاشته و در عمل، نشان دادهاند آنچه آنها خواستار آن نیستند، نه یک «توافق بد» با ایران، بلکه اصولاً هرگونه توافق میان ایران و ۱+ ۵ است.
آنها میگویند در صورت امضای توافق با ایران و برداشته شدن تحریمها، ایران از نفوذ بیشتری در منطقه برخوردار خواهد شد و این چیز خوبی نیست؛ اما اینکه این امر خوب، بد یا خنثی باشد، بستگی به این دارد که از این نفوذ چگونه استفاده شود و رابطه آن با منافع آمریکا به چه صورتی باشد. در حقیقت، موارد متعددی وجود دارد که ایران و آمریکا در آنها منفعت مشترک دارند و این منافع مشترک، به ویژه با ظهور گروه داعش بیشتر هم شده است. مهمترین حوزههای این منافع مشترک، در عراق و افغانستان و در برقراری ثبات و امنیت در این کشورها قابل دیدن است.
ظرفیت و همچنین نیاز به همکاری و هماهنگی گستردهتر میان ایالات متحده و ایران، امری عینی است و توافق هستهای، میتواند راه را برای این همکاری و هماهنگی باز کند؛ اما به نظر میرسد این عینیت برای برخی از اعضای کمیته روابط خارجی سنا ـ که هفته گذشته جان کری را زیر سؤال برده و خواستار اطمینان از عدم همکاری آمریکا با ایران در مبارزه با داعش شدند ـ چندان قابل مشاهده نیست!
به عبارت دیگر، برخی از سناتورها بر این باورند که اقدامات یکجانبه بهتر از اقدامات هماهنگ است و خطر ایران برای آمریکا بیشتر از خطر داعش است. این گونه دیدگاهها به شدت در مسیر دستیابی آمریکا به منافع خود در خاورمیانه اخلال پدید میآورد.
برای ارزیابی بهتر این موضوع، باید پیامدهای دستیابی به توافق را در برابر پیامدهای عدم دستیابی به آن گذارده و بسنجیم. حرکت به سمت عادی سازی روابط ایران و آمریکا، گامی به سوی اِعمال دیپلماسی منطقهای آمریکاست بدون اینکه یک دستش بسته باشد. در حقیقت، این خود ما هستیم که با تمرکز بیش از اندازه بر موضوع هستهای، دست خودمان را در منطقه میبندیم.