به گزارش پایگاه عدالت خواهان ایران" علی مطهری در مطلبی نگاشته است:
چند روزی از سالروز رحلت فقیه عالیقدر آیت الله منتظری می گذرد. یکی از درسهایی که از سیره ایشان می توان گرفت تعهد به انجام تکلیف بود گرچه به ضرر او تمام شود. عقل حسابگر می گفت حالا که قائم مقام رهبری و در آستانه رهبری هستی، دم از انتقاد و دفاع از یک حق ببند تا زمانی که بر مسند رهبری نشستی ایده های خود را پیاده کنی. اما ایشان برای حفظ این مقام حاضر نشد از بیان آنچه که به نظرش دفاع از حقوق مردم و اصلاح امور بود خودداری کند. قطعا ایشان این روش را از سیره پیامبر(ص) و علی علیه السلام که استفاده از هر وسیله ای را برای رسیدن به هدف مقدس جایز نمی دانستند فرا گرفته بود. به امام علی علیه السلام می گفتند فعلا دست از اجرای عدالت درباره صحابه خاص پیامبر و یا مخالفت با حکومت معاویه بردار تا سوار بر اسب مراد شوی، آنگاه بر او بتاز، و او می گفت اگر چنین کنم به معنی رضایت از تبعیض و ظلم و موافقت با حکومت یک فرد ناصالح حتی برای یک روز است و چنین چیزی جایز نیست.
اما این ویژگی در استاد شهید آیت الله مطهری یار دیرین مرحوم آیت الله منتظری که این دو یازده سال هم¬مباحثه بودند نیز وجود داشت. نگاهی به دهه چهل و دهه پنجاه زندگانی استاد مطهری این واقعیت را ثابت می کند. در دهه چهل شهید مطهری محبوب همه دانشگاهیان و روشنفکران و تحصیل کردگان بود اما در دهه پنجاه به علت مخالفت با افکار گروههایی مثل مجاهدین خلق و برخی روشنفکران مورد هجوم بخشی از این قشر بود، زیرا او به تکلیف خود عمل می کرد و توجهی به محبوبیت و عدم محبوبیت خود نداشت. مطهری و منتظری این دو یار دیرین و دو شاگرد برجسته آیت الله بروجردی و امام خمینی خصلتهای مشترک زیادی دارند.
منبع: #عصرایران
وارونه بینی و خلاف حرکت واقع و منطقی مطلب جدیدی نیست جناب علی مطهری گرفتار آن شده اند. اما باید از او پرسید.
جناب علی مطهری!
اگر چنین بود که آقای منتظری بر مبنای تکلیف باعث شد که آن مرحوم اقدام به بیان برخی از مطالب نماید[که البته به اعتقاد امام او آلت دست منافقین شده بود] پس بگوئید که مبنای رفتار و گفتار امام خمینی(رحمه الله علیه) که عظمت روحی و مقام خشیت و تکلیف مداران آن عارف سرآمددوران است؛ بر علیه آقای منتظری چه بود؟
آقای مطهری مبتنی برادعایشان مبنی بر تکلیف مداری آقای منتظری، بایستی پاسخ دهند که آیا فاجعه آفرینان حادثه کربلا ادعا نکردند که حضور تمام قدشان علیه امام معصوم و فرزند پیامبرشان به عنوان تکلیف بوده است و سر پسر پیامبر را بنابر ادعای خودشان از بدنش جدا و هفتاد دو انسان ممتاز عالم خلقت را کمتر از یک نیم روز به شهادت رساندند. هم آنها مدعی تکلیف بودند و هم امام حسین علیه السلام فلسفه قیام خود را (عمل به تکلیف) اعلام کردند.
آیا هردو مدعی، برحق بودند و یا اینکه یک گروه حق و گروه دیگر باطل بود. نمی توان ادعا کرد که هردو برحق بودند و یا هر دو بر طریق باطل مشی کردند و آن فاجعه را آفریده شد. پس سریع اعلام کنید کدامین بر حق بودند؟ امام حسین یا یزید؟ امام خمینی یا آقای منتظری؟
راقم این سطور هرگز با ایشان محاجه ای ندارد؛ فقط مطلبی از امام خمینی(ره) را می آورد تا هم بطلان مدعای ایشان باشد و هم این که خواننده دچار تعارض و تردید و یا خطا و یا التقاط نشود.
جناب مطهری هر آنچه که در خصوص آیت الله منتظری گفته است دقیقا در جهت مخالفت با نگرش امام خمینی بوده است.
ایشان معتقد است،آقای منتظری تعهد به تکلیف داشته است و حال آن که خود آن مرحوم نگاه تکلیفی امام راحل را بر نگاه خود مقدم داشته است. با این توصیف در بیان مطالبی که لیبرالها و منافقین بر او دیکته می کردند تکلیفی نداشنند و بنا منطق امام،مرتکب خلاف شرع شده اند
مطهری چنین القا می کند که منافقین و روشنفکران در دهه پنجاه سرمخالفت با منتظری داشته اند. ولی امام معتقد است که آقای منتظری بیت المال و وجوهات را در حلقوم منافقین ریخته و می ریزد و او را در امر دریافت وجوهات شرعی فاقد صلاحیت دانسته و از دریافت وجوهات منع می نمایند.
داوری آقای علی مطهری درخصوص خصلت های مشترک آقای منتظری و علامه مطهری دور از انصاف است زیرا عاقبت کار شهیدمطهری کجا و فرجام مرحوم منتظری کجا؟
امام از فراق علامه مطهری گریان می شود و از عملکرد منتظری حکایات غمباری دارد که در محتوای این نوشتار و بیان و بنان آمده است که دلش از دست کسانی چون منتظری خون است. و همین نکته برای قضاوت مطالب غیر واقع آقای علی مطهری کافی است.
چنانکه روز ششم فروردین 1368 امام خمینی (ره) طی نامهای به آقای حسینعلی منتظری نامه ای نوشتند که از حیث منطقی خط بطلانی بر ادعای غیر واقع و نگاه وارونه علی مطهری است..
متن نامه اول امام خمینی به این شرح است :
جناب آقای منتظری
با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمهای برایتان مینویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامۀ اخیرتان نوشتهاید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم میدانم؛ خدا را در نظر میگیرم و مسائلی را گوشزد میکنم. از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آیندۀ نظام را از دست دادهاید. شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرال ها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند.
به قدری مطالبی که میگفتید دیکته شدۀ منافقین بود که من فایدهای برای جواب به آنها نمیدیدم. مثلاً در همین دفاعیۀ شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید که چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید. در مسئلۀ مهدی هاشمیِ قاتل، شما او را از همۀ متدینین متدینتر میدانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام میدادید که او را نکشید.
از قضایای مثلِ قضیۀ مهدی هاشمی که بسیار است و من حالِ بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما از این پس وکیل من نمیباشید و به طلابی که پول برای شما میآورند بگویید
به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمداللّه از این پس شما مسئلۀ مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً
مقدم بر نظر خود میدانید ـ که مسلماً منافقین صلاح نمیدانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را خرابتر میکند ـ با دلی شکسته و سینهای گداخته از آتش بیمهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت میکنم دیگر خود دانید:
1ـ سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد.
2ـ از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.
3ـ دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.
4ـ نامهها و سخنرانیهای منافقین که به وسیلۀ شما از رسانههای گروهی به مردم میرسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان ـ روحی له الفداء ـ و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.
واللّه قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده لوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید و اگر اینگونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم. واللّه قسم، من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. واللّه قسم، من رأی به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.
سخنی از سرِ درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشم پوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمیدارم.
من کار به تاریخ و آنچه اتفاق میافتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفۀ شرعی خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بستهام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تأثیر دروغهای دیکته شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش میکنند نگردند. از خدا میخواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هر چه هست اوست. والسلام.
یکشنبه 6/1/68
روح اللّه الموسوی الخمینی
دو روز پس از صدور نامه فوق، آقای منتظری در نامه ای از سمت قائممقامی رهبری استعفا کرد . متن نامه آقای منتظری چنین است :
بسم اللّه الرحمن الرحیم. محضر مبارک آیت اللّه العظمی امام خمینی ـ مدظله العالی
پس از سلام و تحیت، مرقومۀ شریفه مورخ 6/1/68 واصل شد. ضمن تشکر از ارشادات و راهنماییهای حضرتعالی به عرض میرساند، مطمئن باشید همان طور که از آغاز مبارزه تاکنون در همۀ مراحل همچون سربازی فداکار و از خود گذشته و مطیع در کنار حضرتعالی و در مسیر اسلام و انقلاب بودهام، اینک نیز خود را ملزم به اطاعت و اجرای دستورات حضرتعالی میدانم؛ زیرا بقا وثبات نظام اسلامی مرهون اطاعت ازمقام معظم رهبری است. برای هیچ کس قابل شک نیست که این انقلاب عظیم تاکنون در سایۀ رهبری و ارشادات حضرتعالی از خطرات مهمی گذشته؛ و دشمنان زیادی همچون منافقین کوردل، که دستشان به خون هزاران نفر از مردم و شخصیتهای عزیز ما و از جمله فرزند عزیز خود من [1] آغشته است، و سایر جناحهای مخالف و ضد انقلاب و سازشکار و لیبرال مآبهای کج فکر را رسوا واز صحنه خارج نموده است.
آیا جنایات هولناک وضربات ناجوانمردانۀ این روسیاهان کوردل به انقلاب و کشور و ملت عزیز و فداکار ما فراموش شدنی است؟ و اگر بلندگوهای آنان و رادیوهای بیگانه خیال میکنند با جوّسازیها و نشر اکاذیب و شایعه پراکنیها به نام اینجانب میتوانند به اهداف شوم خود برسند و در همبستگی ملت ما رخنه کنند، سخت در اشتباهند.
و راجع به تعیین اینجانب به عنوان قائم مقام رهبری، خود من از اول جداً مخالف بودم؛ و با توجه به مشکلات زیاد و سنگینی بار مسئولیت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم که تعیین اینجانب به مصلحت نبوده است. و اکنون نیز عدم آمادگی خود را صریحاً اعلام میکنم. و از حضرتعالی تقاضا
میکنم به مجلس خبرگان دستور دهید مصلحت آیندۀ اسلام و انقلاب و کشور را قاطعانه در نظر بگیرند. و به من اجازه فرمایید همچون گذشته یک طلبۀ کوچک و
حقیر در حوزۀ علمیه به تدریس و فعالیتهای علمی و خدمت به اسلام و انقلاب، زیر سایۀ رهبری حکیمانۀ حضرتعالی،اشتغال داشته باشم. و اگر اشتباهات و ضعفهایی که لازمۀ طبیعت انسان است رخ داده باشد، ان شاءاللّه با رهبریهای حضرتعالی مرتفع گردد.
و از همۀ برادران و خواهران عزیز و علاقهمند تقاضا میکنم مبادا در مورد تصمیم مقام معظم رهبری و خبرگان محترم، به بهانۀ حمایت از من، کاری انجام دهند و یا کلمهای بر زبان جاری نمایند؛ زیرا مقام معظم رهبری و خبرگان جز خیر و مصلحت اسلام و انقلاب را نمیخواهند.
امید است این شاگرد مخلص را همیشه از راهنماییهای ارزندۀ خود بهرهمند، و از دعای خیر فراموش نفرمایید. والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته.
7 / 1 / 68 ـ حسینعلی منتظری
متعاقب نامه فوق امام خمینی در جوابیه ای با استعفای آقای منتظری موافقت کردند . متن جوابیه امام به شرح زیر است :
بسم اللّه الرحمن الرحیم
جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای منتظری ـ دامت افاضاته
با سلام و آرزوی موفقیت برای شما، همانطور که نوشتهاید رهبری نظام جمهوری اسلامی کار مشکل و مسئولیت سنگین و خطیری است که تحملی بیش از طاقت شما میخواهد. و به همین جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم، و در این زمینه هر دو مثل هم فکر میکردیم. ولی خبرگان به این نتیجه رسیده بودند؛ و من هم نمیخواستم در محدودۀ قانونی آنها دخالت کنم. از اینکه عدم آمادگی خود را برای پست قائم مقامی رهبری اعلام کردهاید پس از قبول، صمیمانه از شما تشکر مینمایم. همه میدانند که شما حاصل عمر من بودهاید؛ و من به شما شدیداً علاقهمندم. برای اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصیحت میکنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید؛ و از رفت و آمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی خود را جا میزنند، جداً جلوگیری کنید. من این تذکر را در قضیۀ «مهدی هاشمی» [2] هم به شما دادم. من صلاح شما و انقلاب را در این میبینم که شما فقیهی باشید که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند.از پخش دروغهای رادیو بیگانه متأثر نباشید. مردم ما شما را خوب میشناسند، و حیلههای دشمن را هم خوب درک کردهاند که با نسبتِ هر چیزی به مقامات ایران کینۀ خود را به اسلام نشان میدهند.
طلاب عزیز، ائمۀ محترم جمعه و جماعات، روزنامهها، و رادیو ـ تلویزیون، باید برای مردم این قضیۀ ساده را روشن کنند که در اسلام مصلحت نظام از مسائلی است که مقدم بر هر چیز است، و همه باید تابع آن باشیم. جنابعالی ان شاءاللّه با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمی میبخشید. والسلام علیکم.
8 / 1 / 68
روح اللّه الموسوی الخمینی
امام خمینی همچنین در 26 فروردین 1368 در نامه ای خطاب به وزیران و نمایندگان مجلس شورای اسلامی علت تصمیم خود در برکناری آیت الله منتظری را تبیین کردند . متن نامه سوم امام به این شرح است :
بسم اللّه الرحمن الرحیم
خدمت فرزندان عزیز، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی، و وزرای محترم ـ دامت افاضاتهم
با سلام، شنیدم در جریان امر حضرت آقای منتظری نیستید و نمیدانید قضیه از چه قرار است. همین قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است در اعلامیهها و پیغامها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیه بدین جا ختم نگردد، ولی متأسفانه موفق نشد. از طرف دیگر وظیفۀ شرعی اقتضا میکرد تا تصمیم لازم را برای حفظ نظام و اسلام بگیرد. لذا با دلی پرخون حاصل عمرم را برای مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم.
انشاءاللّه خواهران و برادران در آینده تا اندازهای روشن خواهند شد. سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخی بردار نیست؛ و در صورت تخطی، هر کس در هر موقعیت بلافاصله به مردم معرفی خواهد شد. توفیق همگان را از خداوند متعال خواستارم. والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته.
26/1/68
روح اللّه الموسوی الخمینی
دو هفته پس از نامه فوق یعنی در نهم اردیبهشت 1368 متن مبسوطی از سوی حجت الاسلام سید احمد خمینی فرزند امام با عنوان «رنجنامه» خطاب به آقای منتظری منتشر شد. مرحوم سید احمد خمینی در این رنجنامه تاکید کرده که «از آنجا که در متن وقایع انقلاب خصوصاً در جزء جزء ماجرای حضرتعالی و برخورد گرم و صمیمانه حضرت امام با شما و تلاش معظمله برای نجاتتان از چنگال توطئهگران و نفوذیها بودم فکر کردم اگر حقایق را بازگو نکنم به اسلام و انقلاب و امام و مردم خیانت کردهام.» رنج نامه حجت الاسلام سید احمد خمینی دربرگیرنده تمامی خطاهای رفتاری آقای منتظری در قبال انقلاب ، ضد انقلاب ، جامعه ، امام و همه عملکردهایی است که سبب شد امام خمینی برای حفظ نظام و انقلاب اسلامی اقدام به عزل ایشان نماید.
صحیفه امام ، ج 21 ، ص 330 تا 335 و 350.
پینوشت :
1 ـ شهید محمد منتظری که در فاجعۀ انفجار ساختمان مرکزی حزب جمهوری اسلامی، واقع در سرچشمۀ تهران همراه با دهها تن از شخصیتهای مذهببی و سیاسی دیگر به شهادت رسید.
2 ـ سید مهدی هاشمی از جمله افرادی بود که پیش از انقلاب به اتهام معاونت در قتل آقای شمس آبادی دستگیر و محکوم گردید. او پس از پیروزی انقلاب از زندان آزاد شد و به مسئولیتهای مهمی نیز گمارده شد؛ اما بزودی چهرۀ واقعی خود را نشان داد و با شرکت در چند فقره جنایت و اعمال خلاف قانون از سوی دادگاه محاکمه و به اعدام محکوم شد و حکم دربارۀ او به اجرا درآمد.