به گزارش پایگاه عدالت خواهان ایران" انتخابات، مهمترین مقطع حیات جریانهای سیاسی است، آنها ساعت زندگیشان با روز برگزاری انتخابات تنظیم میشود و نتیجه آن اثرگذارترین اتفاقها برای آیندهشان است. سیاسیون همیشه دوست دارند مرموز باشند، بیش از بقیه بدانند و آنچه را در «فرداها» روی میدهد، خودشان تعیین کرده باشند.
دنیای سیاسیون با دنیای دیگران فرق دارد، آنها فضا را جوری تنظیم میکنند که گویا هیچوقت شکست نمیخورند و آنچه را در عمل اتفاق افتاده «دقیقا همان چیزی معرفی میکنند که آنها میخواستند.»
حرفهایهای سیاست در سختترین شرایط دنبال بهترین تصمیم هستند، هرقدر هم چالشها و مشکلات بیشتر باشد، حساسیت تصمیمات سیاسی بالاتر میرود. در آستانه آخرین انتخابات قرن جاری شمسی جریانها و احزاب سیاسی اصلاحطلب که در سه انتخابات اخیر از سال 92 پیروز شده بودند، در همین شرایط سخت و حساس هستند. این البته بهمعنای کار ساده منتقدان دولت مستقر نیست، چه آنکه پیش از این نوشتیم اگر اصولگرایان و منتقدان دولت از هماکنون تصور میکنند انتخابات دوم اسفندماه را بردهاند، در اشتباه هستند.
بههرحال بدیهی است بهدلیل کارنامه منفی دولت روحانی و لیست امید در مجلس و شورای شهر (بهخصوص تهران) کسانی که در ایجاد شرایط موجود نقش بزرگی داشتند در انتخابات پیشرو میدان عمل کمتری دارند.حزب کارگزاران سازندگی از مهمترین این جریانهای سیاسی است، آنها یکی از سه ضلع موثر سیاسی بودند که حالا در مقام پاسخگوی عملکرد دولت قرار دارند، با وجود این، بررسی اینکه کارگزاران چگونه به اینجا رسیده و انتخابهای آینده آنها کدام است، اهمیت فوقالعادهای دارد؛ شاید با فقدان مرحوم هاشمیرفسنجانی بهعنوان پدر معنوی کارگزاران تصور میشد از اهمیت آنها در جبهه اصلاحات کاسته شود، اما اینگونه نشد.
تولد کارگزاران؛ تکنوکراتها به میدان آمدند
برای فهم جریانشناسی سیاسی تاریخ ایران معاصر دانستن زبان فارسی و تشخیص دست راست و چپ کافی نیست! توضیح نحوه شکلگیری کارگزاران هم از این قاعده مستثنی نیست، چون برخلاف جایگاه فعلی این حزب در نقشه سیاسی ایران بهعنوان یک حزب اصلاحطلب، تشکیل آنها در مناقشه انتخاباتی هاشمیرفسنجانی با جامعه روحانیت مبارز ریشه دارد، به این صورت که هاشمی میخواست پنج نفر را به لیست جریان راست در انتخابات مجلس پنجم اضافه کند ولی وقتی با مقاومت آنها مواجه میشود، جریانی از مدیران بلندمرتبه دولت هاشمی در چرخشی بزرگ هم جریان کارگزاران سازندگی را شکل دادند و هم اولین ائتلاف مصلحتی را با جریان چپ ترتیب دادند.
این ائتلاف برای کارگزارانیها و چپهای آن دوره که در مجلس چهارم تقریبا وجود نداشتند، یک بازی «برد-برد» بود، هم پاسخ معنادار هاشمی به جناح راست با رای بالای فائزه هاشمی و دیگران حاصل شد و هم جناح چپ اعتمادبهنفس ازدسترفتهاش را احیا کرد.
همین ائتلاف درصورتی زیرکانهتر در انتخابات دوم خرداد 76 جناح راست را با شوک رای 20 میلیونی خاتمی روبهرو کرد. توضیح این تحولات سیاسی در عین سادگی، پیچیده است؛ دولت هاشمی در دستهبندیهای سیاسی آن روز یک دولت راست حساب میشد ولی بسیاری از مردان اصلی هاشمی در دولت اصلاحات هم قدرت داشتند، حتی در راس شعارهای جامعه روحانیت در اسفندماه سال 74 برای انتخابات مجلس پنجم «حمایت از هاشمی» وجود داشت و رئیس مجلس چهارم و پنجم یعنی علیاکبر ناطقنوری بهعنوان یکی از چهرههای شاخص جناح راست بهدلیل اینکه بهعنوان ادامهدهنده دولت هاشمی معرفی شد، انتخابات خرداد سال 76 را باخت ولی فرد پیروز همان انتخابات عملا دولت هاشمی را تکرار کرد! برای همین تولد کارگزاران سازندگی از جهت محل تولد (= ساختار دولت) توضیحدهنده تمام وجوه این تشکیلات سیاسی است، تکنوکراتها حتی با داشتن کرسی قدرت به اسم منتقد همان قدرت رای میآوردند.
اعضای کارگزاران از نزدیکترین افراد به رئیسجمهور دولت سازندگی بودند، اما فقط با تعویض کتوشلوار در دولت بعدی (که با انتقاد به دولت هاشمی وارد میدان شده بود) همان جایگاهها را کسب کردند. این تجربه بعدها کمک بزرگی به کارگزاران کرد، چون «چپ»ها که بعدها «اصلاحطلب» شدند، همیشه در تنظیم امر سیاسی بهصورتی که هم درون بافت قدرت امکان کنش داشته باشند و هم ماهیت خودشان را از دست ندهند، با کاستی مواجه بودند.
دولت خاتمی؛ اصولگرا مثل کارگزاران!
دنیای پس از کسب قدرت با پیش از آن فرق دارد، دو سال پس از دوم خرداد 76 که وزیر فرهنگ سابق دولت هاشمی از مجمع روحانیون مبارز برخلاف همه پیشبینیها رئیسجمهور شده بود، چپهای منزوی سابق هاشمی را زیر تیغ تندترین حملات سیاسی بردند. فضای سیاسی ایران متحول شده بود.
مزه شیرین یک حزب «دولتساخته» در دولت قبل آنقدر شیرین بود که دولت جدید هم همان فرمول را بهکار گرفت، اینبار حزب رئیسجمهور جدید با کمک چپهای کلاسیک سابق در مجاهدین انقلاب سیاست پاکسازی قدرت از کوچکترین اختلافها را بیرحمانه پیش گرفتند.
تراژدی «عالیجناب سرخپوش»خواندن هاشمیرفسنجانی محصول فضایی بود که در آن «نوچپهای اصلاحطلبشده» قصد کردند جنگ قدرت را تا آخرین صندلی قدرت در ساختار سیاسی ادامه دهند. فکر اینکه چگونه هاشمیرفسنجانی زیر سختترین و شدیدترین حملات سیاسی تاریخ از طرف کسانی قرار گرفت که قدرت آن روزشان را مدیون او بودند، کمی بیحاصل است.
«کشورگشایی» اصلاحات شرایط را برای حزب هاشمیرفسنجانی سخت کرده بود، مجلس ششم طبق همان سیاست یکپارچهسازی با «هاشمیزدایی» شروع شد اما با تقدیم قدرت به «اصولگراترین» مجلس تاریخ تمام شد. زلزله 10 ریشتری اصلاحات تا سالها تلفات میداد، هاشمی حتی وقتی اصلاحطلبها در دور دوم انتخابات 84 مجبور شدند از او حمایت کنند با دوپینگ دروغین «آزادی آری، تحجر هرگز» نزدیکترین رسانهاش هم شکست خورد.
این اولینبار بود که تکنوکراتها باید صندلیهای دولت را به ناشناسها تحویل میدادند، همین غم بزرگ بار دیگر روابط چپهای اصلاحطلب با کارگزاران دولت هاشمی را به هم نزدیک کرد. اینبار اما درس اختلافات و جنگهای قبلی این بود: «سازندگی مجدد اصلاحات به دست کارگزاران افتاد.»
انتخابات 88؛ بزرگترین قمار تاریخ جواب نداد
کارگزاران پس از انتخابات 88 ضربه بزرگی خورد، تلاشهای گسترده برای چهارساله شدن دولت احمدینژاد ناکام ماند، بدتر اینکه کارگزارانیها بهخاطر توفان فتنه پس از انتخابات یکی از مهمترین مزیتهای خودشان را از دست دادند. تا قبل از این حزب هاشمیرفسنجانی برخلاف مشارکت و مجاهدین از خطوطقرمز حاکمیت عبور نمیکردند ولی قمار «دروغ تقلب» ضرر بزرگی به ساختار عملگرایان تکنوکرات زد. بازسازی چالش 88 سخت بود، کارگزارانیها در سال 87 با ورود مجدد خاتمی به انتخابات موافق نبودند، تیغ تند انتقادها به عملکرد او در دوران اصلاحات در دستورکار بود و دست آخر دو گزینه نهایی اصلاحطلبان در انتخابات پرتنش 88 آنهایی نبودند که کارگزاران در طول یک سال قبل آن تبلیغ میکرد.
شاید همین موجب شد میان نظر هاشمی در دفاع از میرحسین و چندپاره شدن چهرههای حزب در آن انتخابات فاصله معناداری باشد ولی مهمتر بازسازی درگیری سهمگین با حاکمیت بود. وقتی در اسفندماه سال 90 خاتمی در دماوند رای داد، کارگزاران مدافع او بود، با این استدلال که نمیتوانیم با صندوق رای قهر کنیم و تغییر فقط یک راه دارد: انتخابات.
خرداد 92؛ زندهباد قدرت!
انتخابات 24 خردادماه سال 92 شفافترین تصویر از فرمول ترکیب کارگزاران با اصلاحطلبان است. فتنه 88 مشارکت، مجاهدین و حتی شخص سیدمحمد خاتمی را خلعسلاح کرد. گزینههای انتخاباتی هم به همین دلیل محدود شدند اما هنوز یک راه وجود داشت: چهرهای برای تایید صلاحیت از ما، بدنه رای از شما! «معامله قرن» انتخاباتی با همین فرمول صورتبندی شد. حسن روحانی، نایبرئیس مجلس در ادواری که جناح راست پیروز آن بود به صحنه آمد و حتی عارف بهعنوان گزینه اول دولت اصلاحات مجبور به کنارهگیری شد.
روحانی اصلاحطلبتر از عارف بود؟ قطعا نه! پس چگونه تمام ساختار اصلاحات راضی به این طراحی شد؟ روحانی زمینه رای بهتری نسبت به عارف داشت چون صحنه انتخابات براساس «مذاکره-مقاومت» کدگذاری شده بود. ورود سعید جلیلی، مسئول پرونده هستهای ایران در دولت احمدینژاد به انتخابات کمک بزرگی به این دوقطبی کرد. همزمان عارف هیچ زمینهای در صحنه سیاست خارجی نداشت ولی روحانی به همان دلایل قبلی، توانایی ایجاد دوقطبی سنگین انتخاباتی با چالش «صلح و جنگ» را داشت.
آینده برای کارگزاران چگونه خواهد بود؟
6 سال از زمانی که مثلث هاشمی (کارگزاران)- خاتمی (بدنه اصلاحطلبان) و روحانی (با تسامح اعتدال و توسعه) قدرت را مجدد به دست گرفتند، میگذرد. کارنامه دولت روحانی غیرقابل دفاع است، لیست امید در مجلس و شورای شهر وضعی مشابه دارند.
ایده توسعه سیاسی دولت اصلاحات اگر به انحلال شورای شهر اول تهران توسط دولت خاتمی و «میگم بیرون بندازنتون» خاتمی در آذر سال 83 رسید، ایده «مذاکره برای توسعه» روحانی به انسداد کمسابقه سیاست داخلی، تحریمهای سنگینتر خارجی و رکود اقتصادی مهیب تبدیل شده است.
اصلاحطلبها بیشتر به فکر فرار از مسئولیت دولت روحانی افتادند، کارگزارانیها اما میگویند نمیتوانیم از زیر بار کارنامه روحانی فرار کنیم، بهنظر غیر از آغاز «بازسازی» راهی پیشروی اصلاحطلبان نیست، اگر از تبلیغات تکراری علیه شورای نگهبان فاکتور بگیریم عقلای اصلاحطلب میدانند بعد از آن همه وعدههای رنگارنگ در 6 سال اخیر جداسازی از دولت امکان ندارد، راه بلندمدت بازسازی سیاسی است اما در کوتاهمدت به معجزه توکیو و برخی تریبونهای اصولگرا فکر میکنند! بازسازی نسخه دوران افول است، حالا این افول سیاسی با اختلافات عمیق تشکیلاتی پیوند خورده است، قهر از صندوق رای و خروج از حاکمیت به روش میرحسین در بیانیه آبانماه 98 و تاجزاده در یک سال اخیر از طرف خاتمی هم استقبال نشد. کارگزاران اما دقیقتر از خاتمی در موارد اخیر عمل کرده است.
هیچگاه زیر بار پشت کردن به انتخابات نرفت، اتفاقا ریشه حمله به عارف به نیابت از خاتمی توسط کارگزارانیها نابسامانیهای تشکیلاتی اخیر است. آبانماه 98 هم اختلاف دیدگاه آنها را بیشتر نشان داد، خروج از حاکمیت که به مرگ سیاسی ابدی منجر میشود هیچگاه انتخاب کارگزاران نبوده اما موضع اول خاتمی و بیانیه سفارشی میرحسین رگهای حیات جریان اصلاحات برای انتخابات را با مشکل خونرسانی همراه کرد. کارگزاران با تکیه به تجربه گذشته میخواهد سناریوی ماندن درون حاکمیت و کرسیهای قدرت پارلمان را ادامه دهد، اما فقدان هاشمی و از دست رفتن سرمایه کلامی خاتمی بهعلاوه ناامیدی بدنه اصلاحات مانع بزرگی ایجاد کرده است.
ضمنا حسن روحانی دیگر آن مرد زیر سایه هاشمی تعریف نمیشود، او احتمالا در میانه جنگ قدرت به سهم سابق هم قانع نیست. کارنامه روحانی مردودی اصلاحات بود، نتیجه 88 مردودی رادیکالیسم، برجام مردودی سادهاندیشی در سیاست خارجی و مجلس دهم مردودی آب بستن در لیستهای انتخاباتی. کارگزاران حاضر است از این کارنامههای مردودشده درس بگیرد؟!
منبع: روزنامه فرهیختگان