به گزارش پایگاه عدالت خواهان ایران" حمزه جلالی تحلیلگر اقتصادی و مدرس دانشگاه با ارسال یاداشتی به این پایگاه نوشت : : وزارت جهاد کشاورزی از حرف تا عمل ! چرا کشاورزی ما رونق چندانی ندارد؟ این وزارتخانه از گستردگی زیاد اداری برخوردار است و مدیریت یک وزارتخانه عریض و طویل برای یک وزیر کار سختی هست ، از جمله:
1) بیش از 90 درصد کارمندان و مهندسین این وزارتخانه مدیران عملیاتی و میدانی هستند ولی متاسفانه در ادارات می نشینند تا کشاورز به سراغ آنها برود و به ندرت اتفاق می افتد که یک کارشناس به داخل مزرعه برود بعضی از قسمتها را هم به بخش خصوصی واگذار کردند
2) مشکلات عدیده ای که در استانهای شمالی(گیلان،مازندران و گلستان) در خصوص کشت محصولات استراتژیک و جایگزین نمودن کشت محصولاتی که قیمت بیشتری دارند و همچنین است برای استان خوزستان و دیگر استانها، زیرا کشاورز از نظر اقتصادی صرفه و صلاح خود را میبیند، کما اینکه در یک زمانی پنبه این محصول استراتژیک طلای سفید نزدیک به 300هزار هکتار از زمینهای استان گلستان به این محصول اختصاص داشت ولی الان فقط30 هزار هکتارکشت می شود 40 کارخانه پنبه پاک کنی در استان گلستان فعال بود الان فقط 4 کارخانه فعال هست این محصول از زمان کاشت تا برداشت همه کاربر بود تا تکنولوژی بر به همین دلیل در استان گلستان در گذشته بیکاری وجود نداشت و از استانهای دیگر نظیر سمنان و خراسان و سیستان به این استان می آمدند ولی الان بیشترین نرخ بیکاری را این استان دارد الان هم از نظر کشت گندم دومین استان در سطح کشور هست ولی به دلیل قیمت پایین خرید گندم و اقتصادی نبودن کشت آن کشاورزان بجای آن محصول، کلزا که حدود دو برابر گندم قیمت دارد جایگزین میکنند، در آینده نزدیک ما با کمبود عرضه گندم مواجه خواهیم شد که ناچارا باید گندم را وارد کنیم
3) بهره برداری بی رویه از جنگلهای هیرکان که از منابع خدادادی و هزاران ساله در این خطه از شمال است که خداوند متعال به ودیعه گذاشته و اهالی مجاور جنگل در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ( که بعضی ها به فکر گرفتن زمین با نابودی جنگل بودند ،ولی جوانان غیور این روستاها با تشکیل کمیته حفاظت از جنگل تا شکل گیری نهادهای قانونی مبادرت به حفاظت ازآن نمودند ) امروزه بعضی از روسای همان نهادهای قانونی، جنگلها را تخریب و به افراد سرمایه دار داخلی و بعضا خارجی جهت ساخت ویلا در استانهای گیلان و مازندران می فروشند و نیز درختهای قطور 50 و بعضا 100 ساله که قطر آنها بعضا بیش از 2 متر میرسد را قطع و به اشخاص و شرکتها به قیمت ناچیزی میفروشند و معلوم نیست آیا پول آن به خزانه دولت واریز می گردد یانه ! ده ها مثال دیگر از ضعف مدیریت دولت در این زمینه هست البته منکر بهره برداری اقتصادی از جنگلها نیستیم ولی باید درختهای پوسیده و افتاده ای که ممکنه بیماری آن به درختهای دیگر سرایت کند از جنگل با وسایل و تکنولوژی روز جمع آوری و خارج گردند و به جای آن درختهای پهن برگ کاشته شود نه سوزنی برگ و ..........