چاپ صفحه

جریان اصلاح طلبانی که حیات سیاسی خود را در التهاب‌آفرینی جست‌وجو می‌کنند!!

به گزارش پایگاه  عدالت خواهان ایران" هنوز که هنوز است، برخی جریان‌های داخلی به همان سبک و سیاق سابق و بدون درنظر گرفتن تحولات سیاسی- نظامی در فضای منطقه‌ای و بین‌المللی به معادلات قدرت می‌نگرند و ظاهرا بنای این را هم ندارند که واقعیت‌های این‌روزها را چاشنی تحلیل‌های خود کنند و نگذارند سخن و حرف بی‌منطق و استدلال، اعتبار نظرات‌شان را از بین ببرد. شاید بپرسید کدام واقعیت؟ هرچند سوال نسبتا بی‌راهی به نظر می‌رسد، اما جواب آن مربوط به اقدامی است که این روزها در رسانه‌ها با عنوان «پایان‌دهنده سنت 200 ساله قاجار - پهلوی و عصر جدید مواجهه ایران با قلدرمآبان دنیا» یاد می‌شود. درست حدس زدید؛ منظور ماجرای ساقط کردن پهپاد پیشرفته و فوق‌مدرن ایالات متحده است که در پاسخ به تجاوز به جغرافیای هوایی ایران در آسمان هرمزگان هدف یگان‌های موشکی سپاه قرار گرفت و همچنین توقیف نفتکش بریتانیایی «استنا ایمپرو» در تنگه هرمز پس از ورود غیرقانونی و تخلف از قوانین بین‌المللی؛ اتفاقاتی که مثل بمب در دنیا صدا کرد و پیامش را از غرب تا شرق عالم شنیدند، پیامی که می‌گفت ایران امروز، ایران دوران پهلوی و قاجار نیست که یک روزه تهران را تصرف کنید، کودتا کنید، و ایران را شمالی- جنوبی کرده و میان خود تقسیم کنید.

 

این دو اقدام مهم ایران که هنوز اخبار آنها در میان تیترهای اول رسانه‌ها دیده می‌شود، همچنان از جانب آمریکا و انگلیس بی‌پاسخ مانده و به عبارتی این انفعال نشان می‌دهد که فهم جدیدی از خطوط قرمز و قوت بازدارندگی ایران در میان کشورهای منطقه و جهان شکل گرفته است. دقت کنید آمریکایی‌ها که خود را ابرقدرت جهان می‌شناسند و حتی کوچک‌ترین اقدامی که هیمنه آنها را در جهان بشکند برنمی‌تابند- مانند اخراج سفیر انگلستان در واشنگتن به خاطر نقد تند ترامپ در یک ایمیل کاملا شخصی- در واکنش به اقدام ایران به چند توئیت ترامپ و قدردانی از سپاه بابت هدف قرار ندادن هواپیمای دارای سرنشین‌شان اکتفا کردند. انگلیسی‌ها هم که در تاریخ قوت خود را به نیروی دریایی‌شان می‌دانستند و حتی «استنا ایمپرو» را با اسکورت نظامی همراهی می‌کردند، از واکنشی حداقلی ناتوان ماندند.

حالا با این وضعیت هنوز هم جریانی در کشور وجود دارد که به جای نگاه واقع‌گرایانه و دیدن چیدمان جدید قدرت، از قدرت غرب واهمه دارد، به قوت درونی کشور بی‌اعتناست و رویای ایدئالیستی مذاکره با آمریکا و غرب را در ذهن دارد، این جماعت همچنان می‌گویند که نباید در مقابل تهدید و تندی غرب، واکنش نشان داد و در عوض ایده‌های منفعلانه را تئوریزه می‌کنند.

ب) «گفت‌وگو یا فاجعه؟» عنوان یادداشتی است که روزنامه گاردین روز گذشته در یکی از صفحات داخلی خود منتشر کرده؛ یادداشتی که نویسنده آن محمد خاتمی، رئیس‌جمهور دوره اصلاحات در ایران است و در خلال آن به مساله تنش‌های منطقه با محوریت چالش میان ایران و ایالات متحده آمریکا می‌پردازد. در این یادداشت خاتمی در پوششی از واژه‌های زیبا و صلح‌طلبانه، همان مسیری را رفته که دیگر اصلاح‌طلبان داخلی مخصوصا فعالان رادیکال این جریان بیان‌کننده آن هستند. در یادداشت خاتمی، غرب آسیا منطقه‌ای در آستانه انفجار عنوان شده و با عبارت «دولت کنونی آمریکا در حال افزایش تنش‌های خلیج‌فارس است که احتمال درگیری نظام و حتی جنگ تمام‌عیار را بالا می‌برد» این‌گونه تصویرسازی از فضای منطقه صورت گرفته که گویا آمریکا آماده جنگ با ایران است و برای ممانعت از این اقدام همه باید دست‌به‌دست هم بدهند تا نظر ترامپ عوض شود و جنگ درنگیرد.

خاتمی در این یادداشت با عباراتی چون «با توجه به سطح بالای تنش کنونی در منطقه خلیج‌فارس، شرایط شکننده و انفجاری است.» خود تقویت‌کننده گزینه جنگ شده و آینده‌ای ناامیدانه را برای کشور توصیف می‌کند. او می‌نویسد: «ضمن ابراز نگرانی شدید نسبت به چشم‌انداز پیش‌روی ملت ایران و ملت‌های منطقه، از همه آنان که در آمریکا و سراسر جهان حسن نیت دارند و «گفت‌وگوی تمدن‌ها» و «صلح» را جایگزین «برخورد تمدن‌ها» و «جنگ» می‌خواهند، دعوت می‌کنم برای تشکیل «ائتلاف برای صلح» بسیج شوند تا صدای «نه به جنگ با ایران» را بلند کنند.»

این نوع مواجهه فضای سیاسی و بین‌المللی البته اولین بار نیست که از جانب اصلاح‌طلبانی چون خاتمی پیگیری می‌شود، چراکه پیش از این نیز بارها و بارها نزدیکان رئیس دولت‌های هفتم و هشتم در این مسیر گام برداشته‌اند و تلاش کرده‌اند انفعال در سیاست خارجی را به جای بازدارندگی بنشانند.

از اظهارات افرادی چون احمد شیرزاد و رجبعلی مزروعی در نقد توسعه فناوری هسته‌ای کشور در مجلس ششم تا همین متن اخیری که محسن امین‌زاده، عبدالله رمضان‌زاده، مصطفی تاجزاده و محمدرضا خاتمی در نیویورک تایمز به چاپ رساندند و کشور را در آستانه جنگ توصیف کرده و از آمریکا تنها به خاطر منافع حزبی خواستند که دست از فشار بر ایران بردارد، همگی توصیف‌کننده همین نگاه به غرب و فضای منطقه است؛ نگاهی که ابعاد آن را حسین موسویان، معاون مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست‌جمهوری در دولت خاتمی چندی پیش طی یادداشتی در روزنامه ایران بیان کرد و نوشت: «آقای روحانی در سخنرانی علنی گفت که مقامات دولت آمریکا هشت بار تقاضای ملاقات با دولت جمهوری اسلامی ایران را داشته‌اند، علاوه‌بر آن پنج رهبر دنیا واسطه ملاقات شدند، اما اعلام کردیم که زمان و شرایط مناسب برای مذاکره و ملاقات وجود ندارد. ممکن است ترامپ چنین درخواست‌هایی را تا شهریور امسال هم مطرح کند، به امید اینکه در حاشیه اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل، دیداری رخ دهد، اما کم‌کم به زمان پایان چنین درخواست‌هایی نزدیک می‌شویم. چون از پاییز امسال به‌تدریج مبارزات انتخاباتی کاندیداها برای کنگره و ریاست‌جمهوری آمریکا در پاییز سال آتی شروع می‌شود و برای ترامپ ریسک مذاکره با ایران در دوران انتخابات بسیار خواهد بود. ضمن اینکه نتیجه انتخابات آمریکا نباید عامل تعیین‌کننده‌ای برای تصمیمات مقطع فعلی کشور باشد، زیرا اولا محبوبیت ترامپ افزایش یافته و هیچ تضمینی هم وجود ندارد که دموکرات‌ها پیروز انتخابات باشند و ثانیاً: تخریب‌ها در یکی دوسال گذشته و تا پایان دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ به قدری گسترده بوده و خواهد بود که راه مفری برای منتخب بعدی نماند.»

ج) مدل برخورد خاتمی در مواجهه با مساله سیاست خارجی ایران در کنار    توضیحاتی که پیش‌تر گفته شد، شباهت زیادی با نحوه برخوردی دارد که حسن روحانی با نقض برجام داشت. روحانی همین چند روز پیش در جلسه شورای اداری استان خراسان شمالی بدون در نظر گرفتن دشمنی‌های آمریکا و ضرر هنگفتی که اطمینان به برجام و بقای آن برای کشور داشت، گفته بود ایران برنده اخلاق است و بیان کرده بود «اینکه قراردادی با دنیا بسته شد که پای آن ایستادیم و عهد خود را نشکستیم و متخلف نبودیم، از نظر اخلاقی برای ما بسیار مهم است، به‌طوری که به گفته بسیاری از سیاستمداران جهان مساله برجام پیروزی بزرگ سیاسی اخلاقی در تاریخ بوده است و آمریکایی‌ها نتوانستند زورگویی خود را در سازمان ملل، آژانس، دادگاه لاهه و دیگر مجتمعات سیاسی به نتیجه برسانند و شکست خوردند.»

این اظهارات روحانی حالا دقیقا مانند نوشته‌های خاتمی است، مواضعی که تنها به گرفتن ژست صلح‌طلبی و بیان ایده‌های رویاپردازانه مانند گفت‌وگوی تمدن‌ها می‌پردازد و توجه نمی‌کند که در میدان واقعیت در پیش گرفتن این مسیر چه خسارت بزرگی به مردم تحمیل می‌کند و به چه میزان منافع ملی را نابود خواهد کرد. چنانکه در برجام ایران همچنان اجراکننده بخش عمده‌ای از تعهداتش است و آمریکا و اروپا با تمام توان فشار می‌آورند و تهدید می‌کنند و در دوران اصلاحات نیز وقتی ایران به دنبال تنش‌زدایی و گفت‌وگوی تمدن‌ها بود، آمریکا کشورمان را محور شرارت می‌خواند و غرب و شرق ایران را موردهجوم گسترده نظامی قرار داد. از این‌رو مشخص است هرگاه این ایده در کشور قدرت گرفته و محور شده در پی خود نوعی عقب‌نشینی و انفعال را به دنبال داشته و باعث تلف‌شدن منافع و منابع ملی شده است.

د) پرداختن به یادداشت محمد خاتمی در گاردین سوای وجه سیاسی آن در فضای بین‌المللی که البته به علت در حاشیه بودن وی در میدان سیاست ایران، فاقد بازخوردهای جدی هم هست، بدون در نظر گرفتن نگاه و پیام داخلی ناقص خواهد بود.
خاتمی سردمدار جریانی است که در سال 88 با تندروی، برای مدتی طولانی از میدان سیاست کنار رفت و حالا نیز هرازچندگاهی با گرفتن عبای افرادی چون حسن روحانی به میدان می‌آید و با افول آنها از میدان خارج می‌شود. رئیس دولت اصلاحات امروز در نقطه‌ای قرار گرفته که باید دوباره تکلیف خود را با حاکمیت و مبادی قانونی آن مشخص کند و همین مساله هم هست که سرنوشت سیاسی آنها را مشخص می‌کند. در دورانی که اصلاح‌طلبان در اثر کم‌توفیقی دولت روحانی، بدنه اجتماعی ریخته‌ای دارند تن دادن به تندروی‌هایی مانند حضور مشروط در انتخابات می‌تواند از سم برای این جریان مهلک‌تر باشد و از آنجایی که محمد خاتمی هم به این مساله واقف است، تلاش خواهد کرد تا به حاکمیت پیام حضور در انتخابات را بدهد و توامان بتواند با در پیش گرفتن مسیرهایی مانند همین انتشار یادداشت در گاردین بگوید حامی صلح است و می‌خواهد ایران را از جنگ برهاند، اقدامی که البته گمان می‌کند می‌تواند از آن به‌عنوان ابزاری برای چانه‌زنی در داخل هم استفاده کند.

در بعد داخلی در کنار پیام «حضور فعال در میدان سیاست» و «شرکت در انتخابات» که هدف اصلی خاتمی از نگارش یادداشت در گاردین است، باید نکته سومی را هم در نظر گرفت و آن چیزی نیست جز اینکه ایده خاتمی و دیگر اصلاح‌طلبان حفظ مساله سیاست خارجی به‌عنوان مساله اصلی کشور و ایجاد چالش در آن برای بهره‌برداری انتخاباتی است. چنانکه در سال 92 و بعد از آن جریان اصلاحات تلاش کرد با دوقطبی‌سازی در سیاست خارجی و به راه انداختن ایده جنگ یا صلح پیروز انتخابات باشد.

ه‍) کلام آخر اینکه در بخش قبل گفتیم اظهارنظر خاتمی فاقد بازخوردهای جدی در فضای بین‌المللی است، به این معنا که هم دیده نمی‌شود و هم جدی گرفته نشده و نخواهد شد. درباره چرایی این اتفاق لازم است نکته‌ای مطرح شود؛ نکته‌ای که دقیقا در مورد نظرات اخیر محمود احمدی‌نژاد هم صدق می‌کند، همان پیشنهاد احمدی‌نژاد درباره مذاکره مستقیم با ترامپ است که در توئیتر و نامه‌های وی به ترامپ منتشر شد و تنها با طنز و تمسخر پاسخ گرفت.

سوال این است که چرا خاتمی و احمدی‌نژاد در فضای سیاست خارجی جدی گرفته نمی‌شوند؟ در پاسخ باید گفت اولا این دو آزمون پس داده‌اند و هر دو با سیاست‌های نسنجیده‌ای که در فضای بین‌المللی داشته‌اند، کشور را با انبوهی از تنش تحویل رئیس‌جمهور بعدی داده‌اند، بنابراین اولین واکنشی که اظهارنظرهایشان در فضای بین‌المللی می‌گیرد این است که اگر می‌توانستید کار مهمی انجام دهید در همان دوران مسئولیت‌تان انجام می‌دادید. دومین مساله قرار داشتن هر دوی این افراد در حاشیه و حتی دورتر از حاشیه سیاست در ایران است. آنچه این دو با کندروی و تندروی‌هایشان بر سر بدنه اجتماعی و حتی آینده سیاسی خود آورده‌اند، نتیجه‌ای جز بی‌اثری در اظهارات امروزشان در پی ندارد. ناظران خارجی هم از این مساله بی‌خبر نیستند و می‌دانند در حاکمیت ایران نه خاتمی و نه احمدی‌نژاد جدی گرفته نمی‌شوند که حرف‌شان در گاردین یا توئیتر خواهان داشته باشد و مورد توجه قرار گیرد.

سعدالله زارعی  با اشاره به یادداشت رئیس دولت اصلاحات در روزنامه گاردین گفت: «واقعیت این است که ایجاد التهاب در فضای سیاسی ایران در راستای ایجاد جنگ است و توصیف تاثیر آن جز همین مساله چیز دیگری نیست، چراکه جنگ معنایی جز التهاب تشدیدشده ندارد و سخن گفتن از جنگ هم به همان اندازه یا بیشتر تولیدکننده التهاب در سطح جامعه است، لذا اینکه یادداشتی نوشته شود و ایران را در آستانه جنگ معرفی کند، اولین تاثیرش ایجاد التهاب در جامعه و افکار عمومی خواهد بود.»

عضو هیات‌علمی دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به اینکه «امروز ایران نه‌تنها در آستانه تحمیل جنگ قرار ندارد، بلکه دشمنان خود از جمله انگلیس و آمریکا را نیز در معرض ضربات خود قرار داده و در پاسخ هم واکنش‌های نظامی دریافت نکرده است»، اضافه کرد: «کاملا واضح است که امروز شرایط منطقه و ایران دارای المان‌های ایجاد یک جنگ نیست و این مساله جزء بدیهیات امروز منطقه است و هرفردی که کمترین تخصص و اطلاعات از مسائل سیاسی و امنیتی را دارا باشد، به‌خوبی می‌فهمد که وقتی دشمن در مقابل اقدامات بازدارنده واکنش نشان نمی‌دهد و البته عقب هم می‌نشیند، یعنی بنای جنگی وجود ندارد. اما خب حالا سوال اینجاست که چرا برخی فعالان سیاسی مروج فضای جنگی شده‌اند؟ پاسخ واضح است؛ می‌خواهند تولیدکننده فضایی ملتهب توام با نگرانی برای مردم باشند و بلافاصله بعد از ایجاد این فضا بگویند که ای مردم اگر می‌خواهید از جنگ دور شوید، به ما گرایش داشته باشید. هدف این جریان اتهام‌زنی به گروه‌های دیگر در کشور است و می‌خواهد دیگران را به ایجاد فضای امنیتی متهم کند. اصلاح‌طلبان تلاش می‌کنند مردم را از ایجاد فضایی دروغین که در آن زندگی برای مردم سخت و دشوارتر از امروز خواهد شد، بیم دهند.»

وی با اشاره به فضای انتخاباتی سال‌های اخیر کشور گفت: «این جریان مداوم تلاش کرده است با امنیتی کردن فضا رای جمع کند. مراجعه به اتاق فکرهای این جریان هم نشان می‌دهد از قضا شخصیت‌های امنیتی در اتاق فکرهای آنها نشسته‌اند و برای مدیریت فضای افکار عمومی طراحی می‌کنند؛ امثال تاجزاده و حجاریان که سال‌ها مامور اطلاعاتی و امنیتی بوده‌اند و حالا تلاش می‌کنند هم فضا را امنیتی نشان دهند و هم رقبای خود را مسبب ایجاد چنین فضایی. دقت کنید در فضای پیش از دولت اصلاحات ایران از منظر امنیتی فضایی باثبات را تجربه می‌کرد، در چنین فضایی آقای خاتمی با شعار برداشتن دیوار بی‌اعتمادی میان ایران - آمریکا و ایران - غرب و همچنین با شعار اینکه نباید در داخل کشور فضا را امنیتی کرد، وارد انتخابات شد و از قضا به پیروزی هم دست یافت، اما نتیجه آن تثبیت امنیت ایران و منطقه نبود، چراکه در پایان دوره اصلاحات ایران در لیست محور شرارت قرار گرفت.»

زارعی با اشاره به رفتار ایران حدفاصل سال‌های 84 تا پیش از انتخابات سال 88 گفت: «ایستادگی ایران و مقاومت کشور باعث شد آقای اوباما چندین نامه به مسئولان کشور بنویسد و در آنها حق غنی‌سازی ایران را به رسمیت بشناسد. پشیمانی از کودتای 28 مرداد را مطرح کرد و بازسازی روابط‌شان با ایران را خواستار شد. خب این فضا را مقایسه کنید با فضای امنیتی حاصل از وقایعی که همین افراد امنیتی در سال 88 ایجاد کردند و کشور دوباره دچار مشکل شد. این نتیجه همیشگی و تاریخی حضور کسانی است که با شعارهای مبتنی‌بر تهدیدآمیز بودن آینده وارد میدان سیاست شده‌اند و مردم را از آینده و جنگ ترسانده‌اند، در حالی که کل دوران 40 ساله جمهوری اسلامی نشان می‌دهد هرجا مقاومتی در برابر تهدیدات بیرونی صورت گرفته، دشمن عقب رفته و خطر از میان برداشته شده است.»

منبع: روزنامه فرهیختگان