چاپ صفحه

امام حسین علیه السلام می فرمایند:همانا مردمان بنده دنیایند و دین لقلقه زبان آنهاست و هر جا منافعشان [به وسیله دین ]بیشتر تأمین شود زبان مى چرخانند و چون به بلا آزموده شوند آنگاه دین داران اندکند.

سخنان امام حسين(ع) از مكه تا كربلا

جاسم ريحاني

از مقاطع مهم تاريخ اسلام، جرياني است كه منجر به حادثه عظيم و عبرت‌انگيز كربلا شد و از جهاتي در روز عاشوراي سال 61 هجري جلوه شكوهمندي به خود گرفت.

تاكنون سخنرانان، محققان و نويسندگان و هنرمندان از زواياي گوناگون بدان پرداخته‌اند و تحليل و تفسير و تأويل‌هاي متفاوت از آن ارايه كرده‌اند و اين راه همچنان استمرار خواهد داشت.

نوشته زير به بخش‌هايي از سخنان سيدالشهداء حسين بن علي (ع) در مواجهه با افراد و حوادث در راه مكه تا كربلا به روش تحليلي با چشمداشت ادراك اهداف آن حضرت (ع) توجه دارد.

در اين نوشتار سعي شده است كه حتي‌الامكان به شيوه‌اي روايي و تحليلي، گفت‌و گوهاي امام (ع) با شخصيت‌هاي مهمي چون محمدبن حنفيه، فرزدق، حضرت زينب (س) ، حربن يزيد رياحي و همچنين از سخنراني‌ امام (ع) در منزل شراف و خطبه حضرت سيدالشهدا (ع) پس از ورود به كربلا مورد بررسي قرار گيرند تا بتوان از خلال سخنان بليغ آن امام معصوم، به اهداف ايشان براي خلق حماسه كربلا پي برد.

ملاقات محمد حنفيه با امام حسين (ع) در هنگام خروج آن حضرت از مكه به سمت كربلا، اولين موضوعي است كه در اين مقاله مورد بررسي قرار مي‌گيرد.

محمد حنفيه برادر امام حسين (ع) اول بار در مدينه، به ايشان نصيحت كرده بود كه خود را به كشتن ندهد و به سوي مكه يا يمن برود. بار دوم كه محمد براي ايام حج به مكه آمده بود و به شدت بيمار بود، حضرت را موعظه كرد، و او را از رفتن به كوفه برحذر داشت و ايشان را از بي‌وفايي مردم كوفه نسبت به پدر و برادرش بيم داد و ماندن در مكه را پيشنهاد كرد. اما امام حسين (ع) با طرح اين مسأله كه يزيد با ريختن خون او به حرم الهي بي‌حرمتي خواهد كرد، صبح اول وقت تصميم گرفت مكه را ترك كند كه محمد سريعاً خود را به امام (ع) رساند و گفت مگر ديشب نگفتي كه طرح تو را بررسي خواهم كرد، ولي امام حسين (ع) فرمود:« آري ولي پس از آنكه از هم جدا شديم، رسول خدا (ص) را به خواب ديدم كه فرمود حركت كن زيرا خدا خواسته است كه تو را كشته ببيند» محمد پس از استرجاع از امام شنيد كه «خدا خواسته كه زنان و اطفال را اسير ببيند.»

نقطه‌نظرهاي محمدبن حنفيه در جلوگيري از شروع يك فاجعه ديگر، با توجه به شرايط جامعه اسلامي كه معاويه پس از شهادت حضرت علي (ع) بر آن حاكم كرده بود، مانند واجب كردن سب علي (ع) بر منابر شهرهاي اسلامي، رواج افكار جبرگرايانه و تقدير گرايانه مانند مرجئه و جبريه مبني بر خواست خدا در برقراري حكومت بني‌اميه و خستگي مردم از جنگ‌هاي داخلي و خارجي در زمان حضرت علي (ع) و امام حسن (ع) ، كاملاً عاقلانه و سياستمدارانه تلقي مي‌شود. محمد مانند يك سياستمدار آگاه به شرايط اجتماعي و سياسي، پيشنهاد «وقت كشي» به امام مي‌دهد تا به عبارتي مردم، خودشان حاكم انتخاب كنند و امام براي دعوت به خويش از اين شهر به آن شهر در سفر باشد تا حقانيت خود را ثابت كند. به زعم ديدگاه محمدبن حنفيه، امام بايد براي خود ياراني را گردآورده و سپس دست به قيام بزند. اين سياسي كاري معقول به نظر مي‌رسد كه در تمام ادوار و جوامع كساني كه به دنبال اهداف سياسي بوده‌اند سعي مي‌كنند از منابع خود و ديگران هزينه كنند تا بهتر استفاده سياسي ببرند.

اما امام حسين (ع) پس از آنكه دانست جامعه تحت تأثير اوضاع و احوال زمان و تأثيرشديد تخدير ديني و بيم از سركوبي مادي و تسليم طولاني در برابر فرمانروايان مستبد قرار گرفته است و ديگر ممكن نيست حتي از راه مناظره و گفت و گو و اقناع آنها، تغييري در مردم حاصل شود، با شتاب زمام كار را به دست گرفت و حركت را آغاز كرد.»

لذا به نصايحي كه از سر صدق و دوستي يا از باب منطق معامله و عقلي و شخصيت‌هاي مانند عبدالله بن عباس و محمدبن حنفيه يا از سر فرصت‌طلبي و بهره‌برداري سياسي افرادي همچون عبدالله بن زبير گوش نسپرد و پاسخ‌هايي به آنان داد كه «خود از هر كس بدان آگاه‌تر بود».

نكته مهم ديگري كه از سخنان امام حسين (ع) در مدينه و مكه قابل فهم است و به عنوان عامل مهم نهضت ايشان شمرده مي‌شود، مسأله «امر به معروف و نهي از منكر» است كه در خصوص اهميت آن در قرآن و سنت پيامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) بحث شده است، از جمله حديثي را پيامبر (ص) فرموده‌اند كه اگر امت من امر به معروف و نهي از منكر را به ديگران واگذارند بايد منتظر عذاب الهي باشند.

استاد شهيد مطهري در اين باره با استناد به آيه قرآني مي‌نويسد« عذاب الهي نه (اين است كه) فقط از آسمان سنگ ببارد بلكه به اين منظور است كه خداوند قادر است از بالاي سرش عذاب بفرستد، يا از زير پاي شما عذاب بجوشاند، يا شما را دسته دسته كند يا اين كه زيان خودتان را بر خودتان بازگرداند، يعني با همديگر به ستيز و دعوي برانگيزاند».

«عزت نفس» نيز نتيجه مهم ديگر عمل امر به معروف و نهي از منكر است.

پيامبر (ص) فرموده اگر مي‌خواهيد عزت داشته باشيد، امر به معروف و نهي از منكر را داشته باشيد تا دشمن درباره شما حساب كند، اما اگر نداشته باشيد اولين خاصيتش ضعف و پستي شما است، آن وقت دشمن هم درباره شما حساب نخواهد كرد و اگر همانند يك برده و بنده التماس هم بكني جوابت را نخواهد داد.

امام حسين (ع) براي حكومتي كه مي‌خواست بگيرد به ترفندها و روشهاي ماكيا ولي نيازي نداشت. به تعبير دكتر شريعتي «… با شكل كارواني كه حركت مي‌دهد و شكل حركتي كه انتخاب مي‌كند از راه اصلي نه فرعي مكه به عراق نشان مي‌دهد كه امام حسين (ع) براي كار ديگري حركت كرده است، كاري كه نه گريز است، نه انزوا است، نه تسليم است، نه ترك مبارزه سياسي براي آغاز مبارزه فكري و علمي و فقهي و اخلاقي و امور خيريه و نه قيام نظامي است … نه مي‌تواند خاموش بماند كه وقت از دست مي‌رود، دارد همه چيز ريشه كن مي‌شود و زدوده، .. او نمي‌تواند خاموش بنشيند كه مسؤوليت جنگيدن با ظلم را دارد، از طرفي نمي‌تواند بجنگند كه نيروي جنگيدن را ندارد… او تنهاست اما انساني تنها نيز در اين مكتب مسؤول است… زيرا مسؤوليت، از آگاهي و ايمان پديد مي‌آيد نه از قدرت و امكان و هر كس بيشتر آگاه است، بيشتر مسؤول است و از امام حسين (ع) آگاه‌تر كيست؟»

نام نويسي نكردن از مردم براي رفتن به كربلا، عدم اعزام مأموران مخفي به نقاطي مانند يمن و فارس، رها كردن امام حسين (ع) توسط عده‌اي ماجراجو و شهرت طلب، عدم مراجعت از عراق پس از شنيدن خبر شهادت مسلم بن عقيل و ادامه راه، از دلايل ديگري است دال بر عزم و جزم امام حسين (ع) براي رسيدن به هدف خويش، اما نه به هر روش و ترفندي.

مؤلف «تشيع در مسير تاريخ» در اين مورد مي‌نويسد:«… اقدامات حسين (ع) از همان ابتدا تا انتها نشان مي‌دهد كه استراتژي او هدفي بالاتر از اين داشت كه فقط به خلافت دسترسي پيدا كند. هيچ مدركي دال بر اين موضوع وجود ندارد كه هنگامي كه آن حضرت در مكه بود، هوادارن فعالش را از ميان افرادي كه در گردش جمع شده بودند نام نويسي كند يا به تبليغ انديشه خود در ميان افرادي زيادي از مردم كه براي حج به مكه مي‌آمدند بپردازد. دليل وجود ندارد كه او مأموران مخفي براي ايجاد شورش در استان‌هايي نظير يمن و فارس كه نسبت به خاندانش هوادار بودند فرستاده باشد، گرچه عده‌اي از اعضاي خاندانش او را به انجام چنين امري نصيحت مي‌كردند.

به هر حال آنچه كه حائز اهميت است روشني مواضع امام حسين (ع) از ابتدا تا انتهاي راه است كه با شهادت خود و خاندانش و اسارت زنان و اطفال كاروانش در تاريخ نمايان است كه براي دنيا طلبي و سياست بازي خود را به خطر نينداخت چرا كه ايشان در صحنه عمل آنچه را كه داشت در طبق اخلاص نهاد، اما برخي ديگر كه فقط به نصيحت و موعظه اكتفا كردند طبق نامه امام حسين (ع) به محمد بن حنفيه و بني هاشم كه «… اگر هر كس رو گرداند پيروزي را نمي‌يابد» چند سالي بيش عمر نكردند. عمري سرشار از اندوه و انزوا و خاموشي و فراموشي.

سخن با فرزدق: «دل‌هاي مردم با شما و شمشيرهايشان عليه شما و مقدرات در دست خداست كه هر طور بخواهد انجام مي‌دهد».

پاسخي است كه به همام بن غالب معروف به فرزدق در منطقه صفاح يا بشربن غالب در منزل ذات عرق نسبت داده شده، علاوه بر اين دو به چهار تن از ياران امام حسين (ع) هنگام فرار از كوفه نيز اين سخن نسبت داده‌اند، وقتي كه امام حسين (ع) مي‌پرسد نظر مردم عراق نسبت به اوضاع چگونه است.

هعبرت عاشورا

اگر بين رحلت رسول اكرم (ص) و شهادت جگر گوشه‌اش در صدر اسلام 50 سال فاصله بود، ممكن است در روزگار ما اين فاصله خيلي كمتر بشود و فضيلتها و صاحبان فضائل زودتر به مذبح بروند، نبايد بگذاريم چنين چيزي پيش بيايد.

بايد در مقابل انحرافي كه ممكن است دشمن بر ما تحميل بكند، بايستيم، عبرت گيري از عاشورا اين است، نگذاريم روح انقلاب و فرزندان انقلاب در جامعه منزوي بشوند.

مقام معظم رهبري

جداي از اختلاف در روايت، پاسخ امام حسين (ع) مهم است كه مي‌فرمايد: «فرزدق درست فرمان تازه‌اي دارد كه اگر پيش‌آمدها بر طبق مراد باشد در مقابل نعمت‌هاي خداوند سپاسگزاريم و همو است مددكار و شكرگزاري براي او و اگر حوادث و پيش‌آمدها در ميان ما و خواسته‌هايمان حايل گردد و كارها طبق مرادم پيش نرفت باز هم آن كس كه نيت‌اش حق و تقوا بر دلش حكومت مي‌كند از مسير صحيح خارج نشده است.»

نكات مهم اين گفت و گو را مي‌توان اين گونه بيان كرد كه امام حسين (ع) از فضاي حاكم بر عراق بي‌اطلاع نبوده، زيرا ايشان در حكومت پدر و برادرش (ع) شاهد رفتار و اعمال مردم عراق بوده، خطبه‌هاي مهم پدرش در بيان بي‌وفايي و ترديد و دودلي مردم كوفه را شنيده و اگر در اين سن و سال و در موقعيت‌هاي مختلف از اوضاع مردم عراق مي‌پرسد، اطلاع يافتن سريع از تغيير و تحول در اوضاع و شرايط مردم عراق به خاطر كمبود وسايل ارتباط جمعي در آن روز و در جريان قرار دادن يا تحت تأثير قرار دادن افراد و كاروان‌هايي است كه در مسير عراق به مكه قرار داشته‌اند و چون هنوز نامه مسلم بن عقيل به دست امام حسين (ع) نرسيده است در صورتي كه روايت فرزدق در منزل صفاح را بپذيريم، امام ناچار است كه در مورد اوضاع عراق پرسش كند. مهمتر اين كه امام (ع) به سخن فرزدق يا غيره، اعتنايي نكرده و به راه خود ادامه داده و كار خويش را وظيفه الهي و نيل به هدف معنوي مي‌داند چرا كه بزرگي هدف، همان اندازه هم تحمل زحمت دارد زيرا «هر مقدار كه عظمت داشته باشد مقصود و ايده انسان، به همان مقدار بايد تحمل زحمت بكند.»

براي ترسيم دقيق چهره اجتماعي و سياسي كوفه همين بس كه حضرت علي (ع) در خطبه‌هاي متعدد، مردم را مورد خطاب قرار داده بود از جمله «شتراني را مانيد مهار گشاده، چراننده خود را از دست دادم كه چون از سويي‌شان فراهم كنند از ديگر سو بپراكنند».

نكته مهم ديگر در كلام امام حسين (ع) اين است كه در دو حالت پيروزي يا شهادت (احدي الحسنين) چون نيت و قصد آن بر تقواست، نتيجه حاصله تفاوتي ندارد، در صورت پيروزي سپاسگزاري و در حالت شكست ظاهري چون بر نيت حق بوده از مسير صحيح خارج نشده است. آنچه مهم است انجام تكليف است كه به تعبير امام (ره) «شكست نبود كشته شدن سيدالشهداء (سلام الله عليه) چون قيام لله بود، قيام لله شكست ندارد.

در اين ديدگاه اقدام امام حسن (ع) به صلح با معاويه و قيام امام حسين (ع) عليه يزيد هر دو تكليف است.

محمد جواد مغنيه در «الشيعه و الحاكمون» در اين باره مي‌گويد: امام حسن (ع) و امام، حسين (ع) هر دو مي‌خواستند منافقاني را كه در صدد بودند از اسلام براي خود پوشش درست كنند، رسوا سازند، يكي با صلح و ديگري با شهادت خود، و هر دو از كشتن باكي نداشته، مادامي كه براي اظهار حق و رسوا كردن باطل باشد.

پاسخ امام حسين (ع) به زينب (س): يكي ديگر از هم صحبت‌هاي امام حسين(ع) ، خواهرش حضرت زينب (س) بود كه در اقامت يك روزه منزل خزيميه خدمت برادر خود آمده و ازهاتفي خبر داد كه به وي گفته بود، به زودي بر شهدا گريه خواهي كرد، گريه بر گروهي كه خطرات بر طبق مقدرات آنها را به سوي وفاي به عهد سوق مي‌دهد. امام (ع) در پاسخ خواهرش فرمود:« خواهرم آنچه مقدرات است به وقوع خواهد پيوست».

پاسخ امام حسين (ع) را بايد در ادامه خط مشي ايشان تلقي كرد، نه اين كه حضرت ندانسته خود را به ورطه هلاكت مي‌انداخت كه اگر اين گونه مي‌بود، شهادت ايشان بسيار معمولي و غير موثر تلقي مي‌كرد و گناهي نيز بر قاتلانش مترتب نبوده، اين گونه تسليم شدن به تقدير را بني‌اميه و در رأس آنها معاويه ترويج مي‌كردند كه در جواب منتقدان خود مي‌گفت خدا به هر كس كه خواهد حكومت را مي‌دهد. حضرت خود را تسليم دستور و رضاي خدا مي‌دانند، تسليمي كه سكوت و سكون و توقف نيست. استاد مطهري به استناد شعري از ركن الدين محمود خوافي تسليم و رضا به امر الهي را اين گونه آورده:

 

  • غواصي كن گرت گهر مي‌بايدسر رشته به دست يار و جان در كف دست

  • غواصان را چار هنر مي‌بايددم نازدن و قدم زسر مي‌بايد.

امام حسين (ع) پيشتر از اينها فرموده بود:« همانا كه دست از زندگي شسته‌ام و براي اجرا در آوردن دستورات الهي تصميم گرفته‌ام» يا در پاسخ به عمر و از بني‌عكرمه در بطن العقبه كه حضرت را از بدفرجامي كار با كوفيان بيم داده بود، قاطعانه فرمود: به خدا سوگند كه اين نكته بر من پنهان نيست اما بر فرمان خداي نمي‌توان چيره شد و اينان تا خون مرا نريزند از من دست نمي‌كشند.» يا در مكه اين چنين فرموده بود: «از چيزي كه برقلم گذشته است نمي‌توان گريخت، خشنودي ما اهل بيت (ع) در خشنودي خداست بر آزمايش او شكيبا هستيم و پاداش شكيبان را در مي‌يابيم» و همه اين دلالت بر علم امام و به يقين او اشارت است كه مي‌دانست در روز موعود در زمين كربلا به قتل خواهد رسيد.

امام حسين (ع) حتي بر وقايع آينده كه بر بني اميه نازل خواهد شد هم خبر داشت و نيز مي‌دانست كه آنان بر او پيروز خواهند شد و مي‌دانست كه از كربلا زنده نجات نخواهند يافت. راهي كه ايشان برگزيده بود، شهادت و اسارت در آن مقدر شده بود كه خود فرمود:« مرگ بر فرزند آدم همچون گردن بندي بر گردن دختران است».

در پاسخ به اين پرسش كه امام خبر قتل خويش را از كجا مي‌دانست، استاد محمد تقي جعفري (ره) معتقد است كه در اين مورد دو ديدگاه وجود دارد، برخي بر اين باورند كه امام حسين (ع) از شهادت خود مطلع نبوده و گروهي ديگر به استناد علم غيبي كه خداوند به انبياء و ائمه (ع) و اولياء مي‌دهد امام حسين (ع) آگاهي داشت، سپس نتيجه مي‌گيرد: «بنابر اين امام حسين (ع) با علم به شهادت كه يكي از دو سعادت حقيقي (زندگي سعادتمندانه و مرگ سعادتمندانه) از مسير زندگي بر مبناي احساس تكليف و فعاليت لازم براي چنين زندگي حركت كرده است، گويي هر يك از لحظات اين زندگي كه به زودي به پايان خواهد رسيد يك حيات ابدي است كه انسان رشد يافته بايد حداكثر تلاش را براي بهره‌برداري از آن در راه تحصيل سعادت انجام دهد.»

مسئله ديگر اين كه اگر شهادت امام (ع) طبق اراده و مشيت الهي بوده، پس امام (ع) و قاتلان وي مجبور به اين كار بوده‌اند و كار ايشان فاقد ارزش و جايگاه معنوي است. در پاسخ به اين شبهه بايد گفت كه اگر از منظر جبر و جبريه موضوع بررسي شود كه انسان از خود اختياري ندارد و تابع قوانين آسماني و اراده مافوق بوده، اين نظر درست است. اما از ديدگاه قرآن مسأله فرق مي‌كند، زيرا خداوند داراي دو نوع فعاليت مستقيم و مباشر و غير مستقيم و غير مباشر است، نوع اول آن افعالي است كه خداوند مستقيم در جوامع بشري اعمال مي‌كند مانند خلقت آدم و نسل او و بعد با دادن امكاناتي مانند غريزه، عقل و شعور، عواطف و احساسات، الهام و فرستادن انبياء هدايت انسان را به عهده گرفته است و همچنين هلاك كردن برخي امت‌ها و امدادهاي غيبي كه از نوع افعال مستقيم است.

اما نوع دوم افعال الهي، تصرفات و تحولاتي است كه به وسيله خود انسان با استفاده از آزادي و اراده به وجود مي‌آيد. به عبارت ديگر انسان در چارچوب اراده و مشيت الهي عمل مي‌كند و سنن گوناگون الهي توسط انسان جاري مي‌شود. به طور مثال هلاك يك قوم يا پيروزي آن به دست انسان است اما در طول اراده الهي و آنچه كه به انسان مربوط است انتخاب هر كدام از آنهاست: هلاكت يا پيروزي.

آيه 11 سوره رعد در اين كه «خداوند حال ملتي را تغيير نمي‌دهد مگر آن كه خود حال خود را تغيير بدهند» يا آيه 52 سوره توبه كه «بگو آيا شما درباره ما جز يكي از دو كار خوب را (شهادت يا پيروزي) انتظار مي‌كشيد؟ و ما درباره شما انتظار آن را داريم كه خداوند شما را گرفتار عذاب سازد، يا از پيش خودش، يا با دستان ما» تأييدي بر اقدام امام حسين (ع) است كه قيام ايشان با اراده شخصي اما در راستاي اراده مشيت الهي صورت گرفته است و آنچه كه ارزش تكليف امام را مشخص مي‌سازد، آزاد بودن ايشان در انتخاب شهادت يا تسليم و ذلت است كه ايشان راه برتر را انتخاب كرد.

ملاقات امام حسين (ع) با حر رياحي در منزل شراف: پيش از ورود به كربلا، ملاقات امام (ع) با حر كه در رأس سپاه هزار نفري از سوي عبيدالله بن زياد به سراغ ايشان آمده بود، از مهمترين صحنه‌هاي تاريخي واقعه كربلا، به شمار مي‌رود.

دو صحنه جالب توجه در اين برخورد، يكي پذيرايي امام حسين (ع) از كاروان حر است كه به علت خستگي و تشنگي آنان، توسط امام (ع) و همراهان او سيراب شدند و دوم پيوستن حر و نيروهايش به صف نماز امام حسين (ع) است، به عبارتي حر با يافتن گمشده خود و اقتدا به امام و شهادت در كربلا، كاملا در ولايت ذوب شد.

در هنگام نماز ظهر و عصر و ملاقات با حر، امام سخناني فرمودند كه همه آنها حكايت از اتمام حجت ايشان با مردم كوفه، برتري و شايستگي اهل بيت (ع) بر ظالمان و فاسدان بني اميه در رهبري و ولايت بر مردم و نترسيدن از تهديد به قتلي بود كه حر، امام حسين (ع) را از آن بيم داده بود. در فرازي از اين گفت و گوها امام (ع) فرموده بود: «آيا مرا با مرگ مي‌ترساني و آيا بيش از كشتن من نيز كاري از شما ساخته نيست».

پيش از بررسي سخنان امام حسين (ع) بحث زمينه تحول و دگرگوني حر بررسي مي‌شود و سوال اساسي اين كه چگونه حر فرمانده عمر بن سعد كه به منظور ممانعت از ادامه راه امام حسين (ع) حركت كرده، مريد امام گشته و سرانجام به تعبير برخي لقب «سيد السعداء» را دريافت كرد؟

اين موضوع از دو طرف قابل بررسي است هم از سوي حر كه پيش از اين از «دوستداران حسين (ع)» بود و با اين زمينه از ميان «مرگ و زندگي، دين و دنيا، مقام و گمنامي، عافيت و رنج، به كمك تفكر و تدبر، توجه و بازگشت و ادب هنگام حضور در نماز امام حسين (ع)در جبهه حق قرار گرفت و در ساعات آخر عمر خويش به امام مي‌گويد:«اول كسي كه بر تو خروج كرد من بود، اجازه بده اول كسي كه به شهادت مي‌رسد و اول كسي كه به جدت سلام كند، من باشم».

* سقوط جامعه

اولين عبرتي كه در قضيه عاشورا ما را متوجه خود مي‌كند، اين است كه ببينيم چه شد كه پنجاه سال بعد از درگذشت پيغمبر(ص) جامعه اسلامي به آن حد رسيد كه كسي مثل امام حسين (ع) ناچار شد براي نجات جامعه اين چنين فداكاري بكند.

مقام معظم رهبري

اما از سوي ديگر، موضوع به رهبري و مديريت امام حسين (ع) در موقعيت بحراني يا به تعبير امروزي مديريت بحران امام (ع) و جاذبه به موقع ايشان مربوط مي‌شود كه، ترديد و دو دلي حر را به يقين تبديل مي‌كند و او را از اردوي باطل، به اردوي شريعتي داستان حر بازگوي اين حقيقت است كه تغيير رهبري و دانستن يك رهبري درست تا چه حدي مي‌تواند در انسان تأثير داشته باشد.

اما در مورد تهديد امام به مرگ توسط حر، بهترين پاسخ در بطن حركت امام از ابتدا تا انتها نهفته است يعني مرگ در راه عقيده و جهاد يعني ترك عافيت و گوشه عزلت، اگر امام از مرگ ترس داشت نصيحت برادر و ديگران را مي‌پذيرفت و در مكه يا مدينه به زهد و رياضت و رياست مي‌پرداخت. امام حسين (ع) مرگ را همچون پلي ميان دنيا و آخرت تعبير كرده و در اين وادي، تهديد حر هيچ خللي در اراده امام حسين (ع) وارد نكرد.

بسياري از رهبران ديني و سياسي با پيروي از شعار «هيهات منا الذله» حسين (ع) به حركت‌هاي انقلابي دست زده‌اند و شاعران و هنرمندان و مورخان و … در حد توان خويش شهادت و مقاومت امام (ع) را در قالب كلمات به تصوير كشانده‌اند كه به چند نمونه از آنها اشاره مي‌كنيم.

از جمله ابونصربن‌نباته (از شعراي قرن چهارم و متوفي به سال 347 ق) سروده كه «حسين (ع) همان كسي كه مرگ در عزت را زندگي مي‌ديد و زندگي در خواري و زبوني را مرگ و كشته‌شدن مي‌پنداشت».

ابن‌ابي‌الحديد با استناد به شاعراني كه در باب مقاومت و جنگيدن و عدم زبوني و ذلت شعر سروده‌اند، معتقد است كه: «سرور و سالار اين افراد كه به مردم حميت و مرگ زير سايه‌هاي شمشير را آموخت و آن را بر پستي و زبوني برگزيد، ابوعبدالله حسين بن علي (ع) است كه بر او و يارانش امان عرضه شد ولي به خواري تن در نداد و بيم آن داشت كه ابن زياد بر فرض كه او را نكشد به گونه‌اي او را خوار و زبون سازد، لذا مرگ را بر آن برگزيد»وي شعر حبيب بن اوس معروف به ابوتمام (188 يا 190 يا 231 - 232 ق) را شايسته حسين (ع) دانسته كه گفته:« و نفسي كه خواري و زبوني را چنان ننگ مي‌داند كه هنگام جنگ بيم و زبوني يا كمتر از آن را كفر مي‌پندارد، او در آبشخور مرگ، پاي خويش را استوار بداشت و به آن گفت از زير قدم تو، حشر و برانگيخته شدن است.…

درباره برتري خاندان پيامبر(ص) بر خاندان اميه و شايستگي و لياقت اهل بيت (ع) در امامت و خلافت بر جامعه اسلامي، هر شخص بي غرض با جست و جو در روايات و گزارشات تاريخي تصديق خواهد كرد كه اين دو خاندان به جز اشتراك در قوميت (قريشي بودن) هيچ وجه اشتراك ديگري نداشته‌اند و برتري خاندان پيامبر(ص) از نظر اخلاقي و علمي، رفتار و كردار قابل مقايسه با بني اميه نبود. از سابقه بني اميه همين بس كه پيامبر (ص) پيشتر از تسلط آنان بر جامعه اسلامي خبر داده بود و آنان را بوزينگاني خوانده بود كه منبر او را اشغال خواهند كرد.

امام حسين (ع) نيز با استناد به حديثي از پيامبر (ص) به مروان ابن حكم در مدينه وقتي ايشان را به بيعت با يزيد فراخوانده بود، فرمود:« خلافت بر خاندان ابوسفيان حرام است پس هرگاه معاويه را بر منبرم ديديد شكمش را بدريد.» بنابر اين عدم مشروعيت و صلاحيتي كه امام (ع) در اين بخش از سفر خود درباره بني اميه بيان مي‌كند از قبل محرز شده و تكرار و تأكيد بر آن بيشتر به خاطر زنده نگه داشتن روحيه تسليم ناپذيري در ميان يارانش و عدم پذيرش حكومت نامشروع يزيد و بيان آن براي دسته‌هاي جديدي بودند كه امام (ع) به آنان رو به رو مي‌شد.

خطبه امام حسين (ع) پس از ورود به كربلا: در اين قسمت اولين سخن حضرت (ع) پس از ورود به كربلا بررسي مي‌شود.

پس از مراقبت حر از كاروان امام (ع) كه در تيررس او باشد تا رسيدن دستور جديدي از عبدالله بن زياد، ناگاه پيك عبيدالله فرماني براي حر آورد مبني بر سختگيري بيشتر بر حسين (ع) و هدايت او و كاروانش به منطقه بي‌آب، امام (ع) پيشنهاد داد كه قدري جلوتر بروند تا به منطقه‌اي كه به طف يا كربلا معروف بود رسيدند. حضرت فرمود: «خدايا از اندوه و بلا به تو پناه مي‌برم، اينجا محل فرود آمدن ما و به خدا سوگند همين جا است محل قبرهاي ما و به خدا سوگند از اينجا است كه در قيامت محشور و منشور خواهيم گشت و اين وعده‌اي است از جدم رسول خدا (ص) و در وعده او خلافي نيست»،

اين بخش از سخنان امام حسين (ع) عينيت بخشيدن به علم غيبي پيامبر(ص) و ائمه (ع) و به عبارتي، صدق گفتار ايشان است مبني بر شهادت جداي از جنبه روايتي و تاريخي حماسه كربلا، رسيدن امام حسين (ع) و خاندانش به كربلا و شهادت او مصداقي از اين آيه است كه:«همانا در ميان هر امتي پيامبري را برانگيختيم كه خدا را عبادت كنيد و از طاغوت اجتناب ورزيد، پس گروهي از آنها هدايت يافتند و گروهي ديگر گمراهي بر آنان محقق شد، پس در روي زمين گردش كنيد و بنگريد كه تكذيب كنندگان چه سرانجامي يافتند» و فرماني است كه به مؤمنان و صالحان كه «با آنان ستيز كنيد تا فتنه و فسادي نباشد و آئين همه دين خدا گردد».

وقتي اين دو آيه و آيات ديگري كه دعوت به مبارزه با ظلم و فساد و فسق مي‌كند را كنار پيش‌بيني‌هاي پيامبر(ص) و حضرت علي (ع) مي‌گذاريم، نتيجه مي‌گيريم كه حركت امام حسين (ع) از مدينه تا كربلا، در بستر تاريخ اديان الهي بوده و امام (ع) با اقدام و قيام خود، پرده از راز آن گشوده و آن را شفاف كرده و اكنون در كربلا، حضور دارد. به گفته امام (ره) زندگي سيدالشهداء، زندگي حضرت صاحب (عج)، زندگي همه انبياء عالم، همه انبياء از اول، از آدم تا حالا همه‌شان اين معنا بوده است كه در مقابل جور، حكومت عدل را مي‌خواستند درست كنند. دكتر شريعتي نيز تعبيري نزديك به اين دارد و مي‌نويسد:« حسين وارث پرچم سرخي است كه از آدم همچنان دست به دست بر سر دست انسانيت مي‌گردد و اكنون به دست او رسيده است و او نيز با اعلام اين شعار كه هر ماهي محرم است و هر روز عاشورا و هر سرزميني كربلا، اين پرچم را دست به دست به همه راهبران مردم و همه آزادگان عدالتخواه در تاريخ بشريت سپرده است…»

با اين ديدگاه قيام و قعود ائمه (ع) قابل بررسي است، چنان كه پيامبر (ص) در مورد امام حسن (ع) و امام حسين (ع) فرموده بود«اين دو در دو حالت قيام و قعود امام و پيشوا هستند» بر ديگران ولايت دارند و صلح يكي و شهادت ديگري در ادامه يكديگر است.

منشور جهاني از قتلگاه كربلا: امام حسين (ع) از زمان ورود به سرزمين كربلا تا روز عاشورا، خطبه‌ها و سخنان ديگري داشته‌اند كه از ميان آنها به اين بخش بسنده مي‌كنيم كه مقتل خوارزمي آن را به اين ترتيب نقل كرده است: وقتي دشمن مقاومت امام (ع) را مشاهده كرد براي تضعيف روحيه ايشان به خيمه‌ها حمله ور شدند، امام (ع) فرياد برآوردند:« اي آل ابوسفيان اگر دين نداريد و از روز جزا نمي‌هراسيد، لااقل در زندگي آزاد مرد باشيد و اگر خود را عرب مي‌پنداريد به نياكان خود بينديشيد و شرف انساني خود را حفظ كنيد» و به شمر وقتي پرسيد «تو چه مي‌گويي» فرمود: « من با شما مي‌جنگم و شما با من مي‌جنگيد و اين زنان گناهي ندارند تا من زنده هستم و به اهل بيت من تعرض نكنيد و از تعرض اين ياغيان جلوگيري كنيد» كه شمر اين مورد را پذيرفت و نيروهايش را متوجه جنگ با امام حسين (ع) كرد.

در تحليل بخش اول سخنان امام (ع) اين كه حضرت خواسته از دو جهت اعتقادي و قوميتي، سپاه مهاجم را تحت تأثير قرار دهد اول اين كه اعتقاد به معاد به عنوان اصلي ديني، ملاك پذيرش خصايل و كردار و رفتارها و در اينجا آزادي و جوانمردي به شمار مي‌رود، به عبارتي آزاد مردي مورد اشاره امام هر چند بدون اعتقاد به دين و معاد حداقل مانع ارتكاب انسان به اعمال ناشايست مي‌شود اما در مقايسه با عمل همراه با اعتقاد به معاد از ارزش كمتري برخوردار است.

از سوي ديگر چون عرب به غيرت و حميت و قوميت افتخار مي‌كند حضرت خواسته از طريق بيدار كردن اين خصلت، آنان را متوجه كردار بدشان سازد و حداقل با استفاده از اين شيوه، مهاجمان را به عقب نشيني و عدم هتك حرمت زنان و اطفال وادارد كه نفوذ معنوي كلام امام (ع) تا حدودي موثر واقع شد، ولي پس از شهادت ايشان (ع) مجدداً به خيمه‌ها حمله ور شدند.

بخش دوم سخنان امام (ع) با شمر در عدم تعرض به زنان و اطفال، يادآور دستورات پيامبر (ص) و علي (ع) در جنگ‌ها بوده، از جمله وقتي پيامبر (ص) آزادي اسيران با سواد بدر را با تعليم و تعلم فرزندان مدينه پيوند داده بود و در فتح مكه به نيروهايش فرمان داد كه به زخمي‌ها آزار نرسانيد، درخت‌ها را از ريشه در نياوريد، يا حضرت علي (ع) كه در جنگ صفين اجازه آب برداشتن را به نيروهاي معاويه داد، ولي در واقعه كربلا فرزندان و بازماندگان همان آزاد شدگان فتح مكه و دست پروردگان و فريب خوردگان كوفه و نواده پيامبر (ص) كينه و عداوت به خرج دادند و حتي از قتل كودك ششماهه امام حسين (ع) هم کوتاهي نکردند. در اينجا سخن امام حسين(ع) به عنوان منشوري جهاني براي آيندگان بود كه در جنگ‌ها رعايت مقررات اخلاقي و انساني را اعمال كنند كه متأسفانه بر خلاف آن در حال جريان است.

نتيجه:

آنچه كه به عنوان تحليل سخنان امام حسين (ع) از مكه تا كربلا مطرح شد شمه‌اي از سخنان امام (ع) بود كه نشان دهنده رسالت و تكليفي بوده كه بر شانه خود احساس مي‌كرده تا آن را به سر منزل مقصود برساند يعني مبارزه با فساد و فسق و فجور بني اميه و هدايت بشر و ادامه راه انبياء، و تداوم مسؤوليت بر عهده حضرت زينب (س) و امام سجاد (ع) بود تا اين كه بار مسؤوليت (امامت) را به دوش گرفت.

براي انجام اين وظيفه، امام (ع) از ابتدا به مشكلات راه پر خطر كه مرگ را در پيش داشت مطلع بود و نصيحت ناصحان و سرزنش ملامت كنندگان هيچ تأثيري در انجام تكليف ايشان موثر واقع نشد زيرا ايشان چيزي را مي‌ديد كه ديگران از مشاهده آن به هر دليل عاجز بودند و به قول دكتر شهيدي «تيزبيني او در نگرش پايان كار و تجزيه و تحليل حوادث از برادرش محمد حنفيه و پسر عباس وفرزدق شاعر و عبدالله مطيع كه در مدينه و مكه و راه حجاز به عراق او را از مردم كوفه بيم دادند، كمتر نبود. او مي‌دانست پايان كار چه خواهد بود… به چشم مي‌ديد كه مي‌گفت مردم بنده دنيايند، دين را تا آنجا مي‌خواهند كه كار دنيا را با آن سر و صورتي دهند و چون روز امتحان پيش آيد، دين داران اندك خواهند بود.» و امام حسين (ع) از آن دسته دين‌داران اندك بود كه براي نجات اسلام محمدي به شهادت رسيد.

نگاهباني معيارها

* كساني كه دلسوزند نبايد بگذارند معيارهاي الهي در جامعه عوض بشود. اگر معيار تقوي در جامعه عوض شد، معلوم است كه بايد خون يك انسان با تقوايي مثل حسين ابن علي (ع) ريخته بشود.»

* اگر زرنگي و دست و پا داري و دروغگويي و بي‌اعتنايي به ارزش‌هاي اسلامي ملاك قرار گرفت، معلوم است كه كسي مثل يزيد بايد در رأس كار قرار بگيرد.

مقام معظم رهبري