«هیچکس نگران نباشد، قصد نداریم سینما را قربانی مسائل سیاسی کنیم» این جمله پاسخ حجت اله ایوبی به ابراز نگرانی اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس در بهمن ماه سال گذشته و در جریان برپایی جشنواره فیلم فجر است که طی نامه ای توسط حجت الاسلام سالک رئیس کمیسیون فرهنگی به وی ابلاغ شده بود. اما این قول رئیس سازمان سینمایی در کمتر از چند ماه به دست فراموشی سپرده شد، چرا که با صحبت های اخیر ایوبی مبنی بر صدور مجوز اکران برای فیلمهای «من عصبانی نیستم» رضا درمیشیان، «قصه ها» رخشان بنی اعتماد و «خانه پدری» کیانوش عیاری؛ رنگ باخت.
آقای رئیس سازمان سینمایی! در گفت و گویی که با یکی از رسانه ها داشته در قالب لفاظی و بازی با کلمات نه به صورت ضمنی که با صراحت و بی پروایی آن پاسخ و بیرون کشیدن فیلم حامی فتنه در روز آخر و در مرحله داوری را یک تاکتیک ایضایی و عملیات فریب برای از دست ندادن موقعیت و فرصت بهتر عنوان و اعلام کرده است.
ایوبی در این باره گفته است: «{در قبال اتفاقات و حاشیه سازیهای جشنواره} به نظرتان بهتر بود ما برخورد ضربتی انجام میدادیم و بعد از آن با کلی حاشیه مواجه میشدیم که ممکن بود دوباره بخش تولید و حتی اکران را دچار مشکلات فراوان کند؟ من از همین جا باز هم تشکر میکنم از سعه صدر کارگردان جوانی مثل آقای درمیشیان که شرایط آن روز ما را کاملاً درک کرد و بهترین همکاری ممکن را انجام داد......فیلمهای «عصبانی نیستم»، «قصهها» و «خانه پدری» همه اکران خواهند شد و همه اینها شاید به دلیل همان مدیریتی است[!] که ما در زمان آن حاشیهسازیها انجام دادیم و با آرام کردن فضا کاری کردیم که فرصتهای بعدی سوخت نشود[!]»
در ایامی که مصادف با روزهای آغازین 8 ماهه فتنه هستیم و وزارت ارشاد و سازمان سینمایی همه هَمّ و غمّ خودشان را مصروف این می سازند که در این بازه زمانی خاص، نگاه راهبردی و البته بخشی از ماموریت اصلی شان را در کمال صداقت و شجاعت بر همگان عیان کرده و صحبت از اکران فیلمهای حامی فتنه و ضد نظام در ایام نه چندان دور بکنند!
اما بد نیست در این فرصت محدود نقبی بر محتوای این سه اثر خجالت آور و پر از سیاهی و پلشتی و دروغ بزنیم.
عصبانی نیستم!
فیلم «عصبانی نیستم» سرگذشت یک دانشجوی شهرستانی به اسم نوید را روایت می کند که اتفاقا از استان کردستان به تهران آمده است. این دانشجوی کُرد پس از حوادث انتخابات سال 88 از دانشگاه تهران اخراج میشود. به هر دری میزند نمیتواند شغل مناسبی برای خودش دست و پا کند و بیکاری و ناتوانی در تأمین مخارج زندگی او را به آستانه فروپاشی روانی می رساند.
به کلام دیگر این فیلم فحشنامهای است رکیک و البته مستقیمگو علیه هر آنچه که کارگردان در این سال ها نپسندیده است. کارگردان از مذهبی ها متنفر است، به همین دلیل در یک سکانس بی ربط و ضعیف، یک فرد ریشوی مذهبی تسبیح به دست را ناگهان طالبان می خواند.
از سال اتفاقات فتنه صغرای 78 با تیتر گل درشت دانشگاه به خاک و خون کشیده شد برای مخاطبش تصویر سازی می کند و پوستر خاتمی را مدام در فضای فیلمش نمایش می دهد و حتی سعی می کند آن را در چشم مخاطب فرو کند. از بسیجی ها کینه بسیاری به دل دارد، پس بعد از کتک زدن مفصل یک بسیجی توسط یکی از کاراکترها می گوید«ما اهل زدن نیستیم، اینها هستند که مردم را کتک میزنند!»، از نظام دل پری دارد، مدام از دستاویز مهمل دانشجوی ستاره دار استفاده می کند و به کشته های فتنه کبرای 88 نقب می زند و به نامگذازی سالها توسط مقام معظم رهبری هم متلک میاندازد و ...
البته نکته دیگری که در این فیلم وجود دارد و باید به آن توجه شود کُرد بودن دانشجوی اخراجی ستاره داری است که البته به زعم فیلمساز، مورد ظلم قرار گرفته است. در سالهای اخیر جریانات کثیفی که سرمنشأ خارجی و عمدتا انگلیسی داشته اند سعی کرده و می کنند تا بحث قومیتها را در ایران به عنوان یک چالش مورد پرداخت قرار بدهند. به این معنی که همیشه نظام به چنین قومیتهایی بی توجه است و به آنها ظلم می کند برای همین است که افراد وطن فروش و خائنی مثل بهمن قبادی به خودش اجازه می دهد فیلم کثیف و نفرت انگیزی مثل «کرگدن» را بسازد؛ و قص علی هذا.
«قصهها»ی رخشان بنی اعتماد
فیلم «قصهها»ی رخشان بنی اعتماد بود، اثری است که در هفت اپیزود، داستان زندگی کاراکترهای آثار قدیمی این کارگردان زن را در عصر حاضر روایت میکند. در یکی از این اپیزودها داستان خانواده فیلم «زیر پوست شهر» را روایت میکند که پسر دانشجوی خانواده در جریان درگیریهای فتنه سال 88، زندانی شده و خانوادهاش در جریان این دستگیری با مصائب بسیاری دست به گریبان میشوند.
«خانه پدری» نماد مردسالاری در ایران!
در مورد «خانه پدری» هم مفصلا میشود بحث کرد. فیلمی که سعی دارد به هر ترفندی که شده به مخاطب خود بفهماند که در طول تاریخ ایران به زنان این سرزمین ظلم شده است. آنان توسط اعضای خانواده خودشان و به بهانه تعصب و غیرت به قتل رسیدهاند؛ کتک خوردهاند. مورد ستم و ظلم قرار گرفته اند و هیچگاه هم به هیچ پیشرفتی نرسیدهاند و این بیدادگری بر علیه جامعه زنان ایران زمین محدود به هیچ دوره تاریخی هم نیست. بعد و قبل از انقلاب هم ندارد. «ایران» خانهایست که روی آن خاک مرده پاشیدهاند و برکت و شادی را از آن گرفتهاند و در گوشه گوشه خانه های آن ممکن است پیکر زنی که به جرم عصبیت جاهلانه اعضای ذکور خانواده آن هم ذیل عنوان «غیرت و تعصب مذهبی» کشته شده است، دفن شده باشد!
با این اوصاف مشخص نیست که چرا دوستان وزارت ارشاد اینقدر سعی در اکران فیلمهایی با چنین محتواهای دروغین و کثیفی دارند، و چرا حاضرند خودشان و آبرویشان را خرج چنین افراد و آثاری بکنند!؟ به هر حال واقعیت این است که در این چند ماهه اخیر اغلب رسانه ها و مردم دیگر به یک مسئله عادت پیدا کرده اند و آن هم حاشیه سازی و بلوا برپا کردن مسئولان وزارت ارشاد است. حالا این «گلمراد» بازی می خواهد تَحَدی و چالش با حکم فقهی در زمینه تک خوانی زنان و یا ناراحت شدن از توقیف روزنامه هتاک به اهل بیت علیهم السلام باشد و یا اینکه برای دفن کردن چند سگ زرد ولگرد که برای اثبات برادری شان به سرزمین شغالها سفر کرده بودند در زمینی که مفاخر بزرگ فرهنگی و هنری این سرزمین در آن آرمیده اند، باشد.
متاسفانه تا کنون به کرات دیده شده است که ظاهرا تمام مساعی دوستان در وزارت ارشاد معطوف و مصروف به دلجویی از عده ای شبه انتلکتوئلهای وا داده در چنبره خلسه نارسیسی شده و می شود و یا در صدد تکریم و بازسازی چهره مخدوش و کریه هر معلوم الحالی که تضاد و تعارضش را با نظام مقدس اسلامی ایران طی هنر شیطانی اش اثبات کرده است ، برآمده اند. مگر اینان چه گلی به سر نظام و انقلاب و مردم زده اند که عداه ای و به هر بهانه ای مدام در تدارک احیا و یا تنفس مصنوعی دادن بر پیکره زهرآلود و جیفه وارشان هستند؟! چرا بر خی از دوستان گمان می کنند که هنر و فرهنگ را فقط باید در جایی جستجو کرد که بوی تعفن دود و فضای مشمئز کننده گعده های سرشار از مسکرات و ولنگاری موجوداتش سر به آسمان بی آبرویی و وطن فروشی گذاشته است؟! /گزارش از مصطفی شاه کرمی