در کانال وی آمده است: خوانندۀ محترمی پرسیدهاند: «آیا پس از رحلت امام خمینی (ره) شما خواهان ریاست بر قوۀ قضائیه بودهاید؟»
خدا رحمت کند مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی را؛ با همۀ زحمتهایی که برای پیروزی انقلاب و پس از آن برای کشور و نظام کشید، و با همۀ رنجهایی که در این راه متحمل شد، یک چیزهایی هم داشت که البته منحصر به او هم نبود، همه کموبیش دارند که گفتهاند گل بیخار خداست.
ایشان در خاطراتش نوشته است: «... به جلسۀ رسمی برای تحلیف رفتیم. آقای موسوی اردبیلی و موسوی خوئینیها هم بودند. به نظر میرسد از جایگزینیِ آقای یزدی ناراحتاند...» (هاشمی رفسنجانی: کارنامه و خاطرات 1368: بازسازی و سازندگی، به اهتمام علی لاهوتی، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1391. ص 271)
و در جای دیگر نوشتهاند: «آقای موسوی خوئینیها آمد؛ خودم ایشان را خواستم ... از رهبری رنجیده، به خاطر اینکه ایشان را رئیس قوۀ قضائیه نکرده است» (همان، ص 280)
در هر دو مورد، ایشان را تخطئه میکنم. اگرچه توصیه شده است که «أُذکروا موتاکم بالخیر» (از مردههایتان به نیکی یاد کنید)، همین اندازه میگویم که اگر دیگر خاطرات ایشان تا این اندازه بیدقت باشد، در استفاده از آنها همواره باید جانب احتیاط را در پیش گرفت.
من شواهد دیگری هم دارم که نشان دهم مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی در نقل این خاطرهها راه خطا رفته است، اما به همان اندازه هم که اشاره کردم مایل نبودم حرمت آن بزرگ شکسته شود.
بنده خواهان ریاست بر قوۀ قضائیه نبودم. همچنین خواهان مَنصب دادستانی کل کشور هم نبودم. در سال 1358 هم که نامزدی نمایندگی مجلس به بنده پیشنهاد شد -و بیش از هر کسی مرحوم آقای هاشمی اصرار به نامزدی بنده داشت- باز هم خواهان نمایندگی مجلس نبودم، چون در تمام این موارد فکر میکردم از عهدۀ این کارها برنمیآیم.
اظهارات اخیر خوئینیها در حالی مطرح میشود که بعد از "مستند من روحانی هستم" که بر اساس روز نوشتههای هاشمی تدوین شده بود، شنیدهها حاکی از آن بود که حسن روحانی نیز صحت خاطرات هاشمی رفسنجانی را زیر سؤال برده بود.