چاپ صفحه

انحراف رفسنجانی از دستور امام

به گزارش پایگاه عدالت خواهان" 9دی- «کامران غضنفری» نویسنده کتابهایی مانند «راز قطعنامه» (چرایی و چگونگی پایان جنگ)؛ «مداخلات» (مجموعه چهار جلدی روایتی مستند از جنایات آمریکا در ایران) و «پرونده هسته ای و ابعاد پیدا و پنهان آن» در جدیدترین تلاش پژوهشی خود، هاشمی رفسنجانی را موضوع کتاب خود قرار داده است. کتاب «هاشمی رفسنجانی از نگاهی دیگر» قرار است قبل از چاپ، در صفحه جریان شناسی 9دی منتشر شود. تا کنون در 11 شماره به محتوای این اثر پرداخته ایم.

سوابق ارتباطات صدام با سیا
در ادامه، خلاصه ای از ارتباطات قبلی صدام و حزب بعث عراق، با سازمان سیا را اشاره می کنیم، تا مشخص شود که آیا تجاوز صدام به جمهوری اسلامی ایران در سال 1359، ناشی از شعارها و مواضع "افراطیون داخلی"! بوده است ؟!   
ارتشبد حسین فردوست، از نزدیک ترین افراد به محمدرضا پهلوی، در خاطراتش نقل می کند: «در سال 1337 [1958 ] کودتای سرتیپ عبدالکریم قاسم صورت گرفت و رژیم سلطنتی در عراق سقوط کرد. کودتای قاسم، پیشرفت مواضع شوروی در منطقه تلقی می شد و توسعه فعالیت کمونیست ها در عراق، ثبات منطقه به نفع غرب را به خطر می انداخت. لذا آمریکا و انگلیس به تقویت رژیم محمد رضا و رژیم اردن دست زدند. هم زمان نیز تلاش هایی صورت گرفت تا با نفوذ در ارتش عراق، به تدریج نیروهای متمایل به شوروی و یا ناسیونالیست ها پس زده شوند.» 1
هنگامی که عبدالکریم قاسم 95 درصد سهام کمپانی نفت عراق را به دولت واگذار کرد، واشنگتن شدیداً به این عمل اعتراض نمود. سپس عراق از پیمان بغداد خارج شد. به دنبال این ماجرا، مقامات سازمان سیا طرحی را برای ترور عبدالکریم قاسم، برنامه ریزی کردند.
ریچارد سیل، خبرنگار اطلاعاتی یونایتدپرس، در گزارشی به نقل از مقامات پیشین اطلاعاتی آمریکا می نویسد: «سابقه اولین ارتباط صدام با مقامات آمریکایی، به سال 1959 (1338) باز می گردد. صدام در آن زمان عضو جوخه شش نفره ای بود که از سوی سازمان سیا مأمور کشتن عبدالکریم قاسم نخست وزیر عراق، بودند. در آن زمان، آمریکا حکومت عبدالکریم قاسم در عراق را موجب پیشرفت مواضع شوروی در منطقه خاورمیانه تلقی می کرد.»2
عادل درویش، کارشناس امور خاورمیانه، ضمن تأیید ارتباط صدام با سازمان سیا، می گوید: «صدام به وسیله یک دندانپزشک عراقی که عامل سیا بود، و یک مأمور اطلاعاتی مصر، هدایت می شد.» مقامات آمریکایی نیز این گفته درویش را تأیید می کنند. درویش ادامه می دهد که سرجاسوس مرتبط با صدام، سروان عبدالمؤید فرید نام داشت که در آن زمان دستیار وابسته نظامی سفارت مصر در بغداد بود. 3
بعد از سوء قصد نافرجام به عبدالکریم قاسم در سال 1338، صدام که در معرض خطر دستگیری قرار گرفته بود را به سوریه فراری دادند و از آنجا به بیروت منتقل کردند. سازمان سیا در بیروت برای او آپارتمانی تهیه کرد و دوره آموزشی کوتاهی را برای وی تدارک دید و سپس او را به قاهره منتقل کرد. صدام در قاهره تحت نظر مأموران امنیتی مصر بود و به سفارت آمریکا در قاهره رفت و آمد می کرد و با برخی از مقامات اطلاعاتی آمریکایی مانند مایلز کاپلند و جیم ایچلبرگر رئیس ایستگاه سیا در مصر، ملاقات می کرد. البته مقامات اطلاعاتی مصر نیز از ارتباطات آمریکایی صدام مطلع بودند.4
بالاخره در فوریه 1963 ( بهمن 1341 ) ژنرال عبدالسلام عارف به کمک سازمان سیا، عبدالکریم قاسم را سرنگون و او را به قتل رساند و به این ترتیب حزب بعث به قدرت رسید. این کودتا یک کشتار واقعی در پی داشت. با این وجود، سیا هیچ وقت به نقش خود در این کودتا اعتراف نکرد و تنها در سال 1975 ( 1354 ) در تحقیقات مجلس سنای آمریکا مشخص شد که اداره عملیات اجرایی سیا، طرح های متعددی برای قتل قاسم داشته است.5
چند روز قبل از سقوط عبدالکریم قاسم، ائتلافی به وجود آمده بود و بعثی های آن زمان با کمپانی های انگلیسی و آمریکایی متحد شده بودند. کردهای عراق به رهبری ملا مصطفی بارزانی هم در این ائتلاف بودند. سفیر آمریکا به دفتر عبدالکریم قاسم رفت ـ درست مانند لوئی هندرسون که یک روز قبل از کودتای 28 مرداد 1332 به خانه دکتر مصدق رفت ـ و گفت اگر این قانون ملی شدن نفت عراق لغو نشود، نتیجه اش سرنگونی است. قاسم مقاومت کرد و دو روز بعد کودتا شد.6
طبق یک گزارش منشره توسط روزنامه نیویورک تایمز، "رابرت کمر" از مسئولان سابق شورای امنیت ملی آمریکا، روز بعد از کودتا در نامه ای به جان اف. کندی رئیس جمهور آمریکا، نوشت: "یقیناً طرفداران ما پیروز شده اند". نیویورک تایمز همچنین تأکید کرد: گروهی که سازمان سیا برای انجام کودتا از آن استفاده کرده بود، حزب ضد کمونیستی بعث عراق بود.7
پس از کودتای بهمن 1341 و کشته شدن عبدالکریم قاسم، سازمان سیا به سرعت وارد صحنه شد و فهرستی از افراد مظنون به فعالیت های کمونیستی را در اختیار مقامات نظامی حزب بعث قرار داد. این افراد یا اعدام شدند و یا به زندان افتاده و شکنجه شدند. این قتل عام در قصر النهایه و تحت نظر صدام انجام گرفت. 8
جالب است بدانیم که حزب بعث در ابتدا حزبی چپگرا با گرایش به شوروی بود. سرویس های اطلاعاتی غرب به ویژه سازمان سیا، مأموریت یافتند با کادرسازی در درون حزب بعث، جریانی معتدل و وابسته به آمریکا و غرب را پدید آورند تا جناج چپگرا را از صحنه خارج سازد. حکومت شاه در ایران، در راستای اجرای این استراتژی، اکراد عراقی را تقویت کرد و آنان را رو در روی حزب بعث عراق قرار داد. سرویس های اطلاعاتی غرب نیز با رهبری سازمان سیا، به کادرسازی در درون حزب بعث مشغول شدند و برای تحقق این هدف، احمد حسن البکر و صدام حسین را برای رهبری "جناح میانه رو" در نظر گرفتند. سه سال بعد یعنی در فروردین 1345، بالگرد حامل عبدالسلام عارف که در آن زمان رهبر حزب بعث و رئیس جمهور عراق بود، طی یک عملیات تروریستی در حین پرواز منفجر و عبدالسلام عارف کشته شد. پس از کشته شدن او، برادرش عبدالرحمان عارف رهبری حزب بعث را بر عهده گرفت. اما دو سال بعد ـ یعنی در سال 1347 ـ جناح غربگرای حزب بعث به رهبری حسن البکر، علیه عبدالرحمان عارف کودتا کرد و زمام امور را به دست گرفت و خود را رئیس شورای فرماندهی انقلاب و رهبر حزب بعث عراق نامید. صدام حسین در این کودتا، رابط حسن البکر و سفارت آمریکا در بیروت بود و نقش کلیدی میان کودتاگران و آمریکا را به عهده داشت. به این ترتیب خط گرایش به غرب در درون حزب بعث عراق، از طریق ترور و کودتا با همکاری سازمان سیا، زمام امور عراق را به دست گرفت. 9
استفان شالوم ـ یکی از کارمندان شورای امنیت ملی آمریکا در زمان ریاست جمهوری جانسون و نیکسون ـ با اشاره به کودتای مذکور، اظهار می دارد که در تاریخ 17 ژولای 1968، اعضای حزب بعث با کمک سازمان سیا، رژیم حاکم بر عراق را سرنگون کردند.10
در مورد ارتباط صدام با سازمان سیا، جمال عبدالناصر رئیس جمهور اسبق مصر نیز به صراحت گفته بود که صدام حسین با سازمان سیا در ارتباط می باشد. 11
یکی دیگر از نکات جالب و مهم در سوابق صدام، ارتباطات وی با اسرائیلی ها بود. میخائیل رمضان ـ یکی از کسانی که نقش بدل صدام حسین را بر عهده داشت ـ در خاطرات خود نقل می کند که کارکنان سازمان اطلاعات عراق، توسط موساد اسرائیل آموزش داده می شدند. 12
وی در بخش دیگری از خاطرات خود می گوید: «صدام در ارتش و اداره اطلاعات، از کمک کارشناسان اسرائیلی برخوردار بود و حتی در داخل کاخ او، کارشناسان اسرائیلی حضور داشتند. مسئولان اسرائیلی مرتب از بغداد دیدار می کردند. صدام همیشه مسئولان عالی رتبه اسرائیلی را به حضور می پذیرفت. حتی مسئولانی در سطح نخست وزیر اسرائیل از عراق دیدار کرده اند. مناخیم بگین نخست وزیر اسبق اسرائیل، دو یا سه مرتبه از عراق دیدار کرد. یک بار من خودم از او استقبال کردم. صدام نیز چند بار از تل آویو دیدار کرده بود.»13
حردان تکریتی ـ از دوستان نزدیک حسن البکر ـ نیز در بخشی از خاطرات خود صریحاً یادآور می شود که: «پس از گذشت یک ماه از کودتا، در تاریخ نهم شهریور 1347، پیمانی میان ما و اسرائیل به امضاء رسید مبنی بر اینکه اسرائیل از هر گونه حمله ای به ارتش ما و خاک عراق خودداری ورزد، در عوض ما هم از شرکت در عملیات نظامی بر ضد اسرائیل، به کلی خودداری کنیم. حتی در برابر هجوم اسرائیل به اردن نیز به مقابله برنخیزیم و نیز به یهودی های عراق اجازه دهیم که از راه قبرس به اسرائیل مهاجرت کنند. این قرارداد را میشل عفلق از طرف عراق و سرهنگ لورد سیف از طرف اسرائیل، امضاء کردند.»14
اما صدام چگونه توانست حسن البکر را کنار زده، خود به قدرت برسد؟ زمینه سازی این کار چه طور فراهم شد؟ تیمسار فردوست در مورد زمینه سازی آمریکایی ها برای به قدرت رساندن صدام حسین می گوید: «چرا آمریکا تا سال 1975، محمد رضا پهلوی را به حمایت از اکراد عراق تشویق کرد و دولت مرکزی بغداد را تضعیف نمود و در این سال خواستار پایان شورش بارزانی ها و تثبیت دولت بغداد شد؟ این مسئله فقط به خاطر صدام بود و اکنون که مهره مورد نظر آمریکا یعنی صدام، در جای مناسب قرار داشت، لازم بود که وی به عنوان ناجی ارتش عراق از جنگ فرسایشی با اکراد، وارد میدان شود.15 چرا و به توصیه چه کسی محمد رضا پذیرفت که به جای حسن البکر رئیس جمهور، با صدام قرارداد مهم 1975 را امضاء کند؟ پاسخ آن مشخص است: تا زمانی که هنوز صدام ـ مهره مورد نظر آمریکا ـ قدرت کافی نداشت، محمدرضا پهلوی عملیات اکراد عراقی علیه دولت بغداد را تقویت می کرد. فعالیت اکراد بارزانی، یک خطر جدی بالفعل برای دولت مرکزی عراق به شمار می رفت و بیش از ده سال، حداقل یک سوم ارتش عراق را به خود مشغول نمود. در این میان ارتش عراق تلفات انسانی و تسلیحاتی زیادی داد. ولی در سال 1975 آمریکا تصمیم گرفت که به فعالیت شورشیان کرد عراق پایان دهد و لذا با وساطت هواری بومدین رئیس جمهور الجزایر، قرارداد 1975 الجزایر بین محمدرضا و صدام منعقد شد. قرارداد 1975 موجب شد که 90 هزار کرد بارزانی به ایران پناهنده شوند و پس از سالها، جنگ دولت عراق با کردها پایان یابد و ارتش عراق را از صدام ممنون کند. بنابر این، صدام در نقش ناجی ارتش عراق ظاهر شد.»16
از سال 1975 که خیال صدام از مسئله اکراد راحت شد و موقعیت وی در میان ارتش تقویت گردید، حزب کمونیست عراق را نیز به شدت قلع و قمع کرد. 17
البته یک سال قبل از انعقاد قرارداد 1975، حزب بعث یک دیپلماسی پنهان را برای گسترش ارتباطات خود با کشورهای غربی، آغاز کرده بود. در یک گزارش سرّی وزارت امور خارجه آمریکا مربوط به اکتبر 1974 (مهر 1353) چنین آمده که: «گزارش هایی مبنی بر اینکه عراق تمایل به مستحکم کردن روابط خود با کشورهای غربی دارد، به دست ما رسیده است.» 18
صدام سپس در سال 1358 حسن البکر را تحت عنوان ضعف مزاج در خانه بستری کرد و شبانه 21 نفر از مقامات عالی عراق از جمله جناح بعثی هوادار سوریه را تیرباران نمود و خود را رئیس جمهور عراق اعلام کرد. به این ترتیب، جناح آمریکایی حزب بعث عراق به رهبری صدام، قدرت کامل را در عراق به دست گرفت.19
با چنین پیشینه ای بود که طی سال های 58 و 59، برخی مقامات آمریکایی چندین بار به صورت پنهانی با صدام حسین ملاقات کردند و او را به حمله نظامی به ایران تشویق کردند که از جمله آنها می توان به دو ملاقات برژینسکی ـ مشاور امنیت ملی رئیس جمهور آمریکا ـ با صدام، در اردیبهشت و تیر ماه 1359 اشاره کرد.20
مطالب فوق، غلط بودن تحلیل جناب رفسنجانی مبنی بر تحریک صدام توسط شعارهای " افراطیون داخلی"! را به خوبی نشان می دهد.

عدم اختصاص بودجه کافی به جنگ
از همان سال های آغازین جنگ، علی رغم اظهارات و تأکیدات مکرر امام خمینی مبنی بر این که «جنگ باید در رأس امور کشور باشد» و یا «امروز، جنگ اصلی ترین مسئله کشور است»، مسئولینی که بودجه برای جنگ پیشنهاد می دادند و مسئولینی که این بودجه را تصویب می کردند ـ از آنجا که اعتقادی به اصلی بودن مسئله جنگ نداشتند ـ، فقط به اندازه ای بودجه تخصیص می دادند که نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران بتوانند امور عادی و روزمره خود را اداره کنند و به مقدار محدودی نیز بتوانند عملیات جنگی انجام دهند. آقای هاشمی رفسنجانی طی مصاحبه ای در تاریخ دوم اردیبهشت 1361 به این امر چنین اعتراف می کند: «بودجه جنگی ما در سطح بودجه زمان صلح برخی از کشورها است. یعنی در برنامه ریزی کل بودجه، بیش از 10 الی 15 درصد برای جنگ اختصاص نیافته است و این بسیار مهم است... عراق در حال صلح بیش از 18 تا 20 درصد بودجه اش به امور نظامی اختصاص داشته است و در حال جنگ حدود 80 درصد از بودجه اش را صرف جنگ می کند. بنا بر این ما در حال جنگ، بودجه ای برای جنگ اختصاص داده ایم که اگر در حالت صلح نیز همین بودجه تعیین می شد، قابل قبول بود.» 21
این سخن آقای رفسنجانی حاکی از آن بود که عده ای به علت عدم اعتقاد به نظر امام (ره) مبنی بر «اصلی بودن مسئله جنگ» و «در رأس بودن مسئله جنگ»، با عدم تخصیص بودجه کافی برای نیروهای مسلح، درصدد بودند تا به زعم خود شعار امام خمینی را « تعدیل» کنند.
در بودجه سال 1361، جمع هزینه های دولت معادل 3085 میلیارد ریال بود که از این میزان مبلغ 400 میلیارد ریال آن برای جنگ در نظر گرفته شده بود یعنی فقط حدود 13 درصد بودجه.22
این در حالی است که سهم امور دفاعی در سال های قبل از پیروزی انقلاب ـ که جنگی هم در کار نبوده است ـ همواره بیش از 25 درصد کل هزینه های دولت بوده و در سال 1355 این میزان به بیش از 32 درصد رسیده بود.23
محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران در زمان جنگ، در این باره چنین می گوید: «پس از آزادی خرمشهر، منابع و امکاناتی که دولت و مقامات سیاسی در اختیار نیروهای مسلح قرار می دادند، صرفاً برای ترمیم و نگهداری نیروهای مسلح کفایت می کرد و برای توسعه توان دفاعی، امکاناتی در اختیار قرار نمی گرفت. بنابراین، توان دفاعی ایران متوقف شد.» 24
رضایی در جای دیگر اشاره می کند: «ما در تمام طول جنگ حدود 20 میلیارد دلار هزینه جنگ کرده ایم؛ چه برای ارتش و چه برای سپاه. 20 میلیارد دلار هزینه به نسبت 180 میلیارد دلار درآمد نفت، چقدر هزینه جنگ را شامل می شود ؟» 25
محسن رضایی طی سخنانی در تاریخ 19 دی 1384 می گوید: «امام بدون تردید، نظرش ادامه جنگ بود و طرح یک عملیات را قبول نداشت. امام اهل ابهام نبود و چند پهلو حرف نمی زد. اعتقادش این بود که صدام باید سقوط کند. اما دولت بر اساس هر عملیات به ما بودجه می داد و بودجه برای سقوط صدام داده نمی شد».26
طبق بررسی های به عمل آمده، میانگین سالانه سهم امور دفاعی در کل هزینه های کشور در طی سال های جنگ، حدود 12 درصد بوده و 88 درصد دیگر بودجه صرف امور دیگر می شده است.27 و معنای این امر چیزی جز فرعی و دست چندم تلقی کردن جنگ، نبوده است. در تأیید سخنان آقای رضایی می توانیم به سخن آقای کاظم پور اردبیلی معاون وقت وزیر نفت ایران، اشاره کنیم که طی سفر به ژاپن در دی ماه 1366، به قائم مقام وزارت صنعت و تجارت بین الملل ژاپن می گوید: «ما در 9 سال گذشته، درآمد ارزی [سالیانه] 24 میلیارد دلاری داشته ایم. در سال 1986 (1365) هم با درآمد کمتری توانستیم سر کنیم.»28
یعنی که از ابتدای جنگ تا قبل از سال 1365، متوسط درآمد ما از محل فروش نفت، سالی 24 میلیارد دلار بوده است. و این در حالی بود که مسئولین وقت، فقط 2 الی 5/2 میلیارد دلار در هر سال برای جنگ اختصاص می دادند.
سردار غلامعلی رشید، فرمانده قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) نیز با اشاره به این که سیاسیون برنامه ای جدی برای ادامه جنگ نداشتند، در این باره اظهار می دارد: «بعضی از مسئولان و مقامات عمدتاً به خواست نظامیان با نگاه سیاسی جواب می دادند و بعد از فتح خرمشهر تنها جمله «بروید با همین وضع موجود بجنگید» را در مقابل خواسته های ما به کار می بردند و می گفتند اگر هم نمی توانید، بروید به امام بگویید ما نمی توانیم. ما که می دانستیم می خواهند از ما اعتراف بگیرند، جواب می دادیم که هرگز چنین کاری را نخواهیم کرد.» 29
محسن رفیق دوست وزیر وقت سپاه، در یک گفت و گوی تلویزیونی در تاریخ دوم مهر 1393 می گوید: «کل ارزی که برای سپاه و ارتش و جهاد سازندگی در طی هشت سال جنگ اختصاص داده شد، 22 میلیارد دلار بود. در حالی که فقط سه کشور عربی مبلغ 90 میلیارد دلار به صدام دادند؛ علاوه بر بودجه خودش و پول هایی که سایر قدرتها به او می دادند.»30
رفیق دوست همچنین در خاطرات خود ذکر می کند که در سال 1365 که به دلیل کاهش قیمت نفت، درآمد ارزی ما از نفت به کمترین میزان خود یعنی حدود 6 میلیارد دلار کاهش پیدا کرده بود، کمتر از 2 میلیارد دلار آن را به جنگ اختصاص دادند. 31
رفیق دوست در مصاحبه دیگری نیز در مورد بودجه جنگ می گوید: «در یکی از سالها، بودجه کل مملکت یادم است که 580 میلیارد تومان بود... اما بودجه ای که برای جنگ گذاشته بودند، 40 میلیارد تومان بود که همان سال من مجبور شدم برای برنامه تولید مهمات، خدمت امام مشرف شوم، نامه ای نوشتم و ایشان اجازه دادند که خارج از این 40 میلیارد تومان، 15 میلیارد تومان از طریق بانک مرکزی بدون اجازه مجلس و دولت، در اختیار جنگ قرار بگیرد. 40 میلیارد با 15 میلیاردی که امام اجازه دادند، می شود کمتر از 10 درصد [بودجه مملکت]».32
در این راستا، بد نیست به سخنان جورج شولتز وزیر وقت امور خارجه آمریکا در آذر ماه 1365 اشاره کنیم که می گوید: «باید به ایران فشار وارد کرد، زیرا کاستن از توان نظامی ایران که طرف سرکش این جنگ است، راه حل مذاکره را می تواند میسر سازد.»33
بدین ترتیب آیا کسانی که در داخل کشور راهکار کاستن از توان نظامی نیروهای مسلح به خصوص سپاه پاسداران را دنبال می کردند، خواسته یا ناخواسته در جهت سیاست آمریکا گام برنمی داشتند ؟
باید توجه داشت که طی سال های جنگ، آقای هاشمی رفسنجانی با داشتن پست ریاست مجلس شورای اسلامی و فرماندهی جنگ، عملاً اصلی ترین نقش را در تصویب این بودجه های ناقص و حداقلی، داشته است. به همین خاطر است که آقای علی شمخانی طی مصاحبه ای می گوید: «آن موقع [زمان جنگ] گفته شد که آقای هاشمی آمده است مسئولیت جنگ را به عهده گرفته تا جنگ را خاتمه بدهد نه اینکه جنگ ادامه پیدا کند.»34
توضیحات بیشتر در این زمینه را می توانید در کتاب «راز قطعنامه» به قلم همین نویسنده، مطالعه فرمایید.


ادامه دارد ....


پی نوشت ها
1. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. جلد اول. ص 555
2. محمد کاظم." تحولات جهانی در اندیشه های امپراتوری جدید ". تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1383. ص 238
3. همان. ص 239
4. همان. ص 240
5. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. جلد اول. ص 556
6. مرتضی شهلایی." راهبرد مصدق، شعار محدود و مقاومت نامحدود بود ". ماهنامه نسیم بیداری. اسفند 1389. ص 69
7. " افشای نقش سیا در کودتای حزب بعث عراق پس از 40 سال ". روزنامه کیهان. 28 اسفند 1381
8. تحولات جهانی در اندیشه های امپراتوری جدید. پیشین، ص 240؛ همچنین رک. به: استفان شالوم. چه کسی او را ژنرال کرد؟. ترجمه علی گل محمدی. ماهنامه زمانه. آبان 1383. ص 84
9. حسن واعظی." تروریسم؛ ریشه یابی تروریسم و اهداف آمریکا از لشگرکشی به جهان اسلام ". تهران: سروش، 1380. ص 105 ؛ جالب است که بدانیم پدر صدام حسین نیز کارمند سفارت انگلیس در عراق بود. زندگینامه حجت الاسلام شهید محمد منتظری. ص 412
10. استفان شالوم. چه کسی او را ژنرال کرد؟ ص 84
11. خالد حسین النقیب." حزب بعث و جنگ. جلد سوم ". ترجمه محمد حسین زوار کعبه. تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1369. ص 43؛ رویتر همچنین نوشت که صدام حسین قبل از به قدرت رسیدن حزب بعث، با استفاده از حقوقی که از سازمان سیا می گرفت، در قاهره زندگی می کرد. محسن رجایی." نفت، عروس سیاه ". روزنامه کیهان. 6 شهریور 1382
12. میخائیل رمضان." شبیه صدام ". ترجمه محمد نبی ابراهیمی. تهران: سوره مهر، 1381. ص 142
13. همان. ص 143
14. سید حمید روحانی." نهضت امام خمینی. جلد دوم ". تهران: واحد فرهنگی بنیاد شهید، 1364. ص 379
15. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. جلد اول. ص 503
16. همان. ص 557 – 556
17. همان. ص 557
18. اسناد لانه جاسوسی آمریکا. کتاب اول. ص 387
19. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. جلد اول. ص 557
20. کامران غضنفری. " مداخلات: روایتی مستند از جنایات آمریکا در ایران ". جلد چهارم. تهران: کیهان، 1394. ص 22 و 23
21. اکبر هاشمی رفسنجانی." هاشمی رفسنجانی: مصاحبه های 1361. جلد دوم ". ص 75 – 74
22. اکبر هاشمی رفسنجانی. روزهای پایداری. ص 450
23. محمد حسین پیکانی." جنگ شهرها و دفاع موشکی؛ بررسی تحلیلی حوادث سیاسی، نظامی و اجتماعی دوران جنگ شهرها ". تهران: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، 1391. ص 221
24. محسن رضایی میرقائد." جنگ به روایت فرمانده ". به اهتمام پژمان پور جباری. تهران: بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، 1390. ص 262
25. محمد درودیان." نقش و تأثیر تحولات جنگ پس از فتح خرمشهر بر بلوغ و تکامل نیروی دفاعی ایران ". فصلنامه سیاست دفاعی. تابستان 1379. ص 15
26. محمد مهدی بهداروند. " شب بی ستاره؛ خاطرات سردار علی فضلی ". قم: کتاب فردا، 1390. ص 130
27. فرهاد درویشی سه تلانی." جنگ ایران و عراق؛ پرسش ها و پاسخ ها ". تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1386. ص 196؛ سردار غلامعلی رشید نیز طی مصاحبه ای در بهمن 89 می گوید: به طور میانگین در سال های دفاع مقدس، سهم [ بودجه ] دفاعی کشور 13 درصد بود. سایت تاریخ ایرانی. 23 بهمن 1389
28. حسین اردستانی." تکاپوی جهانی برای توقف جنگ ". تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1382. ص 592
29. پایگاه خبری رجا نیوز. 23 بهمن 1389
30. سایت اراده ملی. 3 مهر 1393
31. سعید علامیان." برای تاریخ می گویم: خاطرات محسن رفیق دوست ( 1368 – 1357 ) ". تهران: سوره مهر، 1391. ص 349
32. " گفت و گو با محسن رفیقدوست: حسن روحانی گفت بساطت را جمع کن، تو به درد دوران صلح نمی خوری! ". مجله رمز عبور. شماره 4. مرداد 1393. ص 45
33. محمد درودیان." روند پایان جنگ ". تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1384. ص 226
34. " گفت و گو با امیر دریابان علی شمخانی: می گفتند آقای هاشمی مسئولیت جنگ را به عهده گرفته تا جنگ را تمام کند ". مجله رمز عبور. شماره 4. مرداد 1393. ص 29