به گزارش پایگاه عدالت خواهان"سید احمد خمینی بعد ها نامه ای بلند بالا برای منتظری نوشت و از جفاهای منتظری در حق امام و انقلاب پرده برداشت؛ نامه ای که به رنجنامه سید احمد خمینی» معروف است:
آیت الله حسین علی منتظری که از بدو قیام امام خمینی در کنار ایشان حضور داشت، و به نحوی یکی از نویسندگان اصلی نظریه ولایت فقیه برای انقلاب اسلامی به حساب می آمد، بعد از انقلاب اسلامی از سوی برخی از خبرگان به عنوان قائم مقام رهبری معرفی شد؛ و با تبلیغات وسیع این امر در مجلس خبرگان نیز راه پیدا کرد؛ اما همانطور که بعد ها امام فرمود از ابتدا نیز با این امر مخالف بود، منتظری طی دهه 60 به بعد بخاطر علقه های خانوادگی به جریان منافقین پیوند خورد، و بخاطر دفاع از سید مهدی رجبی (برادر دامادش)، که یکی از جنایت کاران اوایل انقلاب بود، در مقابل امام ایستاد؛ هر چند امام تلاش بسیاری کرد تا منتظری را از این سراشیبی سقوط نجات دهد اما منتظری بیشتر با آن جریان پیوند داشت. این جریان در نهایت منجر به نامه ای شد که امام خمینی (ره) در شش فروردین ماه 68 به منتظری نوشت و در آن فرمود: "نامهها و سخنرانيهاي منافقين كه به وسيله شما از رسانههاي گروهي به مردم ميرسيد؛ ضربات سنگيني بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتي بزرگ به سربازان گمنام امام زمان -روحي له الفدا- و خونهاي پاك شهداي اسلام و انقلاب گرديد؛ براي اينكه در قعر جهنم نسوزيد خود اعتراف به اشتباه و گناه كنيد، شايد خدا كمكتان كند."
مقدمه
گرچه نگارش اين نامه براي كسي كه عمري به جنابعالي عشق ورزيده است بسيار سخت و باورنكردني است ولي فقط براي اداي دين خود به امام ـ كه مظلوم است ـ و همچنين براي خدمت به مردم كه مشتاقانه طالب حقيقتند، به چنين نوشته اي دست زده ام.
از آنجا كه در ارسال اين نوشته شتاب داشتم از فصل بندي و تنظيم و تبويب مطالب چشم پوشيدم. به همين جهت مطالب اين نامه دسته بندي نشده است و در خيلي موارد تكراري است (كه البته تكرار آنها را لازم مي دانستم) دراين نوشته مواد خام اين قضيه تلخ است و تحليل در آن كمتر به چشم مي خورد. اميدوارم نويسندگان و تحليلگران در جاي خود به آن بپردازند.
از آنجا كه در متن وقايع انقلاب خصوصاً در جزء جزء ماجراي حضرتعالي و برخورد گرم و صميمانه حضرت امام با شما و تلاش معظم له براي نجاتتان از چنگال توطئه گران و نفوذيها بودم فكر كردم اگر حقايق را بازگو نكنم به اسلام و انقلاب و امام و مردم خيانت كرده ام.
ذكر اين نكته در بيان تلخي حادثه كافي است كه حضرت امام روحي فداه پس از كنار گذاشتن شما ظرف چند ساعت چندين بار گريستند و بارها فرمودند كه لحظه اي از آقاي منتظري غافل نيستم ولي چه كنم كه مصلحت نظام ايجاب مي كرد كه ايشان كنار بروند.
سؤالي كه ممكن است مطرح گردد اين است كه چرا نظام از اول چنين برخوردي ننمود و با علم به يك سلسله ضعفها و اشكالات مؤيد شخصيت و موقعيت شما گرديد؟ بايد در جواب گفت كه امام بخاطر علاقه شديدي كه به جنابعالي داشتند همواره در صدد اصلاح و ارشاد و حفظ و نگهداري و رهايي شما از چنگال ضدانقلاب بوده اند كه شايد از مسير ابهام آميز خود برگرديد و ثانيا "اخيراً " حضرت امام به مسائلي برخورد كردند كه ديگر درنگ را جايز ندانستند.
تذكر اين نكته بجاست كه نامه هاي شما به حضرت امام حاوي مسائل بسيار مفيدي هم هست كه از روي درد و رنج و دفاع از انقلاب و اسلام نگاشته شده است اين بُعد قضيه هرگز ناديده گرفته نشده و نمي شود، ولي اين نوشته بر آن نيست كه خدمات حضرتتان را ترسيم كند كه خدمات شما خود كتاب مفصلي خواهد شد و هيچ كس زحمات و فداكاريهاي تان را فراموش نمي كند و رهبر انقلاب و همه دوستداران انقلاب از اين موضوع در شگفتند كه چرا شما يك مرتبه از آن مواضع به اين موضع گيريها رسيديد.
ارادتمند قديمي: احمد خميني
مدت مديدي بود تصميم داشتم مسائلي را خدمتتان عرض كنم نه وقتم اجازه مي داد و نه حال و ذهنيت جنابعالي را مساعد براي تحليل واقعيات مي دانستم. ولي واقعيات تلخ تر از زهري كه اتفاق افتاد، زمينه را فراهم ساخت و من نيز احساس تكليف بيشتر مي كنم و با اجازه شما بدون مقدمه و تعارفات معموله به سراغ اصل مطلب مي روم كه مقصر در اين واقعه كيست؟
شما راجع به هر كسي كه بگوييد با شما ميانه اي نداشته است، در باره من چنين چيزي نمي توانيد بگوييد چرا كه از وقتي كه خودم را شناختم، مريد و مروج شما بودم، اگر شما هميشه امام را ترويج مي كرديد من هم هميشه بعد از امام شما را ترويج مي نمودم اگر ترويج شما از امام به عنوان يك مجتهد مسلم پرفايده بود، ترويج من هم به عنوان فرزند امام از شما مؤثر بود. در سال 58 من قائم مقامي رهبري شما را به خيال اين كه رضاي خداي در آن است عنوان نمودم.
امروز كه اين نامه را براي شما مي نويسم قلبم آرام و مطمئن است كه وظيفه دوستي و ارادت و صداقت را تا آنجا كه در توان داشته ام انجام داده ام. و از آنجا كه هر روز احتمال مي دادم بواسطه برخوردها و مواضع شما اين حادثه اتفاق بيافتد صريحاً و بدفعات به آقاي هادي هاشمي داماد حضرتعالي گفتم كه اگر قضايا به همين شكل ادامه پيدا كند علي الظاهر امام تحمل نخواهند كرد و مصلحت نظام را بر همه چيز و همه كس مقدم مي دارند. و همين پيغام را به شما دادم ولي هيچ گونه فايده اي نكرد. و من مطمئنم كه آقاي هادي هاشمي به اين نتيجه رسيده بود كه امام و نظام چاره اي ندارند جز اين كه دنبال آقاي منتظري بدوند و چرا آقاي منتظري آنچه را كه مايل است نگويد؟ پس بايد بگويد و امام هم بايد قبول كند، كه اين حرف را از لابلاي چند ساعت بحث با او درآوردم.
من براي اين كه حادثه پيش نيايد بارها فقط و فقط براي ديدن آقا هادي به قم آمدم و با او در تمام زمينه ها بخصوص اين قضيه تلخ صبحت كردم و بازگشتم و به او گفتم كه اين كار من صرفاً براي دوستي و علاقه به آقا است يك مرتبه فكر نكنيد از موضع ضعف است. او مي گفت مي دانم ولي من مي فهميدم كه اين گونه فكر نمي كرد و معتقد بود ما از روي احتياج اين گونه برخورد مي كنيم چرا كه حضرتعالي را نمي شود كنار گذاشت پس چرا او و طيف آقا مهدي از دهان حضرتعالي مسائلشان را حل نكنند؟
گفتم حرفهاي ايشان به ضرر خودشان است، در آينده صحبتهاي ايشان را كنار صحبتهاي امام مي گذارند و به عنوان مخالف امام نمي گذارند ايشان پا بگيرد.
حضرت آيت الله منتظري:
قبل از انقلاب همه غير از امام از منافقين دفاع مي كرديم (دفاع از بازرگان و باند ايشان كه مسأله اي نبود) نامه شما و آقاي طالقاني و آقاي مطهري در دفاع از منافقين به حضرت امام و پشتيباني تمامي دست اندكاران مبارزه از آنان چيزي نيست كه مخفي باشد. در سفري كه قصد داشتم نجف خدمت امام برسم با يكي از دوستان ملاقات كردم. ايشان به من گفت به امام بگوييد تأييد از مجاهدين را هر چه سريعتر انجام دهند كه دير مي شود و عقب مي مانيم، خدمت امام مطلب را عرض كردم، امام فرمودند: "آقايان منتظري و طالقاني و مطهري هم مرا تشويق به دفاع از آنان كردند ولي شماها متوجه نيستيد. اينها شماها را بازي داده اند آنها به اسلام ما معتقد نيستند، دوستان خارج كشور هم در اين مورد به من فشار آورده اند ولي آنها هم كلاه سرشان رفته است."
بعد از انقلاب من مانند امروز شما، فكر مي كردم كه مي شود منافقين و ليبرالها و ساير گروههايي كه در مبارزه دخالت داشتند را جذب نمود به آنها نزديك شدم، من بارها به مرحوم شهيد والامقام دكتر بهشتي و آقايان هاشمي و خامنه اي مي گفتم اگر شما به مسئله اي رسيديد من به آن عمل مي كنم ولي معتقدم كه اين گروه ها را مي شود جذب كرد. ديري نپائيد كه ديدم اين گروهها سرم كلاه گذاشته اند.
شبي تا صبح فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه من غير از آقايان بهشتي و هاشمي و خامنه اي و افرادي كه در اين رديف مي باشند هستم، آنها خود با بقيه فرق مي كنند ولي من فرقم با بقيه اين است كه تنها فرزند امام هستم و تنها به خاطر فرزند امام بودن است كه مورد علاقه دوستان و بعضي از مردم هستم، تصميم گرفتم اين مسئله را بنويسم و هيچ كاري كه برخلاف ميل رهبري و دستان مورد اعتماد رهبري است انجام ندهم و اين مطلب را نوشتم و روزنامه ها هم منعكس كردند. هميشه از خداوند خواسته ام تا در موضعي كه بايد باشم قرارم دهد و هيچ گاه ادعايي بيش از آنچه هستم نداشته باشم. از قبيل من، هزاران طلبه در حوزه ها مشغول درس و بحثند كه تنها فرقشان با من در اين است كه فرزند امام نيستند. اكنون تمامي دوستان مخلص شما از جنابعالي مي خواهند تا از مواضعتان كه نتيجه القائات شيطاني بوده است عدول نمائيد. مسلم است كه اين كار شهامت مي خواهد. ولي خير شما هم در اين است كه به اشتباهات خود اعتراف كنيد كه اعترافات به اشتباه خيلي بهتر از اصرار به گناه است.
به آقا هادي گفتم كه امروزه افراد اهل تقليد و روحانيون، يا مقلد امام هستند و يا مقلد غيرامام هستند، آنها كه مقلد ديگر مراجع بزرگوار اسلامند با بودن امام حاضر نشدند از حضرت امام تقليد كنند چه رسد به شما، از طرفي ديگر، روشن است كه اگر مرجعشان بعد از امام فوت كند طرز تفكرشان بگونه ايست كه جذب افرادي غير از شما مي شوند و اگر قبل از امام مرجعشان فوت كند به عقيده من بسياري از آنان مقلد امام نخواهند شد آن دسته هم كه مقلد امام بشوند مسلماً مقلد شما نمي شوند. اما مقلدين امام بر سه گونه اند: يا با شما دشمند يا با شما دوستند و يا بي طرفند.
آنها كه مقلد امام هستند و با شما دشمند مي دانيد تعدادشان كم نيست، مسئله شهيد جاويد، مسئله فدك، مسئله مهدي هاشمي و از اين قبيل مسايل كه مورد آنها حساسيت است كم نيست، و درست روي همين زمينه بود كه ما اصرار داشتيم آقاي شيخ نعمت الله نجف آبادي (مؤلف كتاب شهيد جاويد) در حسينيه جنابعالي مباحثه نكند و متأسفانه شما زيربار نمي رفتيد حتي روحانيوني هستند كه با انقلاب نه تنها ميانه اي ندارند كه مخالف هم هستند، ولي امام را قبول دارند چرا كه معظم له را شخصي مي دانند داراي ولايت محكم ولي با شما مخالف هستند چرا كه ـ به غلط ـ شما را فردي مي دانند ضد ولايت. روحانيون اصفهان را در نظر آوريدـ اصفهاني كه شهر شماست ـ ببينيد چه تعداد از روحانيون سرشناسي هستند كه با شما ميانه خوبي ندارند و يا دشمند. حال دشمني بر سر چيست؟ و در شهرهاي ديگر وضع چگونه است ـ كه مسلماً بهتر از اصفهان نيست ـ بماند.
اين افراد بعد از امام كه با شما دوست نمي شوند، بلكه حرارت پيدا مي كنند و نقاط ضعف شما را بزرگ مي كنند و علناً با شما دشمني خواهند كرد آن وقت است كه مي گويند امام با ليبرالها بد بود آقاي منتظري خوب، امام با منافقين بد بود آقاي منتظري خوب امام بچه هاي اطلاعات را كه جانشان را كف دستشان گذاشته اند سربازان امام زمان (عليه السلام) مي دانست، آقاي منتظري آنها را از ساواكيهاي شاه بدتر مي دانست و مدركشان نوشته هاي جنابعالي خواهد بود، چرا كه امروز اطرافيان شما خواسته اند تا شما ژست آزادي خواهي بگيريد.
اما آناني كه مقلد امام هستند و بي طرفند ممكن است بعد از امام بعضي از آنان از شما تقليد كنند ولي از آنجايي كه بدون انگيزه هستند علي الظاهر بيشتر آنها از شما تقليد نمي كنند. از آن گذشته، اين عده اهل اين كه خود را به آب و آتش بزنند نيستند و از آن جا كه شما زمينه ي امام را نداريد و دشمن زياد داريد به محض احساس خطر از شما مي بُرند و روي اين دسته هم نمي توانيد سرمايه گذاري كنيد چرا كه شما اهل مبارزه ايد و افرادي را مي خواهيد كه اهل به آب و آتش زدن خود باشند و اين افراد بيشتر جذب روحانيوني مي شوند كه به آنان القاء كرده اند كه با مقداري پول باغ بهشت را نمي توان خريد، جذب آنهايي مي شوند كه به قول خودشان هم دنيا را داشته باشند هم آخرت را، جذب روحانيوني مي شوند كه در نجف و قم بر سر امام آن آورده اند كه شرم از بازگو كردن آن دارم، جذب كساني مي شوند كه با كمال پررويي و بي تقوايي شما را وهابي مي دانند.
اما آن دسته از مقلدين امام كه دوستدار شمايند، بعد از امام يا از شما تقليد مي كنند و يا از غير شما. و اين از آنجا نشأت مي گيرد كه در زمان امام دوستيشان با شما يا به خاطر خدمت هاي ارزنده شما به اسلام و امام است و يا به خاطر خودتان است. دوستدران شما كه روحانيون خوب و مردم و طلبه هاي مخلص انقلابند و سختيها و مرارتها كشيده اند نزديك به تمام آنان هرگز حاضر نيستند امام و اهداف امام را رها كنند وشما را بگيرند، يعني شما را "بخاطر امام " دوست دارند. مقصودم اين است كه اگر روزي امام بفرمايند به شما كاري نداشته باشند اين افراد دور شما نخواهند آمد، امام را رهبر انقلاب مي دانند، با انقلاب او بزرگ شده اند و ارزشهاي متعالي را در او خلاصه مي بينند و شما را هم به خاطر اين كه در خط امام مي باشيد و امام را ترويج كرده ايد و در راه انقلاب اسلامي امام صدمه ديده ايد دوست دارند و اگر شما روي دوستي امام تا آخر تكيه مي كرديد آنها شما را هم قبول داشتند چرا كه شما را بعد از امام مجتهدي مي دانند كه مي شود در كنارتان با آمريكا و شوروي جنگيد ولي اگر شما از امام فاصله بگيريد و حتي اگر امام روزي به شما اخم كنند آنها نيز بي درنگ بشما اخم مي كنند و حاضر نيستند شماي بدون حب امام را تحمل كنند.
اما يك دسته از مقلدين امام هستند كه شما را منهاي امام دوست دارند و شما را رها نمي كنند، خود قضاوت بفرماييد كه اين دسته چه تعدادي را تشكيل مي دهند آيا با اين دسته مي توانيد به مبارزات خود ادامه دهيد يا خواه ناخواه جذب آنها مي شويد و آنها هر گونه كه مايل باشند شما را هدايت مي كنند؟ متأسفانه شما امروز اين گونه گشته ايد يعني نه مقلدين ساير حضرات آيات، مراجع بزرگوار را داريد نه دوستان امام را، كه بدون امام شده ايد، مانده ايد تنها به تعدادي افراد ناباب كه اگر دقيق عمل نكنيد رفته ايد.
از آنجا كه در شما صفا وپاكي را سراغ دارم معتقدم خداوند شما را هدايت و حفظ مي كند و از امام انشاء الله فاصله نمي گيريد و دوباره دوستان خوب قديم خود را جذب خواهيد كرد كه انشاءالله اين گونه بشود. البته اين در صورتي است كه يكي دوسال دست به هيچ كار غير معقولي نزنيد و كاملاً در خط امام باشيد و از ليبرالها و منافقين فاصله بگيريد و از آخوندهاي مرتجعي كه تا ديروز وهابيتان مي دانستند و احتمالاً امروز از غلاه اميرالمؤمنين و نيز از افرادي كه تا ديروز سبك سرتان مي خواندند ولي امروز مبارزي خستگي ناپذير، جداً جدا شويد: من فعلاً تنها خطر شما را منافقين و ليبرالهاي بي دين و مرفهين بي درد نمي دانم، من علاوه بر آنها خطر را در آخوندهاي بدجنس متحجري مي دانم كه در نجف امام را متهم به تارك الصلوه بودن كردند و پانزده سال خون به دل امام كردند. حواستان جمع باشد.
قبل از بحث در مورد نامه هاي جنابعالي به امام و بررسي نامه ها و نوارها و مصاحبات آقاي مهدي هاشمي، نظر شما را به قمستي از پيام امام خطاب به مجلس خبرگان كه تيرماه سال 62 صادر گرديد جلب مي كنم. اين پيام بيش از سه سال قبل از دستگيري آقا مهدي است، گويي فقط براي شما نوشته اند و گويي تنها كسي كه گوش به آن نداده است شماييد. توجه بفرماييد:
سند شماره 1:
"بايد بدانيد كه تبه كاران و جنايت پيشگان بيش از هر كس چشم طمع به شما دوخته اند و با اشخاص منحرف نفوذي در بيوت شما با چهره هاي صددرصد اسلامي و انقلابي ممكن است خداي نخواسته فاجعه به بار آورند و با يك عمل انحرافي نظام را به انحراف كشانند و با دست شما به اسلام و جمهوري اسلامي سيلي زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجيل تصميم گيري خصوصاً امور مهمه و بايد بدانيد و مي دانيد كه انسان از اشتباه و خطا مأمون نيست. به مجرد احراز اشتباه و خطا، از آن برگرديد و اقرار به خطا كنيد كه آن كمال انساني است و توجيه و پافشاري در امر خطا و نقص، و از شيطان است. در امور مهمه با كارشناسان مشورت كنيد وجانب احتياط را مراعات نماييد. "
گويي امام 5 سال بعد را مي خوانده است و كانون خطر را دقيقاً از 5 سال قبل نشانه رفته است. آيا خدا را خوش مي آيد شما گوش به حرف چنين مرد زيرك و باهوشي ندهيد؟
اما پرداختن به اعترافات مهدي هاشمي و نامه هاي جنابعالي به امام كه بيش از دوسال است دل امام را خون كرده است و امام بنا به مصلحت اسلام و نظام با خاري در چشم و استخواني در گلو صبر كرده است را به اميد خدا شروع مي كنم.
قدر مسلم اين است كه شما در جريان حساسيت مردم و مسئولين روي قضيه مهدي هاشمي بوديد و با وجود قرار گرفتن در مظان تهمت و عليرغم هشدارها و تذكرات دوستانه همه ما بخصوص حضرت امام مسئله او را جدي نمي دانستيد و متأثر از القائات مهدي هاشمي و آقا هادي هاشمي عمل مي كرديد.
مهدي هاشمي در صفحه 20 جلد اول پروند خود آورده است:
سند شماره 2:
"هـ: از يكسال قبل از بازداشتم رفت وآمد مسئولين محترم جمهوري اسلامي خدمت آقا شروع شد و همه آنان نسبت به سوابق من قبل از انقلاب و نقاط ضعف بعد از انقلاب خدمت آقا صحبتهايي را مطرح مي ساختند. از قبيل رابطه با ساواك، جمع كردن نيروهاي تندرو، داشتن اسلحه و مهمات، جريان آقاي شمس آبادي و... اين روند چندين ماه به طول انجاميد و حضرت آيت الله منتظري همچنان در مقابل صحبتهاي آنان مقاومت مي كردند من از اخبار رفت و آمدها توسط اخوي كه در جلسات آنان حضور داشت مطلع مي شدم و سعي نمودم با نوشتن گزارشاتي خدمت آقا تحليلهاي غلط انحرافي را در جهت جلب نظر ايشان به خودم و انتقاد از مسئولين كشوري و اين كه منشأ اين بدگوئيها حسد آنان و ناراحتي ايشان از من است را القاءكنم تا بلكه نظر حمايت معظم له از خود را تقويت كرده باشم اخوي نيز سهم مؤثري داشت و او نيز همين تحليلها را حضوراً با آقا مطرح مي ساخت. "
اين مسئله نشان مي دهد كه امام از يك سال قبل از دستگيري مهدي هاشمي تلاش مي فرمودند كه شما را از اين چاهي كه برايتان كنده بودند نجات دهند ولي متأسفانه شما به دفاع از مهدي هاشمي آن قدر اصرار ورزيديد كه حضرت امام براي شما نامه اي بسيار خوب ومحترمانه و در عين حال هشدار دهنده از خطري كه از ناحيه مهدي هاشمي شما را تهديد مي كرد نوشتند كه متن دستخط مبارك حضرت امام ضميمه است.
سند شماره 3:
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت حجت الاسلام و المسلمين فقيه عاليقدر آقاي منتظري دامت ايام بركاته
پس از اهداء سالم و تحيت، علاقه اينجانب به جنابعالي بر خود شما روشن تر از ديگران است به حسب قاعده طول آشنايي صميمانه و معاشرت از نزديك مقام ارجمند علمي وعملي شما، مجاهدت با ستمگران و قلدران و رنجهاي فراموش نشدني جنابعالي در سالهاي طولاني براي اهداف اسلامي، قداست و وجاهت و وارستگي كم نظير آن جناب، و بالاتر، حيثيت بلند پايه اي كه دنباله اين امور به خواست خداوند تعالي براي شما فعلاً حاصل است و احتياج مبرمي كه جمهوري اسلامي و اسلام به مثل جنابعالي دارد انگيزه علاقه مبرم است. لهذا اين حيثيت مقدس بايد از هر جنبه محفوظ و مصون باشد حفظ اين حيثيت به جهات عديده بر شما و همه ماها واجب و احتمال خدشه دار شدن آن نيز منجز است براي اهميت بسيار آن. با اين مقدمه بايد عرض كنم اين حيثيت واجب المراعات به احتمال قوي بلكه ظن نزديك به قطع در معرض خطر است خصوصاً با داشتن مخالفين مؤثر در حوزه قم كه ممكن است دنبال بهانه اي باشند.
اين خطر بسيار مهم از ناحيه انتساب آقاي سيد مهدي هاشمي است به شما. من نمي خواهم بگويم كه ايشان حقيقت مرتكب چيزهايي شدند بلكه مي خواهم عرض كنم ايشان متهم به جنايات بسيار از قبيل قتل مباشره يا تسبيباً و امثال آن مي باشند و چنين شخصي ولو مبري باشد ارتباطش موجب شكستن قداست مقام جنابعالي است كه بر همه حفظش واجب و مؤكد است. آنچه مسلم است و در آن پافشاري دارم رسيدگي به وضعيت و موارد اتهام اوست، رسيدگي به خانه تيمي و انباشتن اسلحه آن هم با پول ملت به اسم كمك به سازمان هاي به اصطلاح آزادي بخش. اصولاً يك همچو اعمالي بدون دخالت دولت جرم است و ايشان صلاحيت اين امر را ولو واقعاً براي اين سازمانها باشد، ندارد و دخالت در حكومت است. جواب به اين امر قطعي است و آنچه از شما مي خواهم در رتبه اول پيشنهاد مستقيم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسيدگي به اين امر است و اگر براي شما محذور دارد به طوري كه تكليف شرعي از شما ساقط است، سكوت است. حتي در محافل خصوصي دفاع از يك همچو شخصي كه خطر براي حيثيت شما است و احتمال فساد و خونريزي بي گناهان است سم قاتل است. بايد تمام فعاليتها كه به اسم كمك به سازمانهاي به اصطلاح آزادي بخش است قطع شود و تمام كساني كه در اين امور دخالت داشته اند محاكمه شوند و آنچه مسلم است و مايه تأسف، حُسن ظن جنابعالي به اعمال و افعال و گفته ها و نوشته ها است كه به مجرد وصول، شما ترتيب اثر مي دهيد و در مجمع عمومي صحبت مي كنيد و به قوه قضائيه و غيره سفارش مي دهيد. و من از شما كه دوست صميمي سابق و حال من هستيد و مورد علاقه ملت، تقاضا مي كنم كه با اشخاص صالح آشنا به امور كشور مشورت نماييد، پس از آن ترتيب اثر بدهيد تا خداي نخواسته لطمه به حيثيت شما كه برگشت به حيثيت جمهوري است نخورد آزادي بي رويه چند صد نفر منافق به دستور هيئتي كه با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد آمار انفجارها و ترورها و دزديها را بالا برده است ـ ترحم بر پلنگ تيزدندان ستمكاري بود بر گوسفندان. من تأكيد مي كنم كه شما دامن خود را از ارتباط به سيد مهدي پاك كنيد كه اين راه بهتر است و الا هيچ عكس العملي در رسيدگي به امر او از خود نشان ندهيد كه رسيدگي به امر جنايات مورد اتهام، حتمي است. سلامت وتوفيق جنابعالي را خواستارم.
12 مهرماه 65
روح الله الموسوي الخميني
مهدي هاشمي در بازجويي (صفحه 33) نوشته است:
سند شماره 7:
"روز آخري كه قصد داشتم خود را به وزارت اطلاعات معرفي كنم آقا مرا احضار فرمودند و گفتند حضرت امام نامه اي براي من نوشته اند و قمستي از آن را كه در باره من بود خواندند بعد اضافه كردند كه من هم يك نامه براي امام نوشتم و آن قسمتي كه در باره من بود را برايم خواندند بعداً گفتند: "امام با نامه خودشان خواب را از چشم من گرفته اند من هم نامه اي نوشتم كه خواب را از چشم امام بگيرد. "
حضرت آقاي منتظري، نامه امام را آوردم تا همه توجه كنند كه كجاي نامه خواب را از چشم شما گرفته است؟ نامه اي به اين خوبي كه سراپا از شما تجليل است و كاملاً پدرانه و دلسوزانه چرا خواب را از شما گرفته است اين مطلب را شما شفاهاً هم به من گفتيد كه من هم نامه اي نوشتم تا خواب را از چشم آقا بگيرم. مي دانيد كجاي نامه خواب را از چشم شما گرفته است؟ تنها آن جايي كه امام فرمودند رسيدگي به امر جنايات مورد اتهام حتمي است.
حال قسمتهايي از نامه شما در جواب اين نامه خوب امام را مي آورم و در باره اش چند كلمه اي مي نويسم. البته نامه 9 صفحه اي شما كه درتاريخ 17/7/65 نوشتيد موجب تعجب شد. يكي از اين جهت كه چرا در برابر امام مسلمين كه استاد شما هم بوده اند اينقدر نپخته و گستاخانه حرف زده ايد، و ديگر از سادگي شما. كه بعداً معلوم خواهد شد. در اين نامه كه 5 روز بعد از نامه حضرت امام نوشته ايد در دفاع از نوع برخورد تند خود با مسئولين آورده ايد:
سند شماره 5:
"مي گوينداگر اين صحبتها نبود (يعني صحبتهاي عليه مسئولين) معلوم نبود چه مي شد. وعكس العمل مردم در برابر كجيهاي و بي عدالتيها كه مي بينند چه بود. "
راستي حضرت آيت الله چه كساني به شما مي گفتند اگر اين صحبتها نبود مردم ممكن بود عليه بي عدالتيها قيام مي كردند؟ آيا غير از مهدي هاشمي و طيفش افراد ديگري بودند؟
مهدي هاشمي در صفحه 27 پرونده خود مي نويسد:
سند شماره 6:
"خلاصه كلام اين كه آخرين و خطرناكترين انديشه انحرافي من اين بود كه با موقعيتي كه نزد فقيه عاليقدر براي خودم درست كرده ام و اعتماد مطلق بيت ايشان را كسب كرده بودم انتقام بي مهري ها و كم لطفيهايي كه مسئولين نسبت به من اعمال كرده و قصد حذف كامل مرا از صحنه دارند بگيرم. در اين رهگذر از توطئه گري، افشاگري، تهمت زدن، جوسازي، ايجاد بدبيني دريغ نمي ورزيدم. "
حال متوجه شديد كه چه كسي به شما مي گفت اگر فحش به مسئولين ندهيد مردم از بي عدالتيها كه مي بينند عليه نظام قيام مي كنند؟
سند شماره 7:
درهمين نامه 17/7/65 آمده است:
"افراد نهضتها مي آيند تا با من به نيابت امام خميني بيعت كنند غافل از اين كه اصلاً امام خميني نهضت هاي اسلامي را جرم مي دانند "
مهدي هاشمي در صفحه 17 پرونده خود مي نويسد:
سند شماره 8:
"از زماني كه واحد نهضت ها منحل شد و من از سپاه بيرون آمدم حضرت آيت الله العظمي منتظري براساس همان شرح صدري كه دارند براي تقويت روحي اينجانب نمايندگي در نهضت ها را به من محول كردند و همين امر موجب شد كه من روابطم با ايشان و بيت معظم له بيشتر گردد. "
متوجه شديد كه امام با نهضتهايي كه آقا مهدي در رأسش باشد مخالف است و دستور مي دهند واحد نهضتها منحل شود تا بصورتي ديگر تشكيل گردد ولي حضرتعالي دوباره بدون توجه به اين مسئله ايشان را به نمايندگي از خود وارد نهضتها كرديد، يعني ارتقاء درجه يافت.
سند شماره 9 مي گويد:
"يكي از ديپلماتهاي خارجي گفت: شما اگر بخواهيد در صحنه داخلي باز مطرح شويد بايد نخست در صحنه بين المللي مطرح گرديد. و ما قدرت داريم زمينه آن را فراهم سازيم ما همه گونه امكانات مالي و نظامي براي راه انداختن دوباره واحد نهضتها در سطح منطقه حاضريم در اختيارتان بگذاريم تا كا را شروع كنيد. "
راستي آيا امام نهضتهاي آزادي بخش را جرم مي دانستند؟ آيا امام با نهضتهاي آزادي بخش مخالف بودند. آيا ايشان در اعلاميه هاي خود از نهضتها دفاع نمي كردند؟ آيا شعار تشكيل هسته هاي مقاومت حزب الله در تمام جهان مربوط به امام نبود؟
آري، امام با نهضتهايي كه سر در آخور بيگانه داشته باشند مخالف بودند. امام با نهضتهايي كه پولش را ديپلمات و سياستش را بيگانه اي ديگر تعيين كند مخالف بود و چه مي توانستند كرد جز اين كه مخالفت كنند.
در همين نامه در رابطه با مواد منفجره در عربستان آورده ايد:
سند شماره 10:
"اينك آنان كه در سپاه اين كار غلط را كرده اند و در وقت حج آبرويمان را بردند غير قابل تعقيبند ولي آقاي حسني و سيدمهدي هاشمي بايد تعقيب و محاكمه شوند. "
اولاً معروف است كه اين كار را هم سيد مهدي هاشمي و يا ايادي ايشان انجام داده اند. ثانياً، آيا راهي براي كارهاي انقلابي غير از آنچه در مكه شد وجود دارد البته اينگونه كارها گاهي بدون گير و اشكال انجام مي گيرد و گاهي لو مي رود. اين به معناي موافقت من با اين گونه كارها نيست ولي به طور كلي معمول اين گونه كارها همين است. در ضمن مگر مهدي هاشمي به خاطر نهضتها تعقيب و محاكمه شد؟ چه كسي به شما گفت كه مهدي هاشمي به خاطر نهضت ها دستگير شد و يا محاكمه گرديد؟ آيا مهدي هاشمي بخاطر قتل وساواكي بودن و از اين قبيل اتهامات محاكمه نگرديد؟
در همين نامه 17/7/65 آمده است:
سند شماره 11:
"سيدمهدي هاشمي در زمان شاه در دادگاه اصفهان به زور ساواك به سه مرتبه اعدام محكوم شد ولي ديوان عالي كشور زمان شاه اين استقلال و عرضه را داشت كه حكم دادگاه اصفهان را لغو كند. "
من خواهش مي كنم صفحه اول پرونده ي آقاي مهدي هاشمي را در سند شماره 11/1 (ص20 اسناد) در بازجويي ايشان بخوانيد تا معلوم شود آيا ايشان در زمان شاه انقلابي بودند يا ساواكي. آيا ديوان عالي كشور زمان شاه بدون ساواكي بودن ايشان اين عرضه و استقلال را داشته است كه حكم دادگاهي را كه به زور ساواك مهدي هاشمي را به سه بار اعدام محكوم كرده بود لغوكند؟ او به مناسبت ضعف نفسي كه داشته است بهمان صورتي كه تمام مطالبش را به سربازان گمنام امام زمان داده است به ساواك شاه هم تمامي اطلاعات خود را حتي اسم كساني را كه دستور قتل مرحوم شمس آبادي و ديگران را به آنان داده بود مي دهد و همه آنها دستگير مي شوند.
در همين نامه 17/7/65 آورده ايد:
سند شماره 12:
"من ترس از بيان حقيقت ندارم و ان كان الحق مرا... سيد مهدي را از وقتي بچه بود و با مرحوم محمد هم بحث بود و به درس مكاسب من مي آمد مي شناختم، پدرش استاد من بود و برادرش داماد من است من تمام خصوصيات او را مي دانم او مردي است مخلص اسلام و انقلاب و حتي از شخص حضرتعالي (امام) هم خوش استعداد و خوش درك است و هم خوب صحبت مي كند و خوب مي نويسد و در عقل، تدبير و مديريت به مراتب از رئيس سپاه و وزير اطلاعات با همه كمالاتشان بهتر است و در تعهد و تقوي هم از آنان كمتر نيست فقط بزاخفش نيست و حاضر نيست كوركورانه مهره كسي باشد. "
اما مهدي هاشمي در نامه اي براي شما در تاريخ 66/5/7 آورده است: عين نامه را در آخر جزء اسناد آورده ام.
سند شماره 13:
"قبل از هر چيز از تلاشها و حمايتهاي حضرتعالي در ماههاي اول بازداشتم كه تصور مي فرموديد من فردي خالص و بي گناه هستم بي نهايت متشكر و از اين كه بدلايل نفساني حضرتعالي را در جريان كليه اعمال و رفتار خود قرار نداده و هويت كامل خويش را در محضر شما بازگو نكرده ام بسيار متأسف و شرمنده ام و بطور كلي از اين كه انسان آلوده به لغزشهاي فراوان و آغشته به ناخالصيها و هواپرستيهاي بيشمار مورد توجه و عنايت شخصيتي الهي و منزه و پاك و در جوار او قرار گرفته بود عميقاً اندوهگين و خجلت زده ام. هويت فكري و عملي من آن گونه كه خود از آن واقف بودم و در اين روزها شفافتر نمايان گشته است هيچ سنخيتي با حضرتعالي و بيت شما و شعاع وجودي قائم مقام رهبري نداشته است. وضعيتي كه ارتباط من با حضرتعالي را پوشانده بود چيزي جز سوءاستفاده از بركات وجودي حضرتعالي نبوده و از اين كه برخي اعمال و رفتار من مستقيم و غيرمستقيم حضرتعالي را دچار محذورات و اشكالاتي ساخت و از همه مهمتر قلب حضرت امام اين تنها وديعه الهي در اين زمان و قلب طپنده جهان اسلام را به درد آورده بر خود نفرين مي كنم. "
حضرت آيت الله منتظري:
شما تصور بفرماييد كه مهدي هاشمي بنابر اين اعترافات تا چه اندازه در تمامي مسائل سياسي اجتماعي، شما را تحت تأثير خويش قرار داده است كه شما در موقعي كه او براي آخرين بار مي خواسته از شما جدا بشود او را تشويق مي كرديد كه هر چه كردي بگو فلاني گفته است.
در صفحه 23 پرونده خود سند شماره 14 آورده است:
"من از ايشان جدا شدم ولي در اندورن وجودي خود واقف بودم كه چه مجسمه اي از شر و فساد و فتنه و انحراف مورد تأييد فقيه عاليقدر قرار گرفته است و اين شخصيت بزرگ چگونه مورد سوءاستفاده و حيله گري من و عده از دوستان قرار گرفته اند. "
حضرت آيت الله:
آيا شما ساده انديش نيستيد؟ آيا شما از تمام خصوصيات آقاي مهدي هاشمي اطلاع داشتيد؟
در صفحه 24 پرونده آمده است:
سند شماره 15:
"خصلتهاي شيطاني مانند قدرت طلبي كه نتيجه غرور و عجب بود و خود محوري و استبداد فكري، ريا، تكبر، خود بزرگ بيني مرا احاطه كرده بود و منشأ بسياري از برخوردهاي عملي ام در قتلها، انباشتن اسلحه و مهمات، افشاگري عليه مسئولين از اين خصلت شيطاني سرچشمه گرفته بود. "
آيا شما تمام خصوصيات او را مي دانستيد؟ آيا او مردي است مخلص انقلاب و اسلام؟
مهدي هاشمي در پرونده خود صفحه 24 مي گويد:
سند شماره 16:
"در اثر ضعف تعبد و تدين و فرورفتن در منجلاب خط و خط بازيها ديد و نگرشم نسبت به همه ارزشهاي انقلاب آميخته به معادلات سياسي و خطي شده بود هر پديده و حادثه اي را از منطق خط سياسي مي نگريستم حتي مقام معظم رهبري را. "
حضرت آيت الله:
آيا شما مهدي هاشمي را خوب مي شناختيد؟ آيا تا به حال فكر كرده ايد در شما چه چيزي كم است كه اين گونه زود قضاوت مي كنيد؟ آيا فكر كرده ايد كه آقا مهدي هاشمي را كه از كودكي با شهيد منتظري رضوان الله تعالي عليه (كه اگر بودـ علي الظاهرـ شما در اين مهلكه نبودي) دوست و رفيق بود چرا نشناخته ايد؟ آيا برادر او، دامادخودتان را خوب شناخته ايد؟ آيا چه چيزي موجب شده بود كه تقواي او را از آقاي ري شهري و محسن رضايي كمتر مي دانستيد؟ آيا در امام چه چيزي هست كه با اين كه نه او را بزرگ كرده بود و نه برادرش دامادشان بود او را شناخت ولي شما كه او را بزرگ كرده ايد نشناختيد؟ آيا شما توان قائم مقامي حضرت امام را داشتيد و داريد؟ شما در همان نامه 17/7/65 آورده ايد.
سند شماره 17:
"او در خانه نشسته مشغول مطالعه و نوشتن است و فعلاً در كشور مد شده است هر كار خلافي را از قتل و اعلاميه و امثال اينها را رجماً بالغيب به او نسبت دهند و خط بازيهاي كشور هم سبب تقويت اين قبيل شايعه ها است و متأسفانه مسئولين از جمله اطلاعات هم شايعه را اساس قضاوت قرار مي دهند و اين خط بازيها و تصفيه حسابهاي ظالمانه خود نيز يكي از مشكلات كشور است. "
آيا اطلاعات عزيز جمهوري اسلامي هر كار خلافي در كشور اتفاق افتاده است به ايشان نسبت داده است؟ مثلاً آيا انفجار حزب و نخست وزيري را به ايشان نسبت داده است؟
آيا شهادت آيات عزير صدوقي، اشرفي اصفهاني، دستغيب، قاضي، مطهري و مدني را به ايشان نسبت داده است؟
آيا شهادت شهيد قدوسي و شهيد هاشمي نژاد را به ايشان نسبت داده است آيا اين همه اشكالات كه در دستگاههاي دولتي و غيردولتي رخ داده است را به ايشان نسبت داده است؟ چه چيزي جز اعترافات و اعمالي كه مهدي هاشمي مرتكب شده است را به او نسبت داده اند؟ مهدي هاشمي از صفحه اول تا دهم پرونده خود كارهايي كه انجام داده است را شرح مي دهد. كه سرفصلهاي آن از اين قرار است:
"1- اقرار به ساواكي بودن.
2- لودادن همانهايي كه دستور به آنها داده بود كه مرحوم شمس آبادي را ترور كنند.
3-دعا به خانواده سلطنتي.
4- دستور قتل جهان سلطان و مهديزاده.
5- دستور قتل مرحوم شمس آبادي.
6- دستور قتل صفرزاده.
7- دستور قتل مهندس بحرينيان.
8- دامن زدن به اختلاف سپاه و كميته.
9- دستور اختفاء مقادير قابل توجهي اسلحه و مهمات و مواد منفجره.
10- تحريك سپاه لنجان و سپاههاي خميني شهر، درچه و مباركه به وحدت و ايستادن در مقابل سپاه اصفهان.
11- جعل و نشر اوراقي به نام طلاب و فضلاي افغاني عليه وزارت خارجه.
12- جعل سند ساواكي بودن دكتر هادي و عليه بعضي روحانيون اصفهان.
13- دستور قتل عباسقلي حشمت و دو فرزندش.
14- انحلال سازمان نصر و درگيري و آدمكشي در آن.
15- جعل اسناد دولتي.
16- نگهداري اسناد طبقه بندي شده.
17- چاپ و نشر دفتر و اعلاميه با عنوانهاي روحانيت بيدار عليه مسئولين نظام. و از اين قبيل موارد كه احتياج به تأمل بيشتر دارد.
جناب آقاي منتظري:
آيا چنين آدمي فقط درمنزل نشسته و مطالعه مي كند؟ آيا واقعاً مد شده بود هر اتفاقي بيفتد به سيدمهدي هاشمي نسبت دهند؟ آيا اگر يكي از اينها را مهدي هاشمي به جنابعالي كه او را از بچگي مي شناختيد و از تمام خصوصيات او اطلاع داشتيد و تقواي او را كمتر از آقايان محسن رضايي و ري شهري نمي دانستيد گفته بود. الآن هم او را با تقوي مي دانستيد؟ حال آيا آقاي آقاهادي را شناخته ايد آيا اطرافيان خود را كه اينقدرخون به دل امام كرده اند شناخته ايد؟ با اين همه جرم براي آقا مهدي، آيا اساس قضاوت اطلاعات كشور شايعه است.
درهمين نامه 17/7/65 آورده ايد:
سند شماره 18:
"آيا مي دانيد در جمهوري اسلامي بر خلاف آنچه در فقه خوانده ايم نه جان مسلمان محترم است نه مال او قاضي حكم مي كند مال او را بدهيد خانه او را بدهيد كسي گوش نمي كند مخصوصاً اگر در تصرف بنيادهاي انقلاب باشد و افراد شوراي عالي قضايي هم از ترس يكديگر و يا ترس از تلفنهاي مقامات و يا جوسازيهاي غلط بر اين همه خلاف شرعها بوسيله سكوت صحه مي گذارند. "
حال ببينيم علت اين نوع قضاوتها چيست.
مهدي هاشمي در صفحه 2 جلد سوم پرونده خود در باره كارهاي آقاي هادي هاشمي آورده است:
سند شماره 19:
"ايجاد تسهيلات لازم جهت ملاقاتهاي نيروهاي مسئله دار و معترض، با آقا چون دكتر پيمان و وابستگان به نهضت آزادي. "
حضرت آيت الله منتظري:
آيا تصور نمي كنيد افرادي كه حساب شده به ديدار شما مي فرستادند از منافقين و ليبرالها بوده اند كه شما را به اين موضع غلط بيندازند؟ آيا با اطميناني كه شما به مهدي هاشمي و برادر او داريد و آنها را متدين و با تقوي مي دانيد فكر نمي كنيد شما را آلت دست خويش و گروه خويش قرار داده اند؟ آيا افراد شوراي عالي قضايي غير از رياست ديوانعالي كشور و دادستان كل كشور را شما انتخاب نكرده ايد؟ آيا نبايد از شما سؤال كرد كه اكثريت شورا را كه به دست شما انتخاب مي شود چرا از افراد ترسو (به زعم شما) انتخاب كرديد كه با تلفنهاي مقامات حكم خدا را تعطيل كنند؟ يا مال و جان مسلمانان برايشان محترم نباشد؟ آيا مقامات جمهوري اسلامي كسانيند كه بخواهند حقي را ناحق كنند؟ آيا مقامات نظام اسلامي غير از وكلا و وزراء و رؤساي سه قوه هستند؟ مقصود شما از مقامات جمهوري اسلامي كه كارمند معمولي يك وزارتخانه نيست آيا شوراي عالي قضايي اينقدر بي دينند كه با يك تلفن يك مقام، دنيا و آخرت خود را بفروشند؟ آيا اين حرفها پيش خداوند متعال جواب ندارد؟
شما در همين نامه 17/7/65 آورده ايد:
سند شماره 20:
"بالاخره با وضع فعلي ناچارم از كارهاي سياسي كشور كنار بمانم و به درس و بحث طلبگي و كارهاي حوزوي بپردازم بنابر اين تقاضا مي كنم به من كاري ارجاع نشود ضمناً در وجوه شرعيه كمافي السابق بوكالت حضرتعالي تصرف مي كنم. "
آيا باز بر اين عقيده ايد كه خود تصميم مي گيريد و خود به اين نتيجه رسيده ايد كه از كارهاي سياسي كشور كنار برويد و آقا هادي و آقا مهدي در شما نفوذ نداشته اند؟ آيا داعيه انفصال شما از نظام ماهها قبل از اين نوشته شما در دستور كار آقا هادي وآقا مهدي نبوده است؟ كه امروزه تحقق يافته است.
آقاي مهدي هاشمي در نامه ي به آقا هادي هاشمي نوشته است:
سند شماره 21:
"شما متأسفانه با همان روحيه خود محوري و تنگ نظري كه داشتيد و همه چيز را به معيارهاي ناقص خودت مي سنجيدي سبب بسياري از فجايعي شدي كه عوارض بسياري را متوجه انقلاب ساخت و در حساس ترين لحظات تاريخ كشور و انقلاب و جنگ داعيه لزوم انفصال آيت الله منتظري از نظام و مسئولين را سر دادي كه خدا مي داند چه گناه بزرگي مرتكب شده اي و اميدوارم كه از گذشته توبه كرده باشي. "
آقا مهدي هاشمي در نامه اي به حضرتعالي راجع به مسئله انفصال شما از حكومت چنين مي گويد:
سند شماره 22:
"خدا را گواه مي گيرم و آقاي اخوي نيز اگر يك لحظه وجدان خويش را به داوري فراخواند شهادت خواهد داد كه قطع رابطه با نظام ره آرود مجموع حركتهايي بود كه ايشان با زمينه سازي ملاقاتهاي خطي، بزرگ نشان دادن ضعفها و كمبودهاي كشور و ارائه تحليلهاي افراطي و القائات حساب نشده طي چندين ماه انجام داده است. "
مردم شريف ايران بايد كاملاً توجه نمايندكه جدايي آيت الله منتطري يك برنامه حساب شده آقا هادي و آقا مهدي بوده است كه ماهها قبل طراحي شده و امروز به نتيجه رسيده است. آيا باز عقيده بر اين است كه امام يك مرتبه آقاي منتظري را كنار گذاشتند؟
آيا باز عقيده بر اين است كه كساني براي كسب قدرت ايشان را تصفيه كرده اند؟ آيا سه چهار سال صبر و تحمل امام و اتمام حجت، كافي نبود؟ آيا امام آقا هادي را نپذيرفت تا ديگر حتي كسي نگويد راجع به آقاي هادي هاشمي كوتاهي شد و اگر نمي شد وضع به اينجا نمي كشيد. آيا آقا هادي به ايشان جرياناتي را كه بين من و او در ملاقاتهاي مكرر اتفاق افتاد نگفته است؟ آيا من ناسزاهاي حزب الله را به جان نخريدم و با آقا هادي براي رضايت خدا و امام ملاقاتهاي مكرر نكردم؟
شما در همين نامه 17/7/65 آورده ايد:
سند شماره 23:
"آيا مي دانيد در بعضي از زندانها حتي از نور روز هم براي زنداني دريغ داشتند آن هم نه يك روز و دو روز بلكه ماهها، قطعاً به حضرتعالي خواهند گفت اينها دروغ است و فلاني ساده انديش. "
و چند "آيا "ي ديگر كه انسان از گفتن آنها شرم دارد و به اطرافيان شما لعنت مي فرستد كه چگونه با ما بازي كردند تا شما را ساقط نمودند.
حضرت آيت الله منتظري:
به صفحات 1و2و5 جلد سوم پرونده مهدي هاشمي توجه كنيد تا بدانيد چه كساني اين حرفها را مي زنند و چه كساني با بيت شما رفت و آمد دارند.
آقا مهدي هاشمي در باره ارتباط به آقا هادي با منافقين و خارج از كشور مطالبي آورده است كه ذيلاً نقل مي شود.
قبلاً يادآوري مي كنم كه مهدي هاشمي گفته است من مي خواهم همه چيز را بگويم تا پاك خدمت خدا برسم ـ اين گفته ها ضبط شده است ـ مطالب او چنين است:
سندهاي 24/1، 24/2، 24/3، 24/4:
"در ذهنيت آقا هادي ـ من صريحاً مي گويم ـ مسايلي پيش آمده بود كه ما هم تأييد ضمني مي كرديم كه بايد يك سلسله ارتباطاتي ولو اين كه مثلاً ضعيف هم باشد به عنوان كانال يدكي با نيروهاي خارج از كشور داشته باشيم آقا هادي به اين نتيجه رسيده بود كه ما بايد يك كانالهاي احتياطي و يدكي را با خارج از كشور آماده كنيم كه اگر احياناً تحولي پيش آمد با اين جناحهاي خارج از كشور ارتباط داشته باشيم. و آقا هادي با همان طلبه اي كه از توّابين (1) بود و با آقا هادي هم ارتباط داشت با هم مسائل را هماهنگ مي كردند. از كانال همان طلبه تواب به آقا هادي چنين گفته شده بود كه جناحي از سازمان مجاهدين و هم چنين نيروهايي كه وابسته به آن سازمان است نسبت به آيت الله منتظري ملايمتر و خفيفتر فكر مي كنند و كلاً اين جناح و اين خط و اين طيف بود كه آقا هادي معتقد شده بود بايد با اين كانال كه آنها معتقدند مثلاً با آيت الله منتظري ملايمترند مرتبط باشد. و آقا هادي مي گفت سازمان مجاهدين بر اين رژيم ارجحيت دارد و ما معتقد بوديم كه درصورت بروز فعل و انفعالات داخلي مشهوريت و قداست آيت الله منتظري خيلي كارساز است. روي هم رفته اين رابطه با... و زمان بعد هم طلبه توّابي (ارمي) كه در رابطه با آقا هادي قرار گرفته بود كانال ارتباط با منافقين خلق محسوب مي شد. "
مطلب ديگر آقا مهدي اين است كه در پرونده جلد دوم ص 6 پس از ذكر چند مورد (بقول او) خيانتهايي كه آقا هادي گزارش كرده است (به آقاي منتظري) مانند موافقت با انتقال بولتنهاي محرمانه و خيلي محرمانه جريان "تنظيم طومار تقلبي " جهت تضعيف آقاي هاشمي و خامنه اي، انتقال و بزرگ ساختن نقاط ضعف فرماندهي سپاه نزد آقا كه به ممنوعيت ملاقاتهاي برادر محسن رضايي با آقا منتهي گشت، تحريك و تشويق آقاي ... با وساطت آقاي منتظري مبني بر ماست مالي كردن جريان قتل بحرينيان، مأموريت دادن به ... براي تشكيل گروه ضربت، تشويق آقا به موضع گيري مخالف در رابطه با طرح "مترو " كه توسط آقاي هاشمي مطرح گشته بود كه ريشه خطي داشت و دهها مورد ديگر كه نقل مي كند، مي آورد:
سند شماره 19، 25:
"ايجاد تسهيلات لازم جهت ملاقات نيروهاي مسئله دار و معترض با آقا، چون دكتر پيمان و وابستگان به نهضت آزادي و مسامحه و موافقت با رفت و آمد افرادي چون ارمي در بيت آقا، او در اين باره مي گفت به نظر آقا چون اين افراد تائب هستند رفت و آمدشان بلا اشكال است، و اعمال ملاحظات خطي در برخي ملاقاتها. "
اما در مورد ساده انديشي شما كه "اظهر من الشمس " است. ولي ذكر همين نكته بس است كه با اين كه مهدي هاشمي را از بچگي بزرگ كرده ايد، او را متقي و متدين و طرفدار انقلاب مي دانيد در حالي كه او به اعتراف خودش دهها صفت بسيار "بد " براي خود قائل بود.
حضرت آيت الله:
آيا باز هم عقيده داريد كه تكرار جمله "آيا مي دانيد... "ها كه شرم از بازگو كردن آنها دارم از خود شماست؟ و آيا حق نيست امام با دلي پرخون و قلبي شكسته فرياد بزنند:
"ما بايد مدافع افرادي باشيم كه منافقين سرهاشان را در مقابل زنان و فرزندانشان در سر سفره هاي افطار گوش تا گوش بُريدند. "
آيا در مورد قتل مرحوم دكتر سامي شما به گونه اي اعلاميه ندادي كه از آن فهميده شود نظام او را كشته است؟ يادتان است در ديداري به شما اين مطلب را گفتم، بلافاصله آقا هادي گفت پيام آقا به صورتي بود كه نظام تبرئه شد، من به او گفتم خودت را به آن راه نزن كه شما از آنجا كه ساده انديش هستيد و نمي دانيد چه چيزهايي را بايد گفت و چه چيزهايي را نبايد گفت، گفتيد: بله فلاحيان گفته است ما منافقين را از پاي درمي آوريم. به آقا هادي گفتم ايشان خودش تصديق كرد كه خواسته است به صورتي بگويد كه قتل مرحوم دكتر سامي به گردن نظام بيفتد و بعد به شما گفتم اولاً كه معلوم نيست فلاحيان چنين چيزي گفته باشد. از آن گذشته سامي كه منافق نبود، آيا خدا را خوش مي آيد هر قتل و غارتي را به گردن نظام بيندازيد. و حال مي گويم صرفاً به خاطر اين كه اطلاعات مهدي هاشمي را بجزايش رسانده است بايد هر عتلي را به گردن سربازان گمنام امام زمان عليه السلام انداخت؟
بحمدالله چندي بعد هم مطلب روشن شد كه شما اشتباه بزرگي كرده ايد. حرف ما اين است كه چرا هر چه نوشتند امضاء مي كنيد؟ آيا جواب خون شهدا را مي توانيد بدهيد؟ جواب آنهايي را كه براي حفظ نظام از خود گذشتند و شما براي دل خوشي چند ليبرال حاضريد به صورت غيرواقعي مطلب را به گونه اي مطرح كنيد كه مرحوم سامي را نظام نابود كرده است. از اين مسائل است كه امام فرياد مي زنند كه:
"نفوذيها بارها اعلام كرده اند كه حرف خود را از دهان ساده انديشان موجه مي زنند. "
آيا نبايد امام با درد و رنج بفرمايند:
"نبايد براي رضايت چند ليبرال خود فروخته در اظهار نظرهاي و ابراز عقيده ها به گونه اي غلط عمل كنيم كه حزب الله عزيز احساس كنند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصوليش عدول مي كند. "
آيا نبايد به شما تشر بزنند كه:
"من به آنهايي كه دستشان به راديو و تلويزيون و مطبوعات مي رسد و چه بسا حرفهاي ديگران را مي زنند صريحاً اعلام مي كنم تا من هستم نخواهم گذاشت منافقين اسلام اين مردم بي پناه را از بين ببرند. "
حضرت آيت الله:
با ذكر اين همه اسناد و اعترافات باور نداريد كه ساده انديش بوده و آنچه نوشته ايد تراوش ذهن نهضت آزادي و منافقين است. من مطمئن هستم يك بند از (آيا مي دانيد) هايي كه به امام نوشته ايد راست نيست.
در نامه 17/7/65 آورده ايد:
"بچه هاي كميته با همه اخلاصشان نوعاً احساساتي و تندند و سعي شود آنها كه به عنوان منكرات و حجاب و امثال ذالك با مردم برخورد مي كنند افراد روان شناس، عاقل و تعليم ديده باشند. "
آيا به اين مسئله فكر كرده ايد كه براي درگيري با منكرات به چند هزار روانشناس در سطح كشور نياز است؟ ما اين همه روانشناس را كه با ماهي دوسه هزارتومان مأمور كميته شوند از كجا بياوريم؟ "روانشناس " توجه كرده ايد؟ آيا قبول نداريد اين گونه چيز نوشتن از عجولي شمات؟ در نامه 17/7/65 آورده ايد:
سندشماره 27:
"از همه ارگانهاي ضعيف تر و داغون تر تشكيلات قضايي است در صورتي كه لازم است از همه ارگانها قوي تر باشد. "
تا آنجا كه مي گوييد:
"به نظر من مي رسد باز هم آقاي موسوي اردبيلي خيرالموجودين است. "
حضرت آقاي منتظري:
اگر خيرالموجودين آقاي اردبيلي است پس نصف كار امام در شوراي عالي قضايي مورد تأييد شما ـ در اين نامه ـ است و مي ماند يك نفر كه دادستان كل كشور است كه او را هم شما از نظر علمي و عملي در نزد امام تأييد كرديد و امام از شما پرسيدند ايشان براي دادستاني چگونه است؟ گفتيد خوب است. پس چرا اشكال به امام مي كنيد؟ اگر وضع قضا خراب است از شما بايد سؤال كنيم: چرا اعضايي را براي شوراي عالي قضايي انتخاب كرده ايد كه هم فكر نيستند؟ در صفحه قبل در مورد آقاي موسوي اردبيلي نوشته ايد او به درد نمي خورد و اهل برخورد نيست. در صفحه بعد او را خيرالموجودين مي دانيد.
از اين تناقضات بگذريم كه بسيار است و اين نوشته اين مسائل را دنبال نمي كند.
شما در نامه اي به حضرت امام كه در تاريخ 4/7/66 نوشته شده است يعني چند روز قبل از اعدام مهدي هاشمي، مسائلي را آورده ايد كه باور نمي كردم و باعث تعجب شد.
در اين نامه آورده ايد:
سند شماره 28:
"او از خيلي از كساني كه مورد عفو امام قرار گرفته اند بدتر نيست. مادر پير و زن و فرزندان خردسال او مورد ترحمند و خانواده و بيت آنان مورد احترام است. "
اكنون نامه مهدي هاشمي را هم ملاحظه فرماييد، او مي گويد:
سند شماره 29:
"اكنون و با گذشت قريب به يك سال من به وضوح انحراف و لغزش را در عملكرد خود و دوستان متهم در پرونده مي بينم و به درايت و هوشياري مقام معظم رهبري انقلاب، حضرت امام خميني مدظله العالي آفرين گفته كه پيش از رشد و توسعه خطر با قاطعيت از آن جلوگيري فرمودند. و اطمينان دارم حضرتعالي نيز چنانچه در شرايط حضرت امام و ساير مسئولين محترم كشور قرار مي داشتيد و بيرون از حصار روابط و عواطف ما و دوستانمان به قضيه مي نگريستيد به همان نتيجه مي رسيديد كه مقام معظم رهبري رسيدند. "
راستي آيا شما از حصار روابط و عواطف سيد مهدي و دوستان ايشان خارج شده ايد؟ آيا شما به آن نتيجه اي رسيديد كه حضرت امام رسيدند؟ آيا اطرافيان شما حاضر شدند مطالب را خارج از حصار خويش به شما منتقل كنند؟ آيا چه كسي مورد عفو حضرت امام قرار گرفت كه مهدي هاشمي از او بدتر نبود؟ آيا اگر از حصار درآمده بودي حاضر مي شديد چنين نامه اي به امام بنويسيد كه دل امام را خون كنيد كه چرا به معيارهاي شرعي توجهي نمي نمائيد؟
درنامه 4/7/66 با اطلاع از اكثر مفاسد او كه توسط مصاحبه هاي خودش و مسئولين اطلاعاتي به مردم عرضه شده بود آورده ايد:
سند شماره 30:
"او نه مُرتد است نه محارب و نه مفسد و بالاخره به انقلاب و اسلام اعتقاد كامل دارد. "
آيا مهدي هاشمي با ساواكي بودن و چندين فقره قتل، دعا به خانواده سلطنت، اختفاء اسناد و مهمات مربوط به نظام و دهها مسئله ديگر كه گذشت ـ مفسد نبود؟ تازه با تمام اين احوال شما مي گوييد اعتقاد كامل به نظام و اسلام داشت اگر ايشان مفسد نباشد آيا مصداق مفسد را پيدا مي كنيم؟
در همين نامه 4/7/66 :
سند شماره 31:
"او هنوز طرفداران زيادي از حزب اللهي ها و جبهه بروها و افراد انقلابي دارد. اعدام او در روح آنان اثر بد مي گذارد. "
آيا شما در چنين تقاضايي اصول اسلام را مورد توجه قرار داده ايد. بر فرض كه در روح عده اي اثر بد بگذارد آيا از نظر اسلامي نبايد شخصي با اين همه جنايت را مجازات كرد؟
درهمين نامه 4/7/66 آورده ايد:
سند شماره 32:
"اعدام او پيروزي بزرگي براي دشمنان و سوژه طلبان مي باشد. "
مهدي هاشمي در صفحه 18 پرونده خود مي گويد:
سند شماره 33:
"يكي از گناهان من اين بود كه نقاط ضعف فكري و عملي خود را كه از قبل و بعد از انقلاب داشتم با حضرت آيت الله منتظري مطرح نساختم تا يا زمينه اصلاح آن فراهم شود و يا حداقل آقا اين همه به من اعتماد نكنند بلكه بعكس در هر مسئله اي من سعي مي كردم در حضور ايشان خود را مظلوم جلوه داده و ترحم و حمايت ايشان را به خود جلب كنم. "
حضرت آيت الله:
اگر شما ساده بوديد و نتوانستيد او را بشناسيد لااقل چرا حالا از او دفاع مي كنيد حالا كه دو سه روز به مرگ او مانده است و خودش به همه چيز اعتراف كرده است؟ آيا نبايد دل امام خون باشد كه چرا شما به معيارهاي اسلامي توجهي نمي نمائيد؟ البته حضرت امام همه اينها را حمل بر سادگي شما مي كنند.
در همين نامه 4/7/66 آورده ايد:
سند شماره 34:
"بالاخره آنچه گفته شد نه به خاطر علاقه شخصي است كه من فعلاً هيچ علاقه شخصي ندارم بلكه فقط از نظر مصالح اسلام و آينده انقلاب است و اين كه اعدام و خون ريزي بالاخره بسا كدورت و خون در پي دارد. اعدام هميشه ميسر است ولي كشته را نمي شود زنده كرد. "
1- چگونه شما مي گوييد ديگر علاقه شخصي نداريد آيا آن همه مصيبت كه شما براي اسلام و انقلاب در سطح جهان براي حفظ آقاي مهدي هاشمي به بار آورديدـ كه همگي با صبر و بردباري آن را تحمل كرديم ـ از روي علاقه به مهدي هاشمي نبود؟
2- اگر شما نسبت به ايشان علاقه نداريد پس چرا براي امام نوشته ايد كه او را نكشيد چرا كه پيروزي بزرگي براي دشمنان اسلام به وجود مي آيد، چرا براي ديگران چنين نامه اي را نمي نويسيد.
3- اين كه نوشته ايد چه بسا خون و اعدام خون در پي دارد، حضرت آيت الله با كمال معذرت اين ديگر خيلي عوامي است. چرا كه بايد قصاص اسلام را تعطيل كرد چون اولاً خون خون مي آورد، ثانياً كشته را نمي توان زنده كرد.
اين كه من به اين مسايل مي پردازم براي اين است كه مي خواهم ثابت كنم كه شما در اطرافيان خود چنان حل شده ايد كه بديهيات را هم منكريد.
از همه اينها گذشته آقاي مهدي هاشمي در صفحه 24 پرونده خود مي گويد:
سند شماره 35:
"ضعف تعبد و معنويت و خصلتهاي شيطاني مانند قدرت طلبي كه نتيجه عجب و غرور بود، خودمحوري، استبداد فكري، ريا، تكبر، خودبزرگ بيني مرا احاطه كرده بود و منشأ بسياري از برخوردهاي عملي ام در قتلها، انباشتن اسلحه و مهمات، افشاگري عليه مسئولين و... از اين خصلت شيطاني سرچشمه مي گرفت. "
آيا انقلاب در آينده محتاج ايشان بود؟ آيا مصالح اسلام اقتضاء مي كرد چنين شخصي اعدام نشود؟
در نامه ديگري با پرخاش به امام نوشته ايد:
سند شماره 36:
"چرا مصاحبه اي كه به ضرر من و بيت من و مدارس من بود اجازه داديد پخش گردد. "
قربان وجود مقدستان گردم!!! چه شد كه "بائك تجر و بائي لاتجر "؟ اگر شما هر كسي و هر نهادي را به باد فحش و ناسزا بگيريد، اگر هر حرفي را كه بزنيد ولو صددرصد به ضرر اسلام و انقلاب باشد راديو و تلويزيون و روزنامه ها بايد همه آنها را پخش كنند ولي اگر كسي به مدارس شما و بيت شما و خود شما بگويد بالاي چشمتان ابروست اعتراض مي كنيد؟ آيا اين دوگانگي از كجا سرچشمه مي گيرد؟ فحش و ناسزا و انتقادهاي كوبنده شما، از طيبات، ولي اعتراض ديگران به شما از خباثت است كه بايد سرب گداخته در دهان گوينده بريزند؟ راستي اين دوگانگي ريشه در عمق مسائل نفسي ندارد؟
در همين نامه بدون تاريخ آورده ايد:
سند شماره 37:
"چرا كتابخانه مربوط به من كه حدود هزار عضو و مطالعه كننده داشت و راديو منافقين عليه او تبليغ مي كرد مهر و موم شد و الي الآن هم بسته است. "
حضرت آيت الله:
مطمئناً كتابخانه زير نظر شما نبوده است.
چرا كه مهدي هاشمي در پرونده خود صفحه 15 مي گويد:
سند شماره 38:
"طلاب قم و كتابخانه سياسي: ما به قم و حوزه علميه به عنوان يك پايگاه اصلي قدرت نگاه مي كرديم و از آنجا كه عطش قدرت و احراز پايگاه در درازمدت نصب العين ما شده بود تا افكار خود را (كه بعداً توضيح خواهم داد) در همه جا گسترش داده و يك بازوي نيرومند روحاني در اختيار داشته باشيم و با همفكري و همكاري آقايان... در طي جلسات متعددي كه در بافتهاي گونه گوني تشكيل مي شد روي هم رفته به اين نتايج رسيديم كه اولاً بايد سطح آموزش سياسي را بالا ببريم كه كتابخانه سياسي متكفل آن شد، البته اين حركت تند و انحرافي منحصر به مدارس آقا نبود كه درخارج از آن نيز طلاب زيادي را جذب مي كرديم و پيوستگي به اين تفكر و خط را در آنان تقويت مي كرديم. "
اكنون بايد بدانيد كه چرا كتابخانه مربوط به جنابعالي را وزارت عزيز اطلاعات به حق مهر و موم كرد. آيا شما مي دانستيد كه اين كتابخانه در اختيار طيف آقا مهدي است؟ آيا شما مي دانستيد كه اينها با كمال بي انصافي از پاكي شما استفاده كرده اند و هر گونه مي خواستند شما را حركت مي دادند؟ آيامي دانستيد كه مهدي هاشمي و افراد وابسته به او كه متأسفانه هنوز بسياري از آنان در بيت جنابعالي بوده ويا نفوذ بسيار دارند به علت عطش قدرت و احراز پايگاه به بازوي نيرومند روحاني احتياج دارند و به جنابعالي گفته اند دست به تأسيس چنين كتابخانه و مدارسي بزنيد كه زير چتر حمايت شما اين حركت تند و انحرافي خويش را در مدارس شما و حتي بيرون از آن گسترش دهند؟
شما در همين نامه بدون تاريخ آورده ايد:
سند شماره 39:
"سيد مهدي مجرم بود فرضاً اعدام مي شد...ـ بعد اضافه كرده ايد: ولي چرا عده اي عقده گشايي كردند و جوانان مدافع انقلاب و روحانيت و در خط خودتان را به پوچي و يأس كشاندند به نحوي كه در جبهه ها هم اثر گذاشت. "
آيا شما باور داريد كه مهدي هاشمي با مدافعين در خط امام اصولاً همگوني داشتند كه با اعدام او به يأس و نااميدي كشيده شوند؟ آيا اعدام سيدمهدي آنقدر مهم بود كه جبهه ها را متأثر مي ساخت؟ آيا بچه هاي حزب اللهي خط مقدم جبهه و خطوط بعد، آقا مهدي را مي شناختند تا از اعدام او متأثر شوند تا اثر بد داشته باشد؟ چه افرادي به پوچي و يأس كشيده شدند غير از طيف آقا مهدي، اين چه نوع گزارشاتي بود كه به شما مي دادند؟
در همين نامه بي تاريخ به امام آورده ايد:
سند شماره 40:
"در كجاي دنيا يك دوست و پدر با فرزند و دوست همفكر خود اين طور عمل مي كند. "
حضرت آيت الله:
"باور بفرماييد كه نوشتن اين نامه براي كسي كه ساليان سال به شما عشق ورزيده است و تمامي اعضاء خانواده شما را چون خانواده خويش دوست مي داشته است بسيار تلخ و ناگوار است روزي را ببيند كه ناچار شود چنين نامه اي بنويسد ولي چاره چيست بايد براي درك شيرين حقيقت از خاطرات كمك گرفت. به عقيده من و اكثر قريب به اتفاق دوستان شما، آنچه را كه امام در اين زمينه به نفع شما مي ديدند انجام مي دادند. امام براي اين كه دوست و همفكر خود را از خطر نجات دهند سه سال قبل از دستگيري آقا مهدي مسايل بسيار مهمي خطاب به مجلس خبرگان فرمودند مثل: "الله الله در انتخاب اصحاب خود. "
يك سال قبل از دستگيري آقا مهدي هاشمي و افرادمختلفي را خدمت جنابعالي فرستادند كه آقا مهدي هاشمي فرد خطرناكي است او را از خود دور سازيد. آيا شما گوش داديد؟ امام آيت الله طاهري اصفهاني را خدمت شما فرستادند كه به ايشان بگوييد فلاني مي گويد آقاي مهدي هاشمي فرد خطرناكي است او را از بيت خود اخراج كنيد. آيا به اين نصيحت و پيغام گوش داديد؟ تنها فايده اين پيغام اين بود كه آقاي طاهري كه از علاقمندان بسيار جدي شما بود مغضوب شما گرديد؟
آيا حضرت امام من را با آقاي موسوي خوئيني خدمت شما نفرستادند كه آقا مهدي هاشمي ساواكي است خوبست از طرف شما فردي معين شود تا با فردي از اطلاعات به اين موضوع رسيدگي نمايند؟ و من آقاي هادي هاشمي برادر او را به عنوان نماينده شما براي رسيدگي به اين پرونده پيشنهاد دادم. مگر شما گوش دادي؟ امام به من فرمودند. وقتي با آقايان خامنه اي، موسوي اردبيلي، هاشمي رفسنجاني و نخست وزير پيش آقاي منتظري رفتيد مسئله مهدي هاشمي را مطرح كنيد شايد ايشان قبول كنند وآقا مهدي را از منزلشان اخراج كنند. من مسئله را مطرح كردم و آقاي رفسنجاني براي حل مسأله پيشنهاد داد كه حالا كه امام روي ايشان حساسند خوبست جنابعالي موافقت كنيد ايشان در يكي از دفاتر فرهنگي ايران در خارج از كشور خدمت كند. بعدها گفتيد مي خواهند ايشان را تبعيد كنند امام ديگر چه مي توانستند بكنند؟
امام يك سال قبل از دستگيري او از هر راهي كه ممكن بود شما قبول كنيد تلاش نمودند كه وقتي اقدام به دستگيري ايشان مي شود به عنوان عضو دفتر شما نباشد. ولي شما دست بردار نبوديد لذا نامه اي بسيار محترمانه براي شما نوشتند كه متن آن را در اول اين رنجنامه آوردم.
شما در جواب چنين نامه اي پاسخ تندي داديد كه همه تعجب كرديم. ولي امام تحمل كردند، ديري نپائيد كه دست به اعتصاب زديد (2) و طيف مرموز آقاي مهدي هاشمي اين اعتصاب را با تيتر درشت "چرا ملاقاتهاي قائم مقام رهبري لغو شده است؟ " كه يكي از علل آن را دستگيري آقا مهدي هاشمي نماينده حضرتعالي در نهضتها آوردند، بصورت اعلاميه منتشر كردند.
ولي امام با كمال بزرگواري شما را خواستند و شما در جلسه اي در منزل اينجانب كه سران سه قوه و آقا نخست وزير بودند شركت كرديد. از ابتدا معلوم بود كه به شما گفته بودند كه زير بار هيچ پيشنهادي نرويد تا آقا مهدي را آزاد كنند چرا كه با همه با خشونت برخورد كرديد. اما در اين جلسه با تواضع بسيار از شما خواستند:
"كه اعتصاب خود عليه نظام را بشكنيد. "
به شما گفتند:
آيا شما ماها را دشمن خود مي دانيد؟ يقيناً اين را نمي توانيد بگوئيد. "
بعد با حالت بسيار صميمي و گرم فرمودند:
"من از شما خواهش مي كنم كه اين كارها را كنار بگذاريد و مشغول كار خود بشويد. "
قبول نكرديد.
فرمودند:
"من ارادت به شما دارم، من مخلص شما هستم از اين مريد و مخلص خود قبول بفرماييد و به كار خود مشغول شويد. "
با كمال خشونت گفتيد "لا يكلّف الله نفساً الا وسعها ".
در اين هنگام من به دوستان نگاه كردم ديدم همگي از شرم و حيا سرهاشان را پايين انداخته اند و آقاي خامنه اي اشك در چشمانشان بود آقاي رفسنجاني و من در جلو امام به شما گفتيم كه شما قائل به ولايت فقيه هستيد و بقول خودتان 700 صفحه پيرامون آن مطلب نوشته ايد (البته تا آن موقع)، چرا گوش به حرف امام نمي دهيد؟ باز همان جمله "لا يكلف الله نفساً " را به زبان آورديد و امام با خونسردي به شما نگاه مي كردند. مسلم وسواسان خناس به شما گفته بودند كه نبايد كوتاه بياييد تا آقا مهدي را آزاد كنند.
آقا مهدي نوشته است
"كه آقا هادي گفت بايد آقا (يعني شما) از نظام جدا گردند. "
در مقابل تصميم آقا هادي و اطاعت بي چون و چراي شما از ايشان ديگر امام چه مي توانستند انجام دهند؟ آيا بايد مي گذاشتند تا تمام حيثيت نظام و شما كه قائم مقام رهبري بوديد لكه دار گردد؟ آيا امام بارها از شما نخواستندكه بيت خود را از عناصر مشكوك پاك كنيد؟ آيا كرديد؟ وزارت اطلاعات از ترس شما حكم تبعيد آقاي هادي هاشمي را به عنوان مهره خطرناك، از امام گرفتند بعد كه مسايل رو شد و قرار شد آقا هادي را به تهران بخواهند شما او را در منزل خود مخفي كرديد و بعد به من گفتيد من آقا هادي را از وزرات اطلاعات دزديدم. شما مي دانيد كه اين حركات براي امام چقدر سنگين بود؟ ولي امام به من فرمودند مصلحت نظام اقتضاء مي كند فعلاً كاري نكنيم و به آقاي ري شهري پيغام دادند كه فعلاً كاري نداشته باشيد.
چند وقتي بعد از اين قضايا روزي كه در مورد شما بحثي پيش آمد، امام فرمودند:
"من حاضرم با آقا هادي ملاقات كنم. "
من خيلي تعجب كردم و اين بدنبال نامه شما به آقاي نخست وزير بود كه اطرافيانتان آن را به صورت شب نامه پخش كردند. امام با محبت با آقاي هادي برخورد نمودند و به ايشان گفتند:
"آقاي منتظري را از چنگال نهضت آزادي و آخوندهاي مرتجع نجات دهيد (نزديك به اين مضامين). "
امام مي خواستند تمام راههاي حفظ شما را پيموده باشند چرا كه بعد از ملاقاتي كه شما چندي بعد از ديدار امام با آقا هادي با حضرت امام داشتيد اجازه دادند خبر ملاقات با آقا هادي پخش گردد. آيا از حكم تبعيد آقا هادي توسط امام، تا پذيرش او و نقل خبرش از راديو و تلويزيون راه كوتاهي بود كه امام پيمودند؟ قضيه آقا هادي و ديدارش با امام از آن گونه مسائلي بود كه براي هيچ يك از بچه هاي حزب اللهي قابل هضم نبود و من روزهاي سختي را گذراندم چرا كه از بچه هاي اطلاعات و كميته و سپاه و جهاد تا حوزوه هاي علمي قم و مشهد و ساير شهرها مرا نفرين مي كردند ولي من به جان خريدم. آخر مگر هر چه از دوست مي رسد نيكو نيست؟ با اينكه من فرزند امام بودم و بيست سال از آقا سعيد بزرگتر بودم از ايشان تقاضاي ملاقات كردم اما نپذيرفت ولي از آنجا كه قرار گذاشته بوديم از چيزي بدمان نيايد (3) چند روز بعد مجدداً اين تقاضا را تكرار كردم اجازه نفرمودند. آيا همه اينها از باب محبت به شما نبود گوشزد نمودن خطر ليبرالها و منافقين از باب ارادت نبود؟ ولي والله اين را خوب مي فهميدم كه آقا هادي در دل مي گفت من مي دانم كه شما كسي را غير از آقاي منتظري نداريد چرا مسايل خودم را از اين طريق حل نكنم. من بارها به او گفتم امام مصحلت نظام را با هيچ چيز عوض نمي كنند ولي كو گوش شنوا؟ آقا هادي در تمامي ملاقاتهايش با من روي اين مطلب تكيه مي كرد كه آقا روي افراد و طيف آقا مهدي كه در زندان هستند حساسند آنها را آزاد كنيد من مي گفتم اين از توان من خارج است. خود جنابعالي هم كه دو مرتبه همين را از من خواستيد. گويي تمام دين در اين طيف خلاصه شده است.
خلاصه كلام حضرت آيت الله آنچه در توان امام بود اعم از اعطاء وكالت نامه و عنوان فقاهت و ارجاع احتياطات به شما و بازگذاشتن دست شما در قوه ي قضائيه و دادگاه عالي قم و موافقت با تعيين نمايندگان شما در دانشگاهها و خارج از كشور و نيز تعيين نماينده در هيئت هفت نفري زمين و دهها عنايت ديگر، انجام داد.
علاوه بر اينها با اين كه معظم له با قائم مقامي شما مخالف بودند و آيت الله آقاي محمدي گيلاني شاهد اين قضيه است، به خاطر حفظ مصلحت سكوت كردند. در جواب اين همه محبتها وقتي از شما با لحن ملايم و جملاتي از اين قبيل كه من به شما ارادت دارم از شما خواستند از مهدي هاشمي دست بكشيد و اعتصاب نكنيد شما چه كرديد. باز هم معتقديد امام با دوست و هم فكر خود خوب عمل نكرده است.
ما زماني در مورد شما فكر مي كرديم كه اگر امام از شماـ مثلاًـ بخواهند براي حفظ اسلام و كيان نظام فرزند خود را قرباني كنيد بي درنگ انجام مي دهيد ولي شما در آن شب تصورات زيباي همه دوستانتان را خرد و باطل كرديد و ما تا حال دم برنياورديم چرا كه تضعيف شما را جايز نمي دانستيم.
حضرت آيت الله:
نامه هاي اخير شما در دفاع از منافقين خيال مي كنيد كار خودتان بوده است بعداً سخنان آقاي مهدي هاشمي را مي آورم كه چگونه اين طيف در طول چند سال كار روي شما موضع شما را به طرف دفاع از منافقين سوق دادند و جنابعالي را به سقوط كامل پيش حزب الله كشيدند.
يادتان هست در ملاقات آخر خود با امام شما نيم ساعت حرف زديد و امام سكوت كردند وقتي بلند شديد برويد امام فرمودند:
"بيشتر حرفهاي شما درست نبود، خدا انشاءالله مرا ببخشايد و مرگم را برساند. "
امام تنها همين دو جمله را فرمودند آيا از خود پرسيده ايد كه چه كرديد كه امام مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟
آقا مهدي در اين مورد مي گويد:
"آقا هادي از من خيلي داغتر بود او مي گفت خميني چند روز ديگر خواهد مرد و مسئله حل خواهد شد. "
مي دانيد اين حرفها را آقا مهدي چه وقتي زده است؟ زماني كه مي خواستند اعدامش كنند. او گفته بود مي خواهم هيچ چيز نگفته نداشته باشم تا بلكه خدا مرا بيامرزدـ عين نوار ايشان موجود است. اصل اين را با سند در جاي ديگري نقل مي كنم.
حضرت آيت الله:
آيا هنوز معتقديد بيت شما پاك پاك است. آيا هنوز بر اين عقيده ايد كه امام با دوست خود به صورتي خوب عمل نكرده است؟
در همان نامه بدون تاريخ به امام نوشته ايد:
سند شماره 41:
"حضرتعالي با اين كار، آخوندهاي مخالف را كه تا اندازه اي ترس و يا شرم حضور داشتند جري كرديد. و به آنان امكان ضربه زدن را داديد. "
آيا ترس و شرم آخوندهاي مخالف و دشمن شما با دستگيري مهدي هاشمي بريزد بهتر است يا دوستان شما به خاطر دفاع شما از او، با جنابعالي بد شوند؟ شما غير از بعضي از دوستان حضرت امام دوستي نداريد، اينها را به خاطر تحليلهاي غلط طيف آقا مهدي از دست ندهيد.
در همين نامه بدون تاريخ كه در قضاياي مهدي هاشمي نوشته ايد آورده ايد:
سند شماره 42:
"ضربه اي كه به اسم حضرتعالي و در پوشش حمايت از من و بيت من به من زده شد از همه ضرباتي كه آخوندهاي مخالف در رژيم گذشته و در زمان حال زدند و مي زنند بيشتر بود. "
آيا امام مي خواست سيد مهدي را از كنار شما دور كند حمايت از شما نبود كه مي فرماييد در پوشش حمايت از من به من ضربه زديد؟
آقا مهدي به اعتراف خودش در چند جلد از پرونده اش آورده است كه
"(1) ساواكي بود.
(2) در قتلها و توطئه ها شركت داشت.
(3) خود را به دروغ به مظلوميت مي زد و شما را تحريك مي كرد.
(4) اخبار و اطلاعا غلط به شما مي داد.
(5) لغزشهاي بزرگي در حريم شما داشت.
(6) آتش جناح بنديها را بر ضد مسئولين كشور مشتعل ساخت.
(7) اطلاعات سري مملكت را كه به شما مي رسيد در اختيار افراد خام مي نهاد.
(8) مردم را قبل از انقلاب تشويق به عضويت در حزب رستاخيز مي نمود.
(9) به خانواده سلطنتي دعا مي كرد.
(10) اختلاف افكني بين سپاه و كميته كه منتهي به قتل چند نفر گرديد. و سپاه لنجان و خميني شهر را تحريك نمود كه در مقابل سپاه اصفهان مقاومت كنند.
(11) نگهداري اسناد طبقه بندي شده و اطلاعاتي سپاه پس از انحلال واحد نهضتها.
(12) مبادرت به نشر اعلاميه عليه مسئولين كشور به نام روحانيت بيدار و حوزه عليمه و فضلا ي تبريز.
(13) اقدام به جعل و نشر اوراقي به نام طلاب و فضلاي افغاني عليه وزارت خارجه.
(14) توطئه در ميان صفوف مبارزين افغاني كه منتهي به خون ريزي شد.
(15) تقويت نيروهاي معترض نجف آباد.
خلاصه اين كه خود او به داشتن صفتهايي مثل شيطان، لاابالي، مجسمه شر، فساد، حيله گري، قدرت طلبي، غرور، عجب، خودمحوري، استبداد، ريا، تكبر، خودبزرگ بيني، ضعف و تدين، فرو رفتن در منجلاب خط و خط بازي، منحرف، معيوب، آلوده، اعتراف و اذعان كرده است آيا اگر كسي او را كه داراي اين اعمال و اوصاف است از شما دور كند به شما خدمت نكرده است؟ و تحت پوشش حمايت از شما به شما ضربه زده است؟
او خود در صفحه 27 مي آورد:
سند شماره 43:
"خلاصه كلام اين كه آخرين و خطرناكترين انديشه انحرافي من اين بود كه با موقعيتي كه نزد فقيه عاليقدر براي خودم درست كرده ام و (با) اعتماد مطلق بيت ايشان، انتقام بي مهريها و كم لطفيهايي كه مسئولين نسبت به من اعمال كرده و قصد حذف كامل مرا از صحنه دارند بگيرم و در اين رهگذر از توطئه گري، افشاگري، تهمت زدن، جوسازي و ايجاد بدبيني دريغ نمي ورزيدم و از نظر نفساني خود را متكي به جهات مختلفي مي ديدم، از حمايت رهبري آينده انقلاب گرفته تا محبوبيت نزد اقشار ناراضي جامعه و افراد تندرو... "
حضرت آيت الله:
با اين اوصاف، وقتي امام مي فرمايند ايشان در كنار شما نباشند حمايت از شما نيست؟ اگر شما حاضر نيستيد در مقابل اين كه امام مي فرمايند آقا مهدي آنجا نباشد امام را تحسين كنيد، آقا مهدي در همين پرونده مي گويد من به تيزهوشي امام كه مرا در چند ملاقات شناخت و نگذاشت من در كنار رهبري آينده باشم آفرين مي گويم (نقل به معني).
در همين نامه بدون تاريخ آورده ايد:
سند شماره 44:
"نمي دانم از بهره برداري ضدانقلاب و آخوندهاي مخالف و تفسيرهاي راديوهاي بيگانه و خوشحالي آنان تا چه اندازه مطلعيد. "
حضرت آيت الله:
از شما مي پرسم آيا ملاك انجام كار حق تنها خوشحالي يا بدحالي ضد انقلاب است كه اگر خوشحال شوند كار حق را نبايد انجام داد؟ امروز اگر ما سلمان رشدي را هم اعدام كنيم راديوهاي بيگانه ضدانقلاب و غرب و شرق بهره برداري مي كنند، پس ما نبايد حكم خدا را در باره او جاري كنيم؟ در ضمن ضدانقلاب از اعدام آقا مهدي هرگز خوشحال نشده است.
در نامه به امام نوشته ايد:
سند شماره 45:
"شنيده شد فرموده ايد فلاني مرا شاه و اطلاعات مرا ساواك شاه فرض كرده است البته حضرتعالي را شاه فرض نمي كنم ولي جنايات اطلاعات شما و زندانهاي شما روي شاه و ساواك را سفيد كرده است. من اين جمله را با اطلاع دقيق مي گويم. "
حضرت آيت الله:
اطلاع دقيق شما كه معلوم شد چگونه است. مثل اين حرف شماست كه در نامه اي به امام نوشته ايد:
"من از كارگردانان اطلاعات در مورد زندانها اطلاعاتم بيشتر است "!
تو را به خدا اين حرف خنده دار نيست؟ آيا شما از وزارت اطلاعات بيشتر اطلاع از وضع زندانيان و زندانها داريد؟ از اينها گذشته لابد يادتان نرفته است كه به امام نوشته ايد:
"حق را مي گويم اگر چه تلخ باشد. من تمام خصوصيات سيد مهدي را مي شناسم او مخلص اسلام و انقلاب است فردي متدين است از بچگي او را مي شناسم تقواي او از آقاي ري شهري كمتر نيست. "
حضرت آيت الله:
آيا اطلاع دقيق شما از همين گونه كه نوشتم نيست؟ اصلاً اين سؤال براي من هميشه مطرح بوده است كه چرا شما زود و سريع اطلاع دقيق از قضايا پيدا مي كنيد؟. آيا واقعاً از خود پرسيده ايد كه چرا اين قدر زود قطع پيدا مي كنيد؟ براي روشن شدن منشأ اين اطلاع دقيق توجه شما را مجدداً به نوشته مهدي هاشمي جلب مي كنم:
سند شماره 46-19:
"ايجاد تسهيلات لازم جهت ملاقات نيروهاي مسئله دار و معترض با آقا، چون دكتر پيمان و وابستگان به نهضت آزادي و مسامحه و موافقت با رفت و آمد افرادي چون ارمي (طلبه منافق تائب) در بيت آقا. او (آقا هادي) در اين باره مي گفت به نظر آقا چون اين افراد (منافقين) تائب هستند رفت و آمدشان بلااشكال است. "
حال شما خود قضاوت كنيد منشأ يك چنين ديدگاهي با توجه به رفت و آمد ليبرالها و منافقين و با توجه به تحليلي كه شرح آن در پرونده آقاي مهدي هاشمي (سندهاي 24/1 تا 24/4) رفت چيست؟ و نيز خود قضاوت كنيد كه منشأ چنين ديدگاهي از شما با توجه به اين كه آقا هادي معتقد به كانال احتياطي و يدكي در خارج از كشورـ آن هم از طريق منافقين بود و علاوه بر اين معتقد بود منافقين بر اين رژيم ارجحيت دارند چه مي تواند باشد؟ آيا با آنچه در بالا آمد به نتيجه اي غير از اين مي رسيديد كه بگوئيد.
"جنايات اطلاعات شما و زندانهاي شما روي شاه و ساواك شاه را سفيد كرده است؟ "
حضرت آيت الله:
آيا برادران بسيار خوبمان در اطلاعات و زندانها مانند حضرات حجج اسلام ري شهري، فلاحيان، رازيني، نيري، پورمحمدي، رئيسي، و بسياري ديگر از همين افرد خوب يعني برادران مبارزي كه به قول امام همه گونه ناسزا را از ساده انديشان موجه تحمل مي كنند و خم به ابرو نمي آروند، از تيمسار نصيري، تيمسار مقدم، ثابتي، منوچهري، حسيني، كمالي و ديگر شكنجه گران شاه در ساير شهرستانها بدترند؟ آيا آقايان روي ايادي شاه را سفيد كرده اند؟ آيا مديركل هاي اطلاعات و رؤساي ادرات اطلاعات و مسئولين دادگاه هاي انقلابي و زندانها كه كثيري از آنان روحانيون پاك باخته اي هستند كه جانشان را كف دستشان گذاشته اند و از امنيت و آسايش اين مردم و مملكت دفاع مي كنند از مديركل هاي ساواك شاه بدترند؟ آيا فرزندان امام زمان در اطلاعات و دادستانيها و زندانها مانند كسانيند كه از خائن ترين و كثيف ترين افراد جامعه طاغوت انتخاب مي شدند؟
آيا آقا مهدي هاشمي اين همه ارزش داشت كه شما چشم از بديهي ترين مسائل بپوشيد و خود را تا اين اندازه به ورطه سقوط بكشانيد آيا بچه هاي اطلاعات اكثر قريب به اتفاقشان از فرزندان متدين افراد اين جامعه نيستند؟ شما در آخرت جواب اين سؤال را داريد؟ آيا واقعاً از اين گونه حرفها و قضاوتها پشيمان نشده ايد؟ انشاءالله كه شده ايد.
امام در جواب نامه آقاي ري شهري در مورد طيف مهدي هاشمي در تاريخ 16/4/66 مي فرمايند:
سند شماره 47:
"با تشكر از زحمات اعضاء محترم وزارت اطلاعات، اين سربازان گمنام امام زمان عجل الله تعالي فرجه كه در جنگ با ايادي استكبار در داخل كشور صدمات بسياري ديده اند و از طعن و لعن ضد انقلاب و اغفال شده ها نرنجيده و وظيفه اسلامي ميهني خود را انجام مي دهند، با شرايط وزير محترم اطلاعات آقاي ري شهري موافقت مي نمايم انشاءالله خداوند به همه شما توفيق بيشتر عنايت فرمايد. "
روح الله الموسوي الخميني
حضرت آيت الله:
صميمانه از شما مي خواهم سؤال كنم: چه دستي در كار بود تا شما را از امام تا اين حد جدا كرد كه شما اطلاعات و مسئولان زندانهاي نظام مقدس جمهوري اسلامي را از ساواكيهاي شاه بدتر مي دانيد ولي امام آنها را سربازان گمنام امام زمان عليه السلام مي نامند؟ آيا غير از اين است كه شما افرادي را كه به اقرار خودشان تمام اوصاف زشت مثل شيطان، لاابالي، مجسمه شر و فساد، حيله گر، توطئه گر، رياكار و قدرت طلب، غيرمتدين، منحرف، معيوب، آلوده به گناه و بسياري ديگر از اين اوصاف دارا بوده اند متقي، متدين، مدير، مدبري مي دانيد كه از بچگي بزرگشان كرده ايد و از همه خصوصياتشان مطلعيد و ايشان را خوب مي شناسيد و الحق هم كه چقدر خوب شناختيد!! ولي امام با تيزهوشي مخصوص خود او را شناخت و بعد هم معلوم شد كه شناخت امام چقدر مبتني بر واقعيات و حقايق بوده و شناخت شما چقدر با ساده انديشي همراه بوده است و متأسفانه اعتماد شما به اين افرادـ كه تعدادشان هم در بيت شما كم نيست ـ موجب گشت چنين اطلاعات مغرضانه و بي اساسي به شما داده شود تا شما سربازان امام زمان عليه السلام را از ساواكيهاي شاه بدتر بدانيد.
به گوشه اي از نامه مهدي هاشمي چند ساعت قبل از اعدامش خطاب به خودتان توجه كنيد:
سند شماره 48:
"چه كسي جز ايشان (آقاي هادي هاشمي) تحت تأثير حساسيتها و تحليلهاي ذهني غلط از روند انقلاب و تحولات كشور پندارهاي شيطاني بر ضد امام امت روحي فداه را در ذهنيت خود و انديشه اطرافيان پرورش مي داد كه نتيجه آن گزارشات انحرافي و مكتوب من و القائات تحريف شده ايشان (سيدهادي) خدمت حضرتعالي و دامن زدن به يك تباهي بزرگ بر ضد روح خدا و يادگار انبياء عظام و سلاله ابراهيم علي نبينا و آله و عليه السلام بود؟ "
شايد خدا او را به خاطر بازگوكردن حقايقي كه موجب روشنگري نسلهاي آينده انقلاب مي گردد بيامرزد.
حضرت آيت الله:
اگر اين نامه ها و مصاحبه ها و نوشته هاي آقا مهدي هاشمي را نشان شما و افراد بيتتان نمي داديم امروز نمي توانستيم ثابت كنيم كه شما بلندگوي منافقين و ليبرالها شده ايد.
نمي توانستيم ثابت كنيم كه تمام نوشته هاي شما از گزارشات انحرافي و مكتوب طيف مهدي هاشمي و القائات تحريف شده سيد هادي خدمت حضرتعالي و دامن زدن به يك تباهي بزرگ بر ضد روح خدا و يادگار انبياء است. و از آنجا كه خدا با امام است بايد آقا مهدي هاشمي را هدايت كند به بازگو كردن مسائل تا توطئه بزرگ بيت شما عليه امام خنثي گردد.
والله اين بخاطر پاكي امام است كه افراد بيت شما كه تصميم داشته اند جنابعالي را وادار كنند تا نامه هاي بسيار زننده عليه امام بنويسيد معرفي كردند. اين از خلوص و تنهايي امام است كه ناگهان مهدي هاشمي فرياد مي زند و اعتراف مي كند كه:
"آقاهادي هاشمي در فكر دامن زدن به يك تباهي بزرگ بر ضد روح خدا و يادگار انبياء است. "
آيا ديگر كسي حرفهاي ضد انقلاب را باور مي كند كه حذف آقاي منتظري تصفيه اي است از طرف جناحي از حكومت عليه جناحي ديگر؟ آيا كسي باور مي كند كه امام يك تصميم عجولانه گرفته اند.
آيا برداشت شما از سربازان گمنام امام زمان ـ يعني فرزندان متدين و سلحشور مردم شريف ايران ـ موجب نشده است كه دل امام خون شود و با قلبي شكسته در نامه اخير با شما صحبت كنند.
در همين نامه بي تاريخ نوشته ايد:
سند شماره 49:
"من حدس مي زدم روزي حضرتعالي از اكثر علاقه مندانتان منقطع شويد ولي گمان نمي كردم به اين زودي عملي شود. "
مهدي هاشمي در نامه اي چند لحظه قبل از اعدام خود به برادرش آقا هادي نوشته است:
سند شماره 50-21:
"اكنون كه چند لحظه بيشتر به مرگم نمانده است چند نكته را اجمالاً تذكر مي دهم، شما متأسفانه با همان روحيه خودمحوري و تنگ نظري كه داشتي و همه چيز را با معياهار ناقص خودت مي سنجيدي سبب بسياري از فجايعي شدي كه عوارض بسياري را متوجه انقلاب ساخت و در حساسترين لحظات تاريخ انقلاب و جنگ داعيه لزوم انفصال آيت الله منتظري از نظام و مسئولين را سردادي كه خدا مي داند چه گناه بزرگي مرتكب شدي. "
حضرت آيت الله:
امام از دوستانش جدا نشد داعيه آقا هادي، انفصال شما را از نظام و امام و مسئولين و مردم حزب الله به بار آورد. و كسي كه از نظام جدا شد از دوستان هم جدا شده است چرا كه دوستان شما اداره كنندگان نظامند نه دشمنان شما. و متأسفانه ضربه آخر را هم آقا هادي به شما و نظام زد و آن اين كه شما را به جايي رساند كه نگذاشت فرياد اعتراض مردم را كه از دفاع شما از منافقين و ليبرالها بلند شده بود بشنويد، چرا كه او تصميم گرفته بود حرفهاي منافقين را از دهان شما بزند و ديديد كه موفق هم شد.
من از شما خواهش مي كنم كمي بيرون از دايره تفكرات آقا هادي و آقا مهدي فكر كنيد كه شما چه كساني را از دست داده ايد و در عوض چه كساني را جذب كرده ايد؟ آيا از دست دادن امام كم تأسف دارد؟ از دست دادن طلبه هاي خوب كه نزد شما آنها را بد جلوه داده اند باعث تأسف نيست؟ آيا از دست دادن فرزندان امام زمان عليه السلام در اطلاعات و كميته و سپاه و جهاد و نهادهاي انقلابي خسارتي كوچك براي شما بود؟
بار ديگر دوستانه از شما مي خواهم كه كمي فكر كنيد آيا آنهايي كه اصيلند و در مبارزه بوده اند هيچ كدامشان حاضرند امام را رها كنند و شما را بگيرند؟ اگر يك اشتباه ديگر مرتكب بشويد و به آخوندهايي كه تا ديروز شما را وهابي مي خواندند نزديك شويد آبرويتان مي رود. آنها به خون امام تشنه اند. حواستان را جمع كنيد و بعد از اين بيشتر مواظب افكار آقا هادي باشيد. بهتر است آقا هادي را از گفته هاي برادرش آقا مهدي بشناسيد كه لحظه قبل از مرگ! اظهار داشته است:
سند شماره 51:
"راجع به افكار آقا هادي هم البته من يكسري مسائل كم گفتم، خصوصي به بعضي از مقامات گفتم ولي كتباً چيزي ننوشتم، روي مسئله حضرت امام و انتظار مرگ حضرت امام. خب آقا هادي مسايل زيادي مي گفت يعني از من خيلي داغتر بود در اين كه امام خميني چند روز ديگر زبانم لال اون مي گفت انشاءالله... خميني چند روز ديگر خواهد مرد و مسئله حل مي شود. "
به احتمال قوي به نظر مي رسد او توبه حقيقي كرده است چرا كه اين مطالب را گفته بود كه به قول خودش پاك خدمت خدا برسد.
درنامه اي كه به تاريخ 9/5/67 به حضرت امام نوشته ايد كه يقيناً باعث خوشحالي منافقين و ليبرالها شد و در اين نامه قلب امام زمان روحي له الفدا را نيز به درد آورديد، آمده است:
سند شماره 52:
"اعدام بازداشت شدگان اخير را ملت و جامعه پذيراست و ظاهراً اثر سويي ندارد. "
لابد اگر اثر سويي داشت مي بايست دست از آن برداشت و از كساني كه فرزندان اين آب و خاك را قتل عام كرده اند چشم پوشيد؟
در همين نامه به تاريخ 9/5/67 نوشته ايد:
سندشماره 53:
"مسئولين قضايي و دادستاني و اطلاعات ما درسطح مقدس اردبيلي نيستند و اشتباهات و تأثر از جو بسيار و فراوان است و با حكم اخير حضرتعالي بسا بي گناهاني اعدام مي شوند. "
حضرت آيت الله:
مهدي هاشمي در پرونده خود مي گويد:
"ما اخباري را به ايشان مي داديم تا ايشان را به اطلاعات و سپاه حساس كنيم و بالاخره هم توانستيم اين كار را انجام دهيم.
البته مي دانيد كه من افراد اطلاعات و بچه هاي دادستاني را كه با ضد انقلاب در ستيزند مانند مقدس اردبيلي مي دانم و معتقدم اگر مقدس اردبيلي هم حكومت دستش بود و مي خواست حكم خدا را جاري كند بهتر از اينها عمل نمي كرد. علاوه بر اين آيا اگر افراد اطلاعات و سپاه مقدس اردبيلي نيستند معنايش اين است كه ما احكام خدا را تعطيل كنيم و همه را بي دين فرض كنيم؟ واقعاً قضات همه بايد مقدس اردبيلي باشند كه اگر نبودند تشكيلات قضايي مشروعيت نداشته باشد؟ از آن گذشته اگر مقدس اردبيلي در جريان قضيه مهدي هاشمي بود آيا كاري غير از كار بچه هاي اطلاعات و دادستاني مي كرد؟ و آيا شما در آن صورت او را متهم نمي كرديد كه مقدس اردبيلي روي ساواكيهاي شاه را سفيد كرد چرا؟ براي اين كه مهدي هاشمي را اعدام نمود؟
در همين نامه 67/5/9 نوشته ايد:
سند شماره 54:
"ما تا به حال از خشونتها نتيجه اي نگرفته ايم. "
حضرت آيت الله:
ما اصولاً خشونتي به خرج نداده ايم. آيا آيت الله صدوقي، آيت الله اشرفي اصفهاني، آيت الله دستغيب، آيت الله مدني، آيت الله قاضي با خشونت ما كشته شدند؟ آيا شهداء حزب جمهوري اسلامي با خشونت ما كشته شدند؟ آيا شهيدان عزيز باهنر و رجايي با خشونت ما كشته شدند؟ آيا صدها نفر از فرزندان عزيز امام از پاسداران سپاه، كميته و بسيج در سراسر ايران با خشونت ما كشته شدند؟ آيا قدوسي و رباني املشي را ما با خشونت شهيد كرده ايم؟ آيا هزاران نفر از مردم حزب اللهي و خوب كوچه و بازار را ما با خشونت كشته ايم؟ آيا ما در معابر بمب گذاشتيم و هواپيماها را ربوديم؟ آيا ما سر سفره هاي افطار سرهاي بچه هاي انقلابي را گوش تا گوش در مقابل زن و فرزندانشان بريديم؟
ما تنها كاري كه كرده ايم اين بوده كه نگذاشتيم مهدي هاشمي و برخي از توابين و نهضت آزادي و پيمان و ديگر ليبرالها و منافقين نزد مردم عادل و متدين معرفي شوند. ما مطالب دروغ و ساخته و پرداخته آنها را ننوشتيم و به راديوهاي بيگانه نداديم.
بارها و بارها شيهد بزرگوار آقاي محمد منتظري مي گفت:
"منزل پدر من جاي امن منافقين است و من نخواهم گذاشت منافقين آنجا را تصاحب كنند. "
ولي ديديد كه به هر وسيله اي بود آنها او را از پاي درآوردند و منزل شما تصاحب شد. معذرت مي خواهم كه قلمم گاهي تند مي شود چرا كه ما صراحت را از شما آموخته ايم.
درنامه 9/5/67 مطالبي نوشته ايد كه دل امام و مردم حزب الله را خون نموده ايد كه مطالب آن از هر كس باشد در قعر جهنم است.
حضرت آيت الله:
مطالب شما حرفهاي تازه اي نبود بلكه ده سال است راديوهاي بيگانه همان حرفها را مي زنند و امام و نظام را به اتهامات واهي كشتن زنهاي بچه دار و قتل عام هزاران نفر در چند روز و غيره متهم مي كنند.
در نامه اي به تاريخ 11/5/67آورده ايد:
سند شماره 55:
"سه روز قبل قاضي شرع يكي از استانهاي كشور كه مرد مورد اعتمادي مي باشد با ناراحتي از نحوه اجراء فرمان اخير حضرتعالي به قم آمده بود و مي گفت مسئول اطلاعات يا دادستان ترديد از من است از يكي از زندانيان براي تشخيص اين كه سرموضع است يا نه پرسيد تو حاضري سازمان منافقين را محكوم كني گفت آري، پرسيد حاضري مصاحبه كني گفت آري، پرسيد حاضري براي جنگ با عراق به جبهه بروي گفت آري، پرسيد حاضري روي مين بروني گفت: مگر همه مردم حاضرند روي مين بروند... "
حضرت آيت الله:
شما سپس نتيجه گرفتيد و گفتيد چون اين شخص گفته است كه من روي مين نمي روم محكوم به اعدام شده است ومعامله "سرموضع " با او كرده اند. در حالي كه همان قاضي شرع مورد اعتماد شما پيش من آمد و صريحاً گفت آقاي منتظري به من دروغ نسبت داده است من اين گونه نگفتم. كه من به او گفتم شما در مورد آقاي منتظري چنين چيزي نگو ممكن است ايشان اشتباه فهميده باشند. بعد مسئولين اطلاعات و امور قضايي آن استان را خواستم، آمدند و جريان را به آنها هم گفتم آنها اظهار داشتند كه اصلاً بحث اين گونه نبوده است و تقريباً تمام اين نوشته حضرتعالي را تكذيب كردند.
حال اگر اين مسايل را از اطلاعات و دادستاني به ما بگويند چون حرف سربازان گمنام امام زمان است و آنها مهدي هاشمي را اعدام كرده اند پيش شما دروغ است و اگر مخالفين و دستيارانشان بگويند عين واقعيت است.
بحث من اين است كه چرا هميشه كساني كه از منافقين و ليبرالها دفاع مي كنند مورد اعتماد شما هستند ولي كساني كه از اول با انقلاب و امام بوده و هستند جنايت كارند؟
در تاريخ 9/7/67 نامه اي براي آقاي نخست وزير نوشتيد كه توسط افراد با تقواي منزلتان ـ كه آنها را خوب مي شناسيد!ـ در سطح كشور و خارج منتشر شد. اين نامه پر است از "بايد "ها و "نبايد "ها حال با چه تواني؟ لابد مي فرمائيد اين ديگر به من مربوط نيست چرا كه من در اجرائيات دخالت نمي كنم و اين را صريحاً در اعلاميه ها مي نوشته و در نطقهايم بيان داشته ام. نخست وزير و ديگر دست اندركاران بايد به اين بايدها و نبايد ها جامه عمل بپوشانند.
در اين نامه آورده ايد:
سند شماره 55/1:
" 1- امروز كشورهاي تند هم به اشتباه خود واقف شده اند "بايد " مسئولين تنگ نظر و سختگير و بي اعتنا به مردم اساساً تعويض شوند.
2- امروز جنگ برطرف شده "بايد " به تدريج صف و كوپن را كنار گذاشت.
3- اطلاعات، سپاه كميته و دادستانيها و بازجوها و امثالهم "بايد " در روش خود تجديد نظر كنند و هشت، نه مورد "بايد " ديگر در اين نامه.
حضرت آيت الله:
مي بينيد كه در چه فضاي دور از اوضاع و احوال حاكم بر جامعه تنفس مي فرمائيد درست است كه اگر بايدها عملي شود ايران گلستان مي گردد. ولي مگر توان عمل به آنها در وضع فعلي وجود دارد؟ شما از خصوصياتتان اين است كه ـ به قول امام ـ مي خواهيد تاريختان را خوب ترسيم كنيد كاري به تأييد نظام و اسلام ـ اگر تاريختان خدشه دار شودـ نداريد. لذا امام مرتب مي فرمايند:
"من به تاريخ كاري ندارم، من به وظيفه شرعي خود بايد عمل كنم ولي شما متوجه نمي شويد كجاي كار شما خراب است كه امام اينگونه مي فرمايند.
اگر هدف اين باشد كه بايدها و نبايدها تنها بر كاغذ نوشته شود تا تاريخي زيبا و چهره اي دلربا براي انسان ترسيم كند، گفتن و نوشتن آسان است من هم مي نويسم: هر ايراني بايد داري يك منزل پانصد متري باشد، هر ايراني بايد يك ماشين سواري داشته باشد و هر ايراني بايد حقوقش دوبرابر خرجش باشد و... اصولاً اين بحث را ماهميشه با شما داشته ايم كه اگر آنچه جنابعالي و يا حضرت امام و يا مسئولين ديگر نظام مي فرمايند به صورت ارشاد باشد، يعني خطوط كلي سياست داخلي و خارجي را در تمامي زمينه ها ترسيم كنند، هيچ مانعي ندارد چرا كه هاديان انقلاب بايد راه صحيحي را نشان بدهند اما فرق جنابعالي با بقيه اين است كه شما اين مسائلي را كه مي گوييد كار به توان اجراء آن نداريد و هر وقت مسئولين و غيرهم را مي بينيد با پرخاش مي گوييد چرا به گفته هاي من عمل نمي شود.
حضرت آيت الله:
از آنجا كه بيشتر اطرافيان شما جنبه تبليغي مسائل برايشان مطرح است و شما در دست آنها اسيريد كار بدينجا مي كشد. مثلاً اگر از شما بپرسند خيلي از مسائل اين نامه كه مربوط به آقاي نخست وزير نيست، قهراً جوابي براي آن نداريد. از آن گذشته اگر شما از اوضاع دولت خبر داشته باشيد متوجه مي شويد كه هر صف و كوپني معلول علتهاي بسياري است كه تا رفع آن علل، صفها پابرجاست. متأسفانه در همين نامه هم مسائلي را مطرح كرده ايد كه با خط ضد انقلاب و منافقين هم سويي دارد.
مهدي هاشمي بارها گفته است كه طيف ما سعي مي كرد آيت الله منتظري را عليه نهادهاي انقلاب و اطلاعات بدبين كند مي بينيد كه همان طيف هنوز دست از سر شما برنداشته اند چرا كه در اين نامه ـ با اينكه دادگستري صداي صغير و كبير را درآورده است. شما در مورد آنها هيچ حرفي نداريد ولي آورده ايد. بايد دادستانيهاي انقلاب در روش خود تجديدنظر كنند، با اين كه ارتش هم وجود دارد، فقط بايد سپاه در روش خود تجديد نظر كند، با اين كه شهرباني و ژاندارمري هم وجود دارد، فقط بايد كميته در روش خود تجديد نظر كند و از ميان همه وزارتخانه ها و ادارات تابعه، تنها وزارت اطلاعات بايد در روش خود تجديد نظر كند.
اينها نيست جز اين كه منافقين و ليبرالها و ضد انقلاب به صورت عام روي سپاه و كميته، وزارت اطلاعات و دادستانيهاي انقلاب حساسند لذا به محض اين كه نخست وزير خدمت شما مي رسد فوراً حرفهاي آنها بايد زده شود ولو اين كه به نخست وزير مربوط نباشد. از اين كه با صراحت لهجه حرف مي زنم عذرخواهي مي كنم كمي در مورد مسئولين تنگ نظر و سختگير كه بايد تعويض شوند فكر كنيد. اين هم مانند قضيه روان شناس است كه مأمورين كميته مي بايست باشند ما يك نفر را بيرون كنيم شما پدر ما را در ميآرويد چه رسد به اين همه افراد.
حضرت آيت الله:
من بار ديگر از شما دوستانه مي خواهم كه سعي كنيد خود در مسائل مستقل باشيد و هر چه را به شما مي گويند قبول نكنيد. چه رسد به اين كه بنويسيد:
مهدي هاشمي در صفحه 18 پرونده خود مي گويد:
سند شماره 56:
"سعي وافر داشتم كه ضعفها را به آقا منتقل و ايجاد حساسيت نمايم. اين كار از اول كه شروع شد تا اين اواخر ادامه داشت و رو به افزايش بودـ و در چند سطر بعد اضافه مي كنند:ـ در راندن افراد خالص از ارگانها هم من و هم اخوي فعال بوديم و هر كدام به نوبه ي خود با تماسهايي كه جداگانه يا مجتمعاً با آقا مي گرفتيم ديدگاههاي انحرافي خودمان را در لباس حق به جانبي خدمت آقا مطرح مي ساختيم كه قطعاً بدون اثر نبوده است تلاش بي وقفه براي ملاقات دادن افراد و شخصيتهايي كه از اوضاع و احوال كشور ناراضي و بدان معترضند باحضرت آيت الله منتظري كه طبعاً با تعداد و استمرار اين ملاقاتها ذهنيت ايشان در جهت همان مسايل (مسائل انحرافي خودمان) توجيه مي شد."
حضرت آيت الله:
آيا باز هم شك داريد كه اين گروه موجب شد تا قضاياي شما به اينجا كشيده شود و متأسفانه شما همه چيز را از اينها قبول مي كرديد حتي اين مسئله را كه در نامه 19/10/65 به امام آورده ايد:
سند شماره 57:
"در بعضي مدارس قم علي ما نقل طلبه اي را به خاطر شركت در تشييع جنازه شهدا از مدارس اخراج كردند.
آيا امام توسط خود من به شما پيغام ندادند كه اين مدرسه كجاست و اين را چه كسي به شما گفته است؟ امام بارها نگفتند اين فرد كيست كه اخراجش كرده اند؟ و شما به امام جواب نداديد. واقعاً كدام مديري است كه جرأت كند طلبه اي را به جرم تشييع جنازه شهدا از مدرسه بيرون كند؟
شما مواضعتان تا آن روزي كه خودتان بوديد خوب و انقلابي بود. اما وقتي در دام طيف مهدي هاشمي افتاديد اين گونه شد. شما قبلاً مي گفتيد منافقين خائن هستند، حال چيز ديگري مي گوئيد. شما قبل از شهادت شهيد محمد منتظري مي گفتيد شريعتمداري بايد اعدام شود، ولي بعد از مرگ شريعتمداري اعتراض داشتيد كه چرا نگذاشتيد تشييع شود. از اين قبيل مسائل بسيار دارم اما سرتان را درد نمي آورم.
در همين نامه 19/10/65 نوشته ايد:
سند شماره 58:
"امروز خانواده اميد نجف آبادي آمده بودند كه او (يعني اميد) به وسيله تلفن با گريه گفته است: به آقا بگوييد به داد ما برسد، كه تلفن را قطع كردند، اين آقاي اميد مردي است مجتهد و از مدرسين منظومه و اسفار و در زمان اختناق رساله و تحرير حضرتعالي را محرمانه چاپ و منتشر مي كرد. "
جناب آقاي منتظري:
حتماً ميدانيد كه اميد نجف آبادي چه مفاسدي داشت و سرنوشت او با قوم لوط گره خورده بود. مگر فروش و چاپ رساله و تحرير و مبارزه موجب ميشود كه از كسي كه محكوم به اعدام است دفاع كنيم. و اما دفاع شما از آقاي اميد نجف آبادي هم بدليل ساده انديشي شما به جهت القائات و فشارهاي همه جانبه و حساب شده افراد بيت شماست كه توانسته اند از روح لطيف و حساس شما در جهت خواسته ها و اهداف خود استفاده نمايند و در شرايط مناسب به نام خانواده هاي زندانيان وحتي تحريك آنان به نامه و عريضه نگاري براي حضرتعالي ذهن شما را به مسئله فشار و سخت گيري در زندانها كه اساساً يك مسئله پوچ و بي واقعيتي است مشغول نمايند و جالب است كه مهدي هاشمي در نامه چهار صفحه اي خود به شما روي همين مسئله تكيه مي نمايد و مي نويسد كه ما به تصور اين كه حتي در زندان نيز حمايت شما موجب تسلي ما خواهد بود لذا ما به بستگان زندانيان القاء نموديم كه بستگان شما تحت شكنجه هستند تا شما را تحريك نمايند.
اكنون به متن نوشته مهدي هاشمي به جنابعالي توجه فرمائيد:
سند شماره 59:
"همان تصورخامي كه قبل از بازداشت بر ماها سايه افكنده بود كه حضرتعالي تا آخرين لحظه از اين طيف حمايت خواهيد فرمود، در ايام بازداشت و بازجويي نيز همواره تسلي دهنده بسياري از متهمين بوده است و به همين دليل در تلفن ها و ملاقات ها به بستگانشان القاء كرده اند كه افراد تحت وحشيانه ترين شكنجه ها قرار گرفته اند تا بلكه حضرتعالي و روح لطيف و حساس شما را در جهت حمايت از خود تحريك نمايند ولي مطمئن باشيد واقعي برخلاف اين است. "
جنابعالي از يك طرف در امور ريز و درشت مسايل دخالت مي فرموديد و از طرف ديگر در نامه اي به دانشجويان خارج از كشور نوشتيد:
"من دركاري دخالت نمي كنم. "
و در نامه مورخه 19/10/65 به حضرت امام نوشته ايد:
سند شماره 60:
"اجازه دهيد مانند طلبه اي بدون عنوان و مسئوليت مشغول درس خواندن و بحث باشم. "
جنابعالي خودتان مي دانيد كه طرح اين پيشنهاد فقط براي اعتراض به جريان دستگيري مهدي هاشمي و در حقيقت شروع فاصله از نظام بود.
اين جدايي با برنامه بوده است. طبيعي است كه همه كس از برخورد شما انفصال را از نظام مي فهمد.
مهدي هاشمي در نامه خود به آقا هادي معترض است كه چرا در مورد جدايي آقاي منتظري تلاش كرده است. پس معلوم مي شود تز جدايي جنابعالي از نظام، تز حساب شده ايست و موضع گيري هاي شما هم مؤيد همين واقعيت است.
جالب است كه آقا هادي همين مطلب را پيش روي شما به آقاي رفسنجاني گفته بود كه آقا بايد به گونه اي حركت كنند كه كارهاي بد نظام دامن ايشان را نگيرد. و همين مطلب را نيز دو سه مرتبه به خود من گفت. و از آنجا كه شما شديداً تحت تأثير اين القائات بوده ايد در جلسه شب هاي جمعه خود گفتيد كه من اصلاً از اين نظام نيستم.
(نقل از آقاي موسوي خوئيني ها)
حال مردم عزيز بايد توجه كنند كه ناگهان آقاي منتظري از قائم مقامي رهبري كنار گذاشته نشده است بلكه سه سال قبل از قضيه مهدي هاشمي امام در اعلاميه خود براي خبرگان و يك سال قبل از دستگيري او دوستان واقعي انقلاب و امام و آيت الله منتظري تلاش كردند كه نگذارند ايشان در خط حمايت از ضد انقلاب حركت كند. و از همه بيشتر تلاش شخص امام بود كه بي حاصل ماند و فقط توطئه مهدي هاشمي مؤثر شد و همانگونه كه او در بازجويي خود آورده كه طيف ما تمام نقاط حساس بيت ايشان را تسخير نموده بود و نمي گذاشت كسي واقعيات را به ايشان بگويد، آيت الله منتظري متأسفانه راه جدايي از واقعيات را در پيش گرفت و به سويي روانه شد كه فرجام آن فاجعه بود.
اكنون به گوشه اي از اعترافات مهدي هاشمي توجه كنيد:
سند شماره 61:
"شرمنده ام بگويم ما در آن روزها به خاطر توهم شيطاني كه داشتيم سعي مي كرديم در موضع گيريها حتي الامكان موضع فقيه عاليقدر چيزي برخلاف موضع حضرت امام باشد. "
حضرت آيت الله:
يادتان هست من مي گفتم اينها براي شما به دروغ نامه مي نويسند و مطالب خود را به عنوان نامه هاي رسيده از مردم القاء مي كنند، شما باور نمي فرموديد، و شايد اكنون نيز باور نفرماييد كه اصحاب همان تفكر در كنار شمايند.
وقتي آقاي هادي هاشمي در سر داعيه جدايي شما از نظام و امام را داشت غير از آنچه شدتصور نمي رفت. حال بار ديگر به نامه مهدي هاشمي چند لحظه قبل از اعدام توجه فرماييد: خطاب به آقاي هادي مي گويد:
سند شماره 61/21:
"شما متأسفانه با همان روحيه خودمحوري و تنگ نظري كه داشتي و همه چيز را با معيارهاي ناقص خودت مي سنجيدي سبب بسياري از فجايع شدي كه عوارض بسياري را متوجه انقلاب ساخت و در حساسترين لحظات تاريخ كشور و انقلاب و جنگ داعيه لزوم انفصال آيت الله منتظري از نظام و مسئولين را سردادي كه خدا مي داند چه گناه بزرگي مرتكب شدي. "
حضرت آيت الله
طيف مهدي هاشمي هنوز هم دست از شما برنمي دارند چرا كه آنها امام را قبول ندارند چه رسد به شما و به قول امام چون اعتقاد به ارتباط با منافقين و ليبرالها دارند هيچ پلي را بهتر از شما نديدند. و اين را بارها گفته اند. وقتي امام تأكيد روي رسيدگي به مسايل مهدي هاشمي داشتند معلوم بود با هوش و ذكاوت سرشار خود مسايل را تحليل مي كردند متأسفانه شما كه برادرش دامادتان بود وپدرش استادتان و به قول خودتان او را از بچگي بزرگ كرده بوديد و از تمام خصوصياتش اطلاع داشتيد هرگز او و طيف او را نشناختيد.
شما فرزند عزيز و بزرگوار خود را هم نشناختيد او را ديوانه معرفي كرديد در حاليكه حضرت امام مرحوم محمد منتظري، چريك واقعي جهان اسلام را فرزند اسلام و قرآن خواندند.
خلاصه كلام اين كه آقاي مهدي هاشمي چند بار در طول بازجويي هايش به اين مسئله تكيه كرده است كه ما از سالها قبل روي آيت الله منتظري كار مي كرديم. از طرف ديگر آقا هادي به اين نتيجه رسيده بود كه حال كه مسئولين با ما (يعني طيفشان) اين گونه برخورد مي كنند ما بايد به منافقين نزديك شويم. مهدي هاشمي گفته است در ابتدا منافق معروف و بعد با طلبه تائب آقاي ارمي با منافقين ارتباط برقرار كرديم چرا كه آقا هادي منافقين را بر اين رژيم ترجيح ميداد. جنابعالي هم كه اجازه داده بوديد كه منافقيني كه تائب هستند رفت و آمدشان در بيت شما بدون مانع باشد آقا هادي هم كه تسهيلات لازم براي رفت و آمد ليبرالها مانند پيمان و نهضت مجاهدين خلق يعني ميثمي ها، نهضت آزادي و منافقين فراهم مي كرد. مكانهاي حساس بيت شما را هم كه طيف آقا مهدي اشغال كرده بودند شما هم با ساده انديشي خود تمامي حرفهاي اين طيف را وحي منزل مي دانستيد.
براي نشان دادن ضعف شما در شناخت افراد همين بس كه با شجاعت در نامه به امام فرموديد او را از بچگي بزرگ كرده ايد و تمام خصوصيات او را مي شناسيد كه فردي متدين، مدير، مدبر و با تقوي است. از طرف ديگر آقا هادي و طيفش به اين نتيجه رسيده بودند كه شما بايد از نظام جدا شويد و در اين زمينه از هيچ كوشش خلافي كوتاهي نكرده اند. از طرفي ديگر آقا هادي معتقد بوده است كه امام مي ميرد و از دست او خلاص مي شوند و كارها حل مي گردد.
از تمامي اينها و خيلي چيزهاي ديگر از جمله هماهنگي با راديوهاي بيگانه و سياستهاي خارجي به اين نتيجه مي رسيم كه اين گروه فاسد و مرموز تصميم گرفته است كه چند كار را انجام دهد ابتدا چهره امام را از زبان و قلم قائم مقام رهبري چهره اي خشن كه زنهاي بچه دار را مي كشد به دنيا معرفي كند و بعد اين را به دنيا برساند كه آيت الله منتظري غير از امام است. در قدم بعد آيت الله منتظري را از نظام جدا سازد و بعد با تغيير مديريت در سطح بالا و گسترده كه از زبان شما هم نقل شده همه چيز را به نفع خودشان خاتمه دهند و مي بينيد كه مو به مو هم اجرا شد.
ملت عزيز ايران مي بيند كه چگونه مستند و روشن، نقشه شوم اين باند كثيف را روشن كردم و نشان دادم كه قضيه آقاي منتظري هرگز به خاطر چند انتقاد سطحي از اوضاع كشور كه از راديو، تلويزيون پخش مي شد نبود، به خاطر بدگويي و ذهنيات ايشان نسبت به مسئولين نظام و يا تصفيه جناحي از نظام عليه جناحي ديگر نبوده است، بل
كه نقشه اي بوده است حساب شده كه با سياستهاي خارجي هم هماهنگي هاي لازم صورت گرفته بوده كه به عقيده امام اين نقشه با پل آقاي منتظري تحقق يابد و بلافاصله ايشان را نابود كرده و كشتن ايشان را به دست حزب الله طرفدار امام جا بزنند.
امام بارها فرموده اند كه اطرافيان آقاي منتظري به محض اين كه استفاده لازم را از ايشان كردند ايشان را نابود مي كنند. اين سخن امام كه سالها قبل فرموده اند بعد از چند سال براي ما روشن شد.
از آنجا كه امام آقاي منتظري را فردي ساده لوح مي دانند و از ايشان خواستند تنها به درس و بحث بپردازند و از كارهاي سياسي اجتناب كنند در مورد درس و بحث چيزي نمي نويسم آنچه من آوردم گوشه ايست از توطئه اي عميق عليه نظام اسلام و مسلمين و ميهن اسلاميمان. توطئه اي بود بسيار حساب شده عليه شخص امام ومسئولين رده بالاي نظام.توطئه اي عليه تمامي افرادي كه با عشق امام زيستند و با عشق امام مبارزه كردند، كه مي خواستند بدست فقيهي وارسته كه ساليان دراز در كنار امام بوده است انجام دهند. چرا كه ليبرالها و منافقين از آنجا كه پايگاه مردمي ندارند خود نمي توانند ابتدا وارد عمل شوند، پس راهي غير از بيت ايشان پيدا نمي كردند.
البته روشن است كه بعد از اين نامه عده اي نامه اي تنطيم كنند كه هر چه اينجا آورده ام نادرست است اما خدا و مردمي كه با تعقل و تفكر به مسائل مي نگرند بهترين قضاوت كنندگانند، خداوندا تو مي داني كه من عاشق آقاي منتظري بودم. خداوندا تو مي داني كه امام بيش از سه سال است همه گونه تلاش خود را نمود تا آيت الله منتظري كه حاصل عمرش بود آگاه شود كه چه نقشه شومي در كار است. خدايا خودت كمك فرما تا ايشان آگاه شود و به خيل دوستان امام ملحق گردد.
سخنم را با تفكر جديد جنابعالي در نامه به آقاي نيري كه باز حكايت از همان خط منافقين خلق در بيت جنابعالي دارد به اتمام مي رسانم، نوشته ايد:
سند شماره 63:
"مجاهدين خلق اشخاص نيستند، يك سنخ تفكر و برداشت است يك نحو منطق است، منطق غلط را بايد با منطق صحيح جواب داد با كشتن حل نمي شود بلكه ترويج مي شود. "
حضرت آيت الله منتظري، اولاً: چه شد كه منافقين، پس از ده سال دوباره مجاهدين شدند كه اگر منطقشان را تصحيح كنند بر نظام اسلامي رجحان داشته باشند.
ثانياً: مجاهدين خلق با منطق، ائمه جمعه، شهداي محراب را كشتند؟
مجاهدين خلق با منطق، حزب را منفجر كرده و 72 تن از ياران با وفاي امام را كشتند؟
مجاهدين خلق با منطق، رئيس جمهور و نخست وزير و بقيه را كشتند؟
مجاهدين خلق با منطق، تعداد كثيري از عزيزان اين نظام مانند شهيد قدوسي، هاشمي نژاد و... را كشتند؟
مجاهدين خلق با منطق، نمازهاي جمعه را به آتش كشيدند؟
مجاهدين خلق با منطق، اين همه وكيل و وزير را از اين جمهوري كشتند؟
مجاهدين خلق با منطق، شبها به شكار حزب الله مي رفتند و صدها نفر افراد معمولي كوچه و بازار را كشتند؟
مجاهدين خلق با منطق، هواپيماهاي اين مردم را دزديدند و به عراق فروختند؟
مجاهدين خلق با منطق، در ايران جاسوسي مي كنند؟
مجاهدين خلق با منطق، با صدام همكاري كرده بچه هاي حزب الله را در جبهه هاي جنگ در عمليات مختلف كشتند؟
مجاهدين خلق با منطق، مي خواستند تا تهران بيايند؟
مجاهدين خلق با منطق، هواپيماي حامل شهيد محلاتي و بقيه افراد از هيئت هاي قضايي و نظامي و مردم عادي را شناسايي كردند و به دولت عراق اطلاع دادند تا سرنگون كنند؟
مجاهدين خلق با منطق ...؟؟؟
تنها، مجاهدين خلق با منطق، خود افراد بيت شما را از خودشان كردند به صورتي كه به تائبين آنان اجازه رفت و آمد درمنزلتان را داديد.
مجاهدين خلق با منطق، خود شما را به آنجا كشاندند كه امام را كشنده زنهاي بچه دار معرفي كرديد.
مجاهدين خلق با منطق، خود شما را به آنجا كشاندند كه بچه هاي اطلاعات فرزندان امام زمان عليه السلام را از ساواكيهاي شاه بدتر دانستيد.
مجاهدين خلق با منطق، خود شما را به آنجا كشاندند كه نامه هايي در دفاع از آنان نوشتيد.
اين نامه به پايان رسيد ما همچنان در اول وصف خيانتهاي آشكار و پنهان اطرافيان جنابعالي مانده ايم. باور بفرمائيد كه هميشه با فكر و ذكر شما روز و شبم را مي گذرانم آخر شما اميد همه ما بوديد بار ديگر از جنابعالي عاجزانه مي خواهم كه با يك حركت انقلابي خود را از طيف سيد مهدي هاشمي رها كرده و در درياي محبت بيكران دوستداران امام شناور سازيد به اميدآن روز.
از خداوند متعال سلامتي و شادابي و پيروزي شما را بر عفريت ظلم و خيانت اطرافيان خواستارم و نكاتي را مي آورم:
1- در خاتمه نيز همچون مقدمه از تكرار مكررات در اين نامه عذرخواهي مي كنم.
2- از اين كه بعضي از جملات تند است معذرت مي خواهم چرا كه ما صراحت لهجه را از شما آموخته ايم.
3- اگر تندي نامه متأثرتان ساخته است خود را جاي امام بگذاريد و آنوقت كمي فكر كنيد كه خدا را خوش مي آيد تا شما براي دلخوشي چند ليبرال و منافق پيرمردي زنده دل و الهي كه همه عمرش را صرف اعلاء كلمه الله كرده است آدمكش و مخصوصاً زنان بچه داركش معرفي كرده باشيد و با اين حركت غيراسلامي انساني دل دشمنان قسم خورده اسلام و نظام و ايران را شاد كرده باشيد. كمي فكر كنيد كه چگونه حضرت امام ماهها و سالها زير شلاق اتهامات واهي شما و ليبرالها و منافقين تنهاي تنها صبر كردند و براي مصلحت نظام و اسلام با قلبي شكسته خون دل خوردند.
4- سه نامه از آقاي مهدي هاشمي را كه يكي به جنابعالي و دو نامه براي آقا هادي هاشمي است به جهت محتواي تكان دهنده اش در آخر آوردم.
5- تذكر اين موضوع را هم لازم مي دانم كه اصولاً اين نامه بر مكاتبات جنابعالي و امام پايه ريزي شده است كه در بين از وقايع تلخي سخن رفته است.
حضرت آيت الله:
اگر از منافقين و ليبرالها و طيف مهدي هاشمي جدا نشويد مطمئن باشيد تمامي حزب اللهي ها در آخرت در مقابل پيامبر اكرم جلوي شما را خواهند گرفت.
والسلام علي من اتبع الهدي
احمد خميني 9/2/1368
"نامه سيد مهدي هاشمي به آقاي سيدهادي هاشمي "
"بسمه تعالي "
خدمت برادرم سيدهادي هاشمي، اميدوارم از اعمال و رفتار خود نادم و پشيمان شده باشي در اين روزها قصدداشتم يك نامه مفصل با ذكر شواهد و دلائل و تحليل انگيزه هائيكه تشخيص مي دادم در اعماق فكر شما ريشه دوانيده برايت بنويسم ولي تقدير خدا با تدبير من هماهنگ نبود اكنون كه چند لحظه بيشتر به مرگم نمانده است چند نكته را اجمالاً تذكر مي دهم.
برادر عزيز من با همه انتقاداتي كه به شما دارم "زحمات شما را يك لحظه فراموش نمي كنم زحماتي كه قبل و بعد از انقلاب درباره من تحمل فرموديد ولي وظيفه خود مي دانم در اين آخرين لحظات زندگي توجه كنم چنانچه از انگيزه هاي قبلي و انديشه ها و اوهام فكري سياسي كه به شدت در شما بود توبه نكني و خود را از حريم رهبري آينده انقلاب دور نسازي " ماجرا تمام نخواهد شد.
شما متأسفانه با همان روحيه خودمحوري و تنگ نظري كه داشتي و همه چيز را با معيارهاي ناقص خودت مي سنجيدي مسبب بسياري از فجايعي شدي كه عوارض بسياري را متوجه انقلاب ساخت و در حساس ترين لحظات تاريخ كشور و انقلاب و جنگ داعيه لزوم انفصال آيت الله منتظري از نظام و مسئولين را سر دادي كه خدا مي داند چه گناه بزرگي مرتكب شده اي. اميدوارم كه از گذشته ها توبه كرده باشي ولي در غير اين صورت بدان كه اشتباهات و لغزشهاي ما و دوستانمان كه تا حدود زيادي به شما باز مي گردد. تداوم خواهد يافت ولي در اشكال ظريف تر و نامرئي.
البته مرا خواهي بخشيد از اين صراحت لهجه ولي مطمئناً بدون هيچ گونه فشار جسمي و روحي به نگارش اين كلمات مبادرت ورزيدم و لحظه اي بيانديش و از سرنوشت تلخ من عبرت بگير.
برادرم، از قول من به اخويها و خواهران سلام برسان و الطافي كه در حق من داشتيد در حق زن و فرزندانم دريغ مكن و در حقم دعا كن تا بلكه خدا مرا مشمول عفو خويش قرار دهد.
نزد خدا توبه كن و گذشته هاي خويش را جبران نما. در خاتمه از قول من به آيت الله منتظري كسي كه پس از امام امت روحي فداه عشق وآرمان همه وجودم محسوب مي شود سلام گرم خالصانه ام را ابلاغ كن و از سوءاستفاده هائيكه من خواسته يا ناخواسته از حريم ايشان و بيت معظم له نمودم از ايشان عذرخواهي بكن. والسلام به اميد ديدار در قيامت و در محضر عدل الهي.
"نامه سيد مهدي هاشمي به آيت الله منتظري "
"بسمه تعالي "
محضر مبارك قائم مقام رهبري حضرت آيت العظمي منتظري دامت ايامه.
با سلام و درود. اميدوارم از گزند حوادث مصون بوده و در تحقق آرمانها و اهداف متعاليه موفق باشيد و بي نهايت از گذشته هاي دور و نزديك خود و ناخالصي هائيكه از قلم و قدم من درحوزه روابط با حضرتعالي تراويده و تحريف حقايق را موجب گشت شرمنده از اين كه به جاي الهام گيري از سجاياي اخلاقي و شرح صدر و ملكات روحي شما در حيطه انتساب به حضرتعالي درگردابي از ظلمات و اوهام و تنگ نظريها غرق شده بودم متأسفم و از اين بابت عاجزانه از محضرتان عذرخواهي كرده و پوزش مي طلبم.
در عين حال بسيار خرسند و مشعوفم كه تيرگي هاي به هم تنيده جهل و تزوير كه زير پوشش هاي براق يك معادله انحرافي را در حساس ترين مواضع انقلاب بنيان نهاده بود و نيروهاي مخلص و تلاش گري را تسليم وادي سراب خط بازيها و آلودگيهاي سياسي نموده بود در پرتو قاطعيت و تدبير حضرت امام روحي فداه و مساعدت حضرتعالي متلاشي گشت لغزشها و خط هاي رو به رشد خطرخيزي كه قداست ها و حرمت هاي قائم مقام رهبري را يدك مي كشيد واژگونه شد.
با اين حال از اين رو كه برخي ريشه هاي تنومند اين خطر را مكمون در پناه شما ديده و مشاهده مي كنم همان اوهام و انديشه هاي لغزش باري كه مرا بدام تسويلات شيطاني و افراطي و ناخالص افكند با قوت و استحكام و انسجام بيشتري در آقاي اخوي... وجود داشته و دارد احساس مسئوليت مي كنم، عليرغم كژيهاي گذشته و بي لياقتي كنوني خود به عنوان يك واجب شرعي النصيحه لائمه المسليمن گوشه اي از حقايق تلخ را با صراحت به محضر آن شخصيت بزرگواري كه پس از مقام معظم رهبري ملجأ ميليونها انساني است كه در راه اعتلاي كلمه الله از همه چيز خود گذشته اند تقديم نمايم اگر احياناً در بيان مطالب قلمم به گستاخي كشيده شود معذورم داريد چه آنكه صراحت را ما و همه از شما آموخته ايم بخصوص هنگامي كه فراتر از شخص و شخصيت و ماوراي منافع فردي، مصالح اسلام و انقلاب وآينده رهبري مطرح باشد.
چنانچه حضرتعالي دفتر حوادث يك سال اخير را به عقب ورق زده و مقطع زماني شش ماهه اول سال 65 را كه به تحريك دوستان قديم خودمان فشارهايي متوجه شما گشت را در يك محور جدا از پي گيريهاي حضرت امام مدظله العالي نسبت به تخلفات من مطالعه فرموده و بيرون از مدار شايعات و توجيه گريها، عملكرد اخوي و من و جمعي از دوستان ديگر را ملاحظه بفرمائيد خواهيد ديد چه لغزشهاي بزرگي در حريم پاك قائم مقام رهبري شكل گرفته بود و زير پوشش موافقت و تأييد حضرتعالي دامن زده مي شد كه من ذيلاً به قسمتهايي از آن اشاره خواهم نمود.
چه كسي جز اخوي از موقعيت خود نزد شما سوءاستفاده نمود و اخبار و گزارشات حساس انقلاب و كشور را به انگيزه حب و بغض هاي خطي در اختيار دوستان نزديك قرار مي داد و آتش جناح بندي بر ضد مسئولين كشور را كه خواه ناخواه به تفرقه افكني منتهي مي شد مشتعل ساخت؟ كه تنها يك نمونه آن افشاي جريان مك فارلين است كه پس از بازداشت من و به انگيزه انتقام جويي از مسئولين اجرايي كشور انجام گرفت و اطلاعات بكلي سري انقلاب را در اختيار مشتي افراد خام قرار داد كه نتيجه اي جز كشتار بيرحمانه مردم بي گناه كشور در بمبارانهاي هوايي نيمه دوم سال 65 نداشت. چه كسي جز ايشان با همفكري و همكاري من و دوستان ديگر با ترفندهاي مرموز و صرفاً به انگيزه هاي خطي حساسيتهاي حضرتعالي را بر ضد فرماندهي سپاه در سال 63 تشديد ساخت و با چشم پوشي از فداكاريها و ايثارگريهاي رزمندگان سلحشورمان در جبهه ها تنها نقاط ضعف سپاه را خدمت شما گزارش نمود تا آنجا كه رقابت و كشمكش با اين ارگان انقلابي به لغو ملاقاتهاي فرماندهي باحضرتعالي منتهي گشت.
چه كسي جز ايشان تحت تأثير حساسيتها و تحليلهاي ذهني غلط از روند انقلاب و تحولات كشور پندارهاي شيطاني بر ضد امام امت روحي فداه را در ذهنيت خود و انديشه اطرافيان پرورش مي داد كه نتيجه آن گزارشات انحرافي و مكتوب من و القائات تحريف شده ايشان خدمت حضرتعالي و دامن زدن به يك تباهي بزرگ بر ضد روح خدا و يادگار انبياء عظام و سلاله ابراهيم علي نبينا وآله و عليه السلام بود؟
بدنبال اين كج انديشيها كه در اكثر موارد به ديدگاههاي حضرتعالي تثبيت مي شد. تحليل ايشان و ما و طيف مرتبط با بيت شما از مسايل رهبري، جنگ، اقتصاد، معادله حاكميت و ... راه انحراف پيمود چه كسي مسئول مسامحه و سهل انگاري مصلحت آميز در برابر امواج زهرآگين انتقادها و نارضايي هاايست كه دستهاي مزموز به انگيزه تفرقه افكني بين حضرتعالي و رهبري انقلاب و نظام بسوي بيت و دفتر شما هدايت مي كردند. و مگر همين امواج فزاينده نارضائيها نبود كه از طرق گوناگون و به لطائف الحيل توسط اخوي و ديگران بحضرتعالي منتقل مي شد. و مگر همين ترفندهاي ناشيانه و مرموز موجب نگشت كه بالاخره حضرتعالي رابطه خويش با نظام را قطع بفرمائيد.
خدا را گواه مي گيرم وآقاي اخوي نيز اگر يك لحظه وجدان خويش را به داوري فرا خواند شهادت خواهد داد كه قطع رابطه با نظام ره آورد مجموعه حركتهايي بود كه ايشان با زمينه سازي ملاقات هاي خطي، بزرگ نشان دادن ضعفها و كمبودهاي كشور و ارائه تحليل هاي افراطي و القائات حساب نشده و... طي چند ماه انجام داده است. البته انكار نمي توان كرد كه علاوه بر زمينه هاي اوليه كه در راستاي تشخيص حضرتعالي وجود داشته عوامل ديگري نيز مؤثر بوده است كه چه بسا اخوي نيز از آنها بي اطلاع بوده است ولي قدر مسلم اين كه اگر ايشان نمي خواست چنين امري تحقق نمي يافت. فراتر از اين بگويم اگر شرح صدر بي حد و مرز شما وجود نمي داشت و در سياست اغماض از لغزشها افراط نمي فرموديد و اصرار بر انتقادهاي مداوم از نظام اجرايي كشور نمي داشتيد و در برابر افراط ها و خطاهاي اخوي و ديگران عكس العمل جدي و قاطع نشان مي داديد موج سوءاستفاده و تندوريها و لغزشها و بدبيني ها مهار مي گشت و در شرايطي كه انقلاب اسلامي در حصار توطئه هاي استكبار جهاني قرار دارد و آتش جنگ از هر سو زبانه مي كشد قلب نازنين امام امت روحي فداه بدرد نمي آمد و حوادث كنوني روند ديگري مي يافت.
حضرت آيت الله سوگند به ارواح مطهره شهداي جمعه خونين مكه و شهيدان انقلاب اسلامي و بخصوص شهيد محمد رضوان الله عليهم اجمعين كه در بيان مطالب فوق انگيزه اي جز رضايت حق ومصلحت اسلام و آينده رهبري را نداشته و در فضاي كاملاً آزاد و آگاه و بدون اين كه قصد تنقيص اخوي كه سمت استادي بر من را دارد داشته باشم. از حضرتعالي استدعا مي كنم بدون توجه به جرائم و تخلفات من كه فصل جداگانه ايست و به آقاي اخوي ارتباط ناچيزي دارد يك بار ديگر نامه را با دقت مطالعه و قضاوت فرمائيد و چنانچه مصلحت ديديد امر بفرمائيد تا مفصل جريانات را خدمت شما در نامه ديگري به رشته تحرير درآورم. ارجو من الله تعالي ان يوفقكم لمرضاته و سيدد خطاكم.
"والسلام عليكم و رحمه الله "
"نامه سيد مهدي هاشمي به سيدهادي هاشمي "
"بسمه تعالي "
خدمت ذي شرافت اخوي و استاد معظم حجت الاسلام و المسلمين جناب آقاي سيد هادي هاشمي زيده عزه العالي.
با تقديم گرم ترين سلامهاي برادرانه توفيق حضرتعالي را در راه خدمت به اسلام و مسلمين و تحقق بخشيدن به اهداف عاليه انقلاب اسلامي درسايه خط امام مدظله العالي خواستارم. باري از اينكه مدتي است از فيض حضور حضرتعالي محروم گشته ام متأسفم ولي از اينكه در اين مدت مورد الطاف خفيه الهي قرار گرفته بسيار خرسندم علت اصلي تصديع وقت عزيزتان علاوه بر تجديد محبت و ارادت و سلام ياد آوردن مطالبي است كه بيان آن را در اين مقطع با ادبيات ناقص خود يك وظيفه شرعي مي دانم.
قبل از ورود به مسئله اشعار ميدارم كه حضرتعالي در طول زندگي ام علاوه بر نقش سازنده و تربيتي اخوت نقش بارز يك معلم و استاد را داشته ايد و من همه چيز خود را مديون الطاف و عطوفتهاي بي شائبه شما دانسته و مي دانم ولي امروز فراتر از مناسبات برادرانه و دوستانه مصالح انقلاب اسلامي مطرح است و چنانچه در ادبيات اين حقير صراحتي خارج از انتظار مشاهده فرموديد معذورم بداريد نكته اول اين كه من امروز با من ديروز كه در بيستم مهرماه 65 با شما خداحافظي كردم دريك مقياس نمي گنجد من امروز دستخوش يك تحول و انقلاب روحي و اخلاقي گشته و بسياري از افق ها كه تا ديروز بر من پوشيده مانده بود امروز گشوده شده و در پرتو آن مسايل انقلاب و كشور و جهان را از روزنه اي مشاهده مي كنم كه تا ديروز از آن عاجز بودم.
و به اصطلاح اهل فن ديروز من براي خويشتن خويش موضوعيت قابل بودم در حاليكه امروز خود را در برابر عظمت بيكران رهبري انقلاب و قائم مقام معظم له و معنويت متعالي انقلاب وملت ايثارگر لاشئ محض مي بينم. من حلاوت و شيريني ايكه اين روزها و شبها در خلوتگاه خود با خود و خداي خود احساس مي كنم با تمام عمرم برابري دارد و عظمتي كه از بازگشت و توبه خويش از سياست بازي و موازنه ي بنديهاي خطي و حب و بغض هاي سياسي گذشته احساس مي كنم با هيچ مقياسي قابل سنجش نيست.
از اين رو هيچ گونه تعصبي در دفاع از گذشته خود احساس نكرده و با صراحت گذشته ها را محكوم مي كنم.
نكته دوم: به تصور من آن تخيلايت واهي كه تا ديروز دامن گير ذهنيت من و شما نسبت به مسئولين كشور و انقلاب گشته بود و مولود تنگ نظريها فقدان شرح صدر و جو عمل زدگي بود يكسره محكوم كرده و اعلام مي دارم چنين پندارهاي ناشيانه نه با واقعيت امر تطابق داشته و نه با موقعيت جنگ و توطئه هاي بين المللي كه عليه انقلاب عزيز در جريان است سازگار بوده است.
علاوه بر اين آن گونه تحليل ها و تصورات غلط را با معنويتي كه انتظار مي رفت در مكتب فياض انقلاب لمس كنيم مطابق نمي دانم چه آنكه به نظر من يكي از اهداف عاليه انقلاب پرورش انسانهايي است كه قابليت ها را به فعليت رسانده و با عظمت روح و تعالي نفس به نوعي معنويت متعالي دست يابند كه حوادث و جريانات روزمره نتواند حريم كبريايي روح آنانرا نسخ يا مسخ نمايد.
نكته سوم: من به عنوان كسي كه اين راه را پيموده و به آخر رسانده و به اندازه كافي تلخي ها و ناكامي هاي آن را چشيده و به دام لغزشها و انحرافات آن افتاده و اكنون به اشتباهات گذشته خود واقف گشته است به حضرتعالي عرض مي كنم آن فضائيكه ما در آن تنفس مي كرديم و جوّيكه به ذهنيت هاي خود حاكم ساخته بوديم فضا و جو طبيعي و اسلامي و انقلابي نبود چه آنكه تصورات ما با واقعيات روزمره انقلاب و خط مقام رهبري انقلاب مدظله العالي هماهنگ و منطبق نبوده است زيرا به تصور اين كه در حال خدمت به انقلاب و كشور هستيم اسير توهماتي باطل و سخيف شده بوديم كه از پي آمدها و عواقب و عمق آن غافل بوديم و هر كس به چنين جوّي محصور گردد قادر به درك اشتباهات خويش نخواهد شد و اكنون من با جو تازه اي كه در آن به سر مي برم به ظلمت جو قبلي وقوف يافته ام.
نكته چهارم: اخوي عزيز گذشته ها گذشته است ولي اگر جنابعالي به مصداق روايت رحم الله عبداً عرف قدره موقعيت حساس خود را بهتر درك مي فرموديد و اگر حالت بلاتكليفي نهضتها و ما را كه منشأ اين همه گرفتاري شده زودتر مشخص مي كرديد و اگر سوءتفاهم هايي كه با بعضي برادران مسئول پيش آمده بود زودتر فيصله مي داديد و اگر جو دفتر را با شرح صدر و انفتاح سياسي ساخته بوديد و همه اقشار و جريانات و جناحها خود را متعلق به دفتر مي دانستند و اگر با صراحت كامل به من نصيحت مي فرموديد كه به جريانات دفتر و مدارس فقيه عاليقدر نزديك نشوم و اگر... و اگر... كار به اينجا نمي كشيد اكنون كه برأي العين ثمره وضعيت سابق را مشاهده نموديد استدعا دارم گذشته ها را چراغ را آينده خود قرار دهيد و انشاءالله قرار خواهيد داد.
نكته پنجم: همانطور كه خودتان بارها اشاره مي كرديد كه حضرت امام مدظله العالي يك چهارچوب واحدي را از روز اول نهضت تاكنون براي خودشان انتخاب كرده اند و كليه مسائل انقلاب و كشور را با معيارهاي ثابت و لايتغير خويش سنجيده و مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهند همه ماها كه خود را مقلد و پيرو آن حضرت مي دانستيم مي بايست چنين شيوه ارزنده اي را پيشه خود مي ساختيم نه اينكه بدنبال بروز هر حادثه اي يك تحليل جديد پيدا كرده و با تحليلهاي متضاد روزانه خود را بر سر چند راهي سرگردان سازيم اگر عقل ما آن كشش لازم را نداشت كه به اين نتيجه دست يابيم حداقل وظيفه اي بود كه به خط رهبري انقلاب تعبد داشته و ثبات قدم و استقامت در موقف را از امام عزيز مي آموختيم تا فعل و انفعالات و مسايل مستحدثه و جزر و مدهاي سياسي نتواند ماها را به انفعال كشانده و به راه غلط سوق داده شويم.
برادر عزيزم هنگامي كه حضرت امام و فقيه عاليقدر دام ظله العالي تأكيد مي كنند حفظ نظام سياسي كشور واجب شرعي است طبعاً حفظ و حمايت از كساني كه با تأييد مقام رهبري مسئولين اجرايي نظام شناخته شده اند( بفرض اين كه اختلاف سليقه نيز با آنان داشتيم) نيز واجب مي شود و اگر ماها در يك چارچوب شناخته شده و مورد تأييد خط رهبري به طور ثابت قرار مي داشتيم هرگز به انفعال و تذبذب در تحليلها و تصورات خود نمي گشتيم.
اخوي عزيز: من نمي خواهم بار اشتباهات و غلط كارهاي خود را بدوش شما بياندازم نه هرگز زيرا اولاً حضرتعالي از بسياري از تخلفات من بي اطلاع بوديد و ثانياً در مواردي كه دلسوزانه مرا نصيحت مي كرديد اين من بودم كه در اثر غرور و تعصب نفساني به توصيه هاي شما گوش نمي دادم. ولي در بخش مسايل سياسي كشور انصافاً من خود را تابع رأي و تشخيص حضرتعالي مي دانستم و اين وظيفه شما بوده است كه مرا بهتر راهنمايي كنيد.
نكته ششم: اخوي عزيزم: تخلفاتي كه من در مصاحبه خود اعلام كردم چه از قبل يا بعد از انقلاب يك سلسله واقعيت هايي بوده است كه متأسفانه در اثر القائات شيطاني وجود مرا گرفته بوده و من نه از روي جبر و اكراه بلكه با رضايت كامل آنها را بازگو كردم تا عبرتي براي ديگران چه بسا هنوز در جو گذشته ما زندگي مي كنند باشد و در عين حال مقدمه اي براي ساختن شخصيت جديد و سالمي براي آينده گردد. در خاتمه از اين كه مصدع اوقات گرانبهاي شما گشتم پوزش طلبيده استدعا دارم سلام گرمم را خدمت فقيه عاليقدر ابلاغ فرموده و از ناحيه من از ايشان عذرخواهي بفرمائيد و ضمن دعا براي حل مشكلات مسلمين و برطرف شدن گرفتاريها و پيروزي رزمندگان ايثارگر در جبهه و دوام عمر امام امت و فقيه عاليقدر سلامي گرم به افراد خانواده ام. ام البشير و بشير و بشري و خانواده خودتان ابلاغ فرمائيد و مادرمان را مخصوصاً مورد محبت قرار دهيد.
"والسلام علي جميع اخوانناالمسلمين "
پي نوشتها:
1- اين طلبه تواب آقاي ارمي است كه از منافقين بوده است و به پانزده سال و يا ده سال ـ ترديد از من است ـ محكوم مي گردد در ليست عفو حضرت آيت الله منتظري قرار مي گيرد و او را آزاد مي كنند ولي به او اجازه ملبس شدن به لباس روحانيت را نمي دهند تا معمم گردد. آقاي منتظري اجازه مي دهد تا معمم گردد. دادگاه او را مي خواهد كه چرا معمم شده است. بلافاصله آيت الله منتطري را از جريان امر مطلع مي كنند آقا منتظري بوسيله شيخ ابوالقاسم اصفهاني كه از اعضاء دفتر ايشان است با پرخاش به رئيس دادگاه پيغام مي دهد كه بايد او را بلافاصله آزاد كنيد من اجازه دادم او معمم گردد.
2- سند اعتصاب در آخر اسناد آمده است.
3- گويي بد آمدن قرار دادي شده است.
سید احمد خمینی بعد ها نامه ای بلند بالا برای منتظری نوشت و از جفاهای منتظری در حق امام و انقلاب پرده برداشت؛ نامه ای که به « رنجنامه سید احمد خمینی» معروف است:
برای آگاهی از آخرین اخبار و پیوستن به کانال تلگرامی «جدیدترین اخبار» اینجا کلیک کنید
حضرت آيت الله:
نوشته اي كه در پيش روي داريد اشاره اي است به علل و عوامل و ريشه هاي مسائلي كه عدم توجه به آنها و نصايح مكرر حضرت امام موجب واقعه تلخ قائم مقام رهبري گرديد.
از آنجا كه در ارسال اين نوشته شتاب داشتم از فصل بندي و تنظيم و تبويب مطالب چشم پوشيدم. به همين جهت مطالب اين نامه دسته بندي نشده است و در خيلي موارد تكراري است (كه البته تكرار آنها را لازم مي دانستم) دراين نوشته مواد خام اين قضيه تلخ است و تحليل در آن كمتر به چشم مي خورد. اميدوارم نويسندگان و تحليلگران در جاي خود به آن بپردازند.
ملاك نوشته من رضايت حق است و روشن شدن حقيقت و قدر مسلم اين است كه پس از اين نوشته حرف و حديثها و تهمت ها از طرف همان طيفي كه در اين نامه از آن سخن رفته است آسوده ام نگذارند ولي چه باك، هر چه در باره من بگويند پذيرايم ولي ناسزا مطالب اين نامه را تغيير نخواهد داد.
چه بسا نسل معاصر و آيندگان براساس ناآگاهي تصور كنند كه جنابعالي را يك شبه و بدون مقدمه كنار گذاشته اند در حاليكه به هيچ وجه اين گونه نبوده است.
نامه من به شما تا اندازه اي حقيقت را روشن مي كند و گمان مي كنم كسي به مطالعه گوشه هايي از دهها نامه و سند به نتيجه اي غير از آنچه من رسيده ام برسد.
در خاتمه من تأكيد مي كنم كه هرگز منظورم از اين نامه اين نيست كه خداي ناكرده بگويم جنابعالي تفكر و خط منافقين و ليبرالها را پذيرفته ايد بلكه غرضم اين است كه ثابت شود جريان توطئه گر طيف مهدي هاشمي با القائات خود، شما را وادار به مواضعي كرده اند كه بعضي از گفته هاي شما چيزي جز خواست دشمنان قسم خورده انقلاب و اسلام نبود.
اين نوشته بر آن است تا نشان دهد براي عدم تحقق آنچه كه شد چه زحماتي كشيده شده است و ريشه آنچه نمي بايست مي شد چيست.
"بسم الله الر حمن الرحيم "
حضرت آيت الله آقاي منتظري دامت افاضاته
با عرض سلام و دعا براي سلامتي جنابعالي.مدت مديدي بود تصميم داشتم مسائلي را خدمتتان عرض كنم نه وقتم اجازه مي داد و نه حال و ذهنيت جنابعالي را مساعد براي تحليل واقعيات مي دانستم. ولي واقعيات تلخ تر از زهري كه اتفاق افتاد، زمينه را فراهم ساخت و من نيز احساس تكليف بيشتر مي كنم و با اجازه شما بدون مقدمه و تعارفات معموله به سراغ اصل مطلب مي روم كه مقصر در اين واقعه كيست؟
شما راجع به هر كسي كه بگوييد با شما ميانه اي نداشته است، در باره من چنين چيزي نمي توانيد بگوييد چرا كه از وقتي كه خودم را شناختم، مريد و مروج شما بودم، اگر شما هميشه امام را ترويج مي كرديد من هم هميشه بعد از امام شما را ترويج مي نمودم اگر ترويج شما از امام به عنوان يك مجتهد مسلم پرفايده بود، ترويج من هم به عنوان فرزند امام از شما مؤثر بود. در سال 58 من قائم مقامي رهبري شما را به خيال اين كه رضاي خداي در آن است عنوان نمودم.
حضرت آيت الله
باور نمي كردم روزي بيايد كه ناچار باشم نامه اي تلخ برايتان بنويسم ولي از آنجايي كه هنوز مانند سال 58 بر عقيده خود پابرجايم كه امام مظلوم است، لازم ديدم با چند جمله اي در مورد شما و مواضع شما، جنابعالي را خسته كنم.
من براي اين كه حادثه پيش نيايد بارها فقط و فقط براي ديدن آقا هادي به قم آمدم و با او در تمام زمينه ها بخصوص اين قضيه تلخ صبحت كردم و بازگشتم و به او گفتم كه اين كار من صرفاً براي دوستي و علاقه به آقا است يك مرتبه فكر نكنيد از موضع ضعف است. او مي گفت مي دانم ولي من مي فهميدم كه اين گونه فكر نمي كرد و معتقد بود ما از روي احتياج اين گونه برخورد مي كنيم چرا كه حضرتعالي را نمي شود كنار گذاشت پس چرا او و طيف آقا مهدي از دهان حضرتعالي مسائلشان را حل نكنند؟
حضرت آيت الله:
من به آقاي هادي هاشمي در يكي از ملاقاتهاي چند ساعته ام گفتم كه آقاي منتظري مانند ظرف شيشه اي مي ماند و امام ظرف فلزيند، اگر به هم بخورند ايشان خرد مي شود. به ايشان بگوييد امام نشان داده است كه در مقابل مصلحت نظام و اسلام از هيچ چيزي نمي گذرند. ولي متأسفانه بعداً كه از ايشان پرسيدم كه به آقاي منتظري گفتي؟ گفت نه مطلب تند بود. به آقا هادي گفتم به آقاي منتظري بگوييد اين حرف درستي نيست كه "يا تمام حرفهاي مرا بايد راديوتلويزيون بگذارد و يا من فرياد مي كشم كه سانسور است ".
حضرت آيت الله منتظري:
قبل از انقلاب همه غير از امام از منافقين دفاع مي كرديم (دفاع از بازرگان و باند ايشان كه مسأله اي نبود) نامه شما و آقاي طالقاني و آقاي مطهري در دفاع از منافقين به حضرت امام و پشتيباني تمامي دست اندكاران مبارزه از آنان چيزي نيست كه مخفي باشد. در سفري كه قصد داشتم نجف خدمت امام برسم با يكي از دوستان ملاقات كردم. ايشان به من گفت به امام بگوييد تأييد از مجاهدين را هر چه سريعتر انجام دهند كه دير مي شود و عقب مي مانيم، خدمت امام مطلب را عرض كردم، امام فرمودند: "آقايان منتظري و طالقاني و مطهري هم مرا تشويق به دفاع از آنان كردند ولي شماها متوجه نيستيد. اينها شماها را بازي داده اند آنها به اسلام ما معتقد نيستند، دوستان خارج كشور هم در اين مورد به من فشار آورده اند ولي آنها هم كلاه سرشان رفته است."
بعد از انقلاب من مانند امروز شما، فكر مي كردم كه مي شود منافقين و ليبرالها و ساير گروههايي كه در مبارزه دخالت داشتند را جذب نمود به آنها نزديك شدم، من بارها به مرحوم شهيد والامقام دكتر بهشتي و آقايان هاشمي و خامنه اي مي گفتم اگر شما به مسئله اي رسيديد من به آن عمل مي كنم ولي معتقدم كه اين گروه ها را مي شود جذب كرد. ديري نپائيد كه ديدم اين گروهها سرم كلاه گذاشته اند.
شبي تا صبح فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه من غير از آقايان بهشتي و هاشمي و خامنه اي و افرادي كه در اين رديف مي باشند هستم، آنها خود با بقيه فرق مي كنند ولي من فرقم با بقيه اين است كه تنها فرزند امام هستم و تنها به خاطر فرزند امام بودن است كه مورد علاقه دوستان و بعضي از مردم هستم، تصميم گرفتم اين مسئله را بنويسم و هيچ كاري كه برخلاف ميل رهبري و دستان مورد اعتماد رهبري است انجام ندهم و اين مطلب را نوشتم و روزنامه ها هم منعكس كردند. هميشه از خداوند خواسته ام تا در موضعي كه بايد باشم قرارم دهد و هيچ گاه ادعايي بيش از آنچه هستم نداشته باشم. از قبيل من، هزاران طلبه در حوزه ها مشغول درس و بحثند كه تنها فرقشان با من در اين است كه فرزند امام نيستند. اكنون تمامي دوستان مخلص شما از جنابعالي مي خواهند تا از مواضعتان كه نتيجه القائات شيطاني بوده است عدول نمائيد. مسلم است كه اين كار شهامت مي خواهد. ولي خير شما هم در اين است كه به اشتباهات خود اعتراف كنيد كه اعترافات به اشتباه خيلي بهتر از اصرار به گناه است.
به آقا هادي گفتم كه امروزه افراد اهل تقليد و روحانيون، يا مقلد امام هستند و يا مقلد غيرامام هستند، آنها كه مقلد ديگر مراجع بزرگوار اسلامند با بودن امام حاضر نشدند از حضرت امام تقليد كنند چه رسد به شما، از طرفي ديگر، روشن است كه اگر مرجعشان بعد از امام فوت كند طرز تفكرشان بگونه ايست كه جذب افرادي غير از شما مي شوند و اگر قبل از امام مرجعشان فوت كند به عقيده من بسياري از آنان مقلد امام نخواهند شد آن دسته هم كه مقلد امام بشوند مسلماً مقلد شما نمي شوند. اما مقلدين امام بر سه گونه اند: يا با شما دشمند يا با شما دوستند و يا بي طرفند.
آنها كه مقلد امام هستند و با شما دشمند مي دانيد تعدادشان كم نيست، مسئله شهيد جاويد، مسئله فدك، مسئله مهدي هاشمي و از اين قبيل مسايل كه مورد آنها حساسيت است كم نيست، و درست روي همين زمينه بود كه ما اصرار داشتيم آقاي شيخ نعمت الله نجف آبادي (مؤلف كتاب شهيد جاويد) در حسينيه جنابعالي مباحثه نكند و متأسفانه شما زيربار نمي رفتيد حتي روحانيوني هستند كه با انقلاب نه تنها ميانه اي ندارند كه مخالف هم هستند، ولي امام را قبول دارند چرا كه معظم له را شخصي مي دانند داراي ولايت محكم ولي با شما مخالف هستند چرا كه ـ به غلط ـ شما را فردي مي دانند ضد ولايت. روحانيون اصفهان را در نظر آوريدـ اصفهاني كه شهر شماست ـ ببينيد چه تعداد از روحانيون سرشناسي هستند كه با شما ميانه خوبي ندارند و يا دشمند. حال دشمني بر سر چيست؟ و در شهرهاي ديگر وضع چگونه است ـ كه مسلماً بهتر از اصفهان نيست ـ بماند.
اين افراد بعد از امام كه با شما دوست نمي شوند، بلكه حرارت پيدا مي كنند و نقاط ضعف شما را بزرگ مي كنند و علناً با شما دشمني خواهند كرد آن وقت است كه مي گويند امام با ليبرالها بد بود آقاي منتظري خوب، امام با منافقين بد بود آقاي منتظري خوب امام بچه هاي اطلاعات را كه جانشان را كف دستشان گذاشته اند سربازان امام زمان (عليه السلام) مي دانست، آقاي منتظري آنها را از ساواكيهاي شاه بدتر مي دانست و مدركشان نوشته هاي جنابعالي خواهد بود، چرا كه امروز اطرافيان شما خواسته اند تا شما ژست آزادي خواهي بگيريد.
اما آناني كه مقلد امام هستند و بي طرفند ممكن است بعد از امام بعضي از آنان از شما تقليد كنند ولي از آنجايي كه بدون انگيزه هستند علي الظاهر بيشتر آنها از شما تقليد نمي كنند. از آن گذشته، اين عده اهل اين كه خود را به آب و آتش بزنند نيستند و از آن جا كه شما زمينه ي امام را نداريد و دشمن زياد داريد به محض احساس خطر از شما مي بُرند و روي اين دسته هم نمي توانيد سرمايه گذاري كنيد چرا كه شما اهل مبارزه ايد و افرادي را مي خواهيد كه اهل به آب و آتش زدن خود باشند و اين افراد بيشتر جذب روحانيوني مي شوند كه به آنان القاء كرده اند كه با مقداري پول باغ بهشت را نمي توان خريد، جذب آنهايي مي شوند كه به قول خودشان هم دنيا را داشته باشند هم آخرت را، جذب روحانيوني مي شوند كه در نجف و قم بر سر امام آن آورده اند كه شرم از بازگو كردن آن دارم، جذب كساني مي شوند كه با كمال پررويي و بي تقوايي شما را وهابي مي دانند.
اما آن دسته از مقلدين امام كه دوستدار شمايند، بعد از امام يا از شما تقليد مي كنند و يا از غير شما. و اين از آنجا نشأت مي گيرد كه در زمان امام دوستيشان با شما يا به خاطر خدمت هاي ارزنده شما به اسلام و امام است و يا به خاطر خودتان است. دوستدران شما كه روحانيون خوب و مردم و طلبه هاي مخلص انقلابند و سختيها و مرارتها كشيده اند نزديك به تمام آنان هرگز حاضر نيستند امام و اهداف امام را رها كنند وشما را بگيرند، يعني شما را "بخاطر امام " دوست دارند. مقصودم اين است كه اگر روزي امام بفرمايند به شما كاري نداشته باشند اين افراد دور شما نخواهند آمد، امام را رهبر انقلاب مي دانند، با انقلاب او بزرگ شده اند و ارزشهاي متعالي را در او خلاصه مي بينند و شما را هم به خاطر اين كه در خط امام مي باشيد و امام را ترويج كرده ايد و در راه انقلاب اسلامي امام صدمه ديده ايد دوست دارند و اگر شما روي دوستي امام تا آخر تكيه مي كرديد آنها شما را هم قبول داشتند چرا كه شما را بعد از امام مجتهدي مي دانند كه مي شود در كنارتان با آمريكا و شوروي جنگيد ولي اگر شما از امام فاصله بگيريد و حتي اگر امام روزي به شما اخم كنند آنها نيز بي درنگ بشما اخم مي كنند و حاضر نيستند شماي بدون حب امام را تحمل كنند.
اما يك دسته از مقلدين امام هستند كه شما را منهاي امام دوست دارند و شما را رها نمي كنند، خود قضاوت بفرماييد كه اين دسته چه تعدادي را تشكيل مي دهند آيا با اين دسته مي توانيد به مبارزات خود ادامه دهيد يا خواه ناخواه جذب آنها مي شويد و آنها هر گونه كه مايل باشند شما را هدايت مي كنند؟ متأسفانه شما امروز اين گونه گشته ايد يعني نه مقلدين ساير حضرات آيات، مراجع بزرگوار را داريد نه دوستان امام را، كه بدون امام شده ايد، مانده ايد تنها به تعدادي افراد ناباب كه اگر دقيق عمل نكنيد رفته ايد.
از آنجا كه در شما صفا وپاكي را سراغ دارم معتقدم خداوند شما را هدايت و حفظ مي كند و از امام انشاء الله فاصله نمي گيريد و دوباره دوستان خوب قديم خود را جذب خواهيد كرد كه انشاءالله اين گونه بشود. البته اين در صورتي است كه يكي دوسال دست به هيچ كار غير معقولي نزنيد و كاملاً در خط امام باشيد و از ليبرالها و منافقين فاصله بگيريد و از آخوندهاي مرتجعي كه تا ديروز وهابيتان مي دانستند و احتمالاً امروز از غلاه اميرالمؤمنين و نيز از افرادي كه تا ديروز سبك سرتان مي خواندند ولي امروز مبارزي خستگي ناپذير، جداً جدا شويد: من فعلاً تنها خطر شما را منافقين و ليبرالهاي بي دين و مرفهين بي درد نمي دانم، من علاوه بر آنها خطر را در آخوندهاي بدجنس متحجري مي دانم كه در نجف امام را متهم به تارك الصلوه بودن كردند و پانزده سال خون به دل امام كردند. حواستان جمع باشد.
بگذاريد به مطلب ديگري بپردازم و در زمينه مسائل "مهدي هاشمي " و گرفتاريهايي كه مربوط به ايشان مي شود مطلبي بگويم.
سند شماره 1:
"بايد بدانيد كه تبه كاران و جنايت پيشگان بيش از هر كس چشم طمع به شما دوخته اند و با اشخاص منحرف نفوذي در بيوت شما با چهره هاي صددرصد اسلامي و انقلابي ممكن است خداي نخواسته فاجعه به بار آورند و با يك عمل انحرافي نظام را به انحراف كشانند و با دست شما به اسلام و جمهوري اسلامي سيلي زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجيل تصميم گيري خصوصاً امور مهمه و بايد بدانيد و مي دانيد كه انسان از اشتباه و خطا مأمون نيست. به مجرد احراز اشتباه و خطا، از آن برگرديد و اقرار به خطا كنيد كه آن كمال انساني است و توجيه و پافشاري در امر خطا و نقص، و از شيطان است. در امور مهمه با كارشناسان مشورت كنيد وجانب احتياط را مراعات نماييد. "
گويي امام 5 سال بعد را مي خوانده است و كانون خطر را دقيقاً از 5 سال قبل نشانه رفته است. آيا خدا را خوش مي آيد شما گوش به حرف چنين مرد زيرك و باهوشي ندهيد؟
اما پرداختن به اعترافات مهدي هاشمي و نامه هاي جنابعالي به امام كه بيش از دوسال است دل امام را خون كرده است و امام بنا به مصلحت اسلام و نظام با خاري در چشم و استخواني در گلو صبر كرده است را به اميد خدا شروع مي كنم.
قدر مسلم اين است كه شما در جريان حساسيت مردم و مسئولين روي قضيه مهدي هاشمي بوديد و با وجود قرار گرفتن در مظان تهمت و عليرغم هشدارها و تذكرات دوستانه همه ما بخصوص حضرت امام مسئله او را جدي نمي دانستيد و متأثر از القائات مهدي هاشمي و آقا هادي هاشمي عمل مي كرديد.
مهدي هاشمي در صفحه 20 جلد اول پروند خود آورده است:
سند شماره 2:
"هـ: از يكسال قبل از بازداشتم رفت وآمد مسئولين محترم جمهوري اسلامي خدمت آقا شروع شد و همه آنان نسبت به سوابق من قبل از انقلاب و نقاط ضعف بعد از انقلاب خدمت آقا صحبتهايي را مطرح مي ساختند. از قبيل رابطه با ساواك، جمع كردن نيروهاي تندرو، داشتن اسلحه و مهمات، جريان آقاي شمس آبادي و... اين روند چندين ماه به طول انجاميد و حضرت آيت الله منتظري همچنان در مقابل صحبتهاي آنان مقاومت مي كردند من از اخبار رفت و آمدها توسط اخوي كه در جلسات آنان حضور داشت مطلع مي شدم و سعي نمودم با نوشتن گزارشاتي خدمت آقا تحليلهاي غلط انحرافي را در جهت جلب نظر ايشان به خودم و انتقاد از مسئولين كشوري و اين كه منشأ اين بدگوئيها حسد آنان و ناراحتي ايشان از من است را القاءكنم تا بلكه نظر حمايت معظم له از خود را تقويت كرده باشم اخوي نيز سهم مؤثري داشت و او نيز همين تحليلها را حضوراً با آقا مطرح مي ساخت. "
اين مسئله نشان مي دهد كه امام از يك سال قبل از دستگيري مهدي هاشمي تلاش مي فرمودند كه شما را از اين چاهي كه برايتان كنده بودند نجات دهند ولي متأسفانه شما به دفاع از مهدي هاشمي آن قدر اصرار ورزيديد كه حضرت امام براي شما نامه اي بسيار خوب ومحترمانه و در عين حال هشدار دهنده از خطري كه از ناحيه مهدي هاشمي شما را تهديد مي كرد نوشتند كه متن دستخط مبارك حضرت امام ضميمه است.
سند شماره 3:
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت حجت الاسلام و المسلمين فقيه عاليقدر آقاي منتظري دامت ايام بركاته
پس از اهداء سالم و تحيت، علاقه اينجانب به جنابعالي بر خود شما روشن تر از ديگران است به حسب قاعده طول آشنايي صميمانه و معاشرت از نزديك مقام ارجمند علمي وعملي شما، مجاهدت با ستمگران و قلدران و رنجهاي فراموش نشدني جنابعالي در سالهاي طولاني براي اهداف اسلامي، قداست و وجاهت و وارستگي كم نظير آن جناب، و بالاتر، حيثيت بلند پايه اي كه دنباله اين امور به خواست خداوند تعالي براي شما فعلاً حاصل است و احتياج مبرمي كه جمهوري اسلامي و اسلام به مثل جنابعالي دارد انگيزه علاقه مبرم است. لهذا اين حيثيت مقدس بايد از هر جنبه محفوظ و مصون باشد حفظ اين حيثيت به جهات عديده بر شما و همه ماها واجب و احتمال خدشه دار شدن آن نيز منجز است براي اهميت بسيار آن. با اين مقدمه بايد عرض كنم اين حيثيت واجب المراعات به احتمال قوي بلكه ظن نزديك به قطع در معرض خطر است خصوصاً با داشتن مخالفين مؤثر در حوزه قم كه ممكن است دنبال بهانه اي باشند.
اين خطر بسيار مهم از ناحيه انتساب آقاي سيد مهدي هاشمي است به شما. من نمي خواهم بگويم كه ايشان حقيقت مرتكب چيزهايي شدند بلكه مي خواهم عرض كنم ايشان متهم به جنايات بسيار از قبيل قتل مباشره يا تسبيباً و امثال آن مي باشند و چنين شخصي ولو مبري باشد ارتباطش موجب شكستن قداست مقام جنابعالي است كه بر همه حفظش واجب و مؤكد است. آنچه مسلم است و در آن پافشاري دارم رسيدگي به وضعيت و موارد اتهام اوست، رسيدگي به خانه تيمي و انباشتن اسلحه آن هم با پول ملت به اسم كمك به سازمان هاي به اصطلاح آزادي بخش. اصولاً يك همچو اعمالي بدون دخالت دولت جرم است و ايشان صلاحيت اين امر را ولو واقعاً براي اين سازمانها باشد، ندارد و دخالت در حكومت است. جواب به اين امر قطعي است و آنچه از شما مي خواهم در رتبه اول پيشنهاد مستقيم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسيدگي به اين امر است و اگر براي شما محذور دارد به طوري كه تكليف شرعي از شما ساقط است، سكوت است. حتي در محافل خصوصي دفاع از يك همچو شخصي كه خطر براي حيثيت شما است و احتمال فساد و خونريزي بي گناهان است سم قاتل است. بايد تمام فعاليتها كه به اسم كمك به سازمانهاي به اصطلاح آزادي بخش است قطع شود و تمام كساني كه در اين امور دخالت داشته اند محاكمه شوند و آنچه مسلم است و مايه تأسف، حُسن ظن جنابعالي به اعمال و افعال و گفته ها و نوشته ها است كه به مجرد وصول، شما ترتيب اثر مي دهيد و در مجمع عمومي صحبت مي كنيد و به قوه قضائيه و غيره سفارش مي دهيد. و من از شما كه دوست صميمي سابق و حال من هستيد و مورد علاقه ملت، تقاضا مي كنم كه با اشخاص صالح آشنا به امور كشور مشورت نماييد، پس از آن ترتيب اثر بدهيد تا خداي نخواسته لطمه به حيثيت شما كه برگشت به حيثيت جمهوري است نخورد آزادي بي رويه چند صد نفر منافق به دستور هيئتي كه با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد آمار انفجارها و ترورها و دزديها را بالا برده است ـ ترحم بر پلنگ تيزدندان ستمكاري بود بر گوسفندان. من تأكيد مي كنم كه شما دامن خود را از ارتباط به سيد مهدي پاك كنيد كه اين راه بهتر است و الا هيچ عكس العملي در رسيدگي به امر او از خود نشان ندهيد كه رسيدگي به امر جنايات مورد اتهام، حتمي است. سلامت وتوفيق جنابعالي را خواستارم.
12 مهرماه 65
روح الله الموسوي الخميني
مهدي هاشمي در بازجويي (صفحه 33) نوشته است:
سند شماره 7:
"روز آخري كه قصد داشتم خود را به وزارت اطلاعات معرفي كنم آقا مرا احضار فرمودند و گفتند حضرت امام نامه اي براي من نوشته اند و قمستي از آن را كه در باره من بود خواندند بعد اضافه كردند كه من هم يك نامه براي امام نوشتم و آن قسمتي كه در باره من بود را برايم خواندند بعداً گفتند: "امام با نامه خودشان خواب را از چشم من گرفته اند من هم نامه اي نوشتم كه خواب را از چشم امام بگيرد. "
حضرت آقاي منتظري، نامه امام را آوردم تا همه توجه كنند كه كجاي نامه خواب را از چشم شما گرفته است؟ نامه اي به اين خوبي كه سراپا از شما تجليل است و كاملاً پدرانه و دلسوزانه چرا خواب را از شما گرفته است اين مطلب را شما شفاهاً هم به من گفتيد كه من هم نامه اي نوشتم تا خواب را از چشم آقا بگيرم. مي دانيد كجاي نامه خواب را از چشم شما گرفته است؟ تنها آن جايي كه امام فرمودند رسيدگي به امر جنايات مورد اتهام حتمي است.
حال قسمتهايي از نامه شما در جواب اين نامه خوب امام را مي آورم و در باره اش چند كلمه اي مي نويسم. البته نامه 9 صفحه اي شما كه درتاريخ 17/7/65 نوشتيد موجب تعجب شد. يكي از اين جهت كه چرا در برابر امام مسلمين كه استاد شما هم بوده اند اينقدر نپخته و گستاخانه حرف زده ايد، و ديگر از سادگي شما. كه بعداً معلوم خواهد شد. در اين نامه كه 5 روز بعد از نامه حضرت امام نوشته ايد در دفاع از نوع برخورد تند خود با مسئولين آورده ايد:
سند شماره 5:
"مي گوينداگر اين صحبتها نبود (يعني صحبتهاي عليه مسئولين) معلوم نبود چه مي شد. وعكس العمل مردم در برابر كجيهاي و بي عدالتيها كه مي بينند چه بود. "
راستي حضرت آيت الله چه كساني به شما مي گفتند اگر اين صحبتها نبود مردم ممكن بود عليه بي عدالتيها قيام مي كردند؟ آيا غير از مهدي هاشمي و طيفش افراد ديگري بودند؟
مهدي هاشمي در صفحه 27 پرونده خود مي نويسد:
سند شماره 6:
"خلاصه كلام اين كه آخرين و خطرناكترين انديشه انحرافي من اين بود كه با موقعيتي كه نزد فقيه عاليقدر براي خودم درست كرده ام و اعتماد مطلق بيت ايشان را كسب كرده بودم انتقام بي مهري ها و كم لطفيهايي كه مسئولين نسبت به من اعمال كرده و قصد حذف كامل مرا از صحنه دارند بگيرم. در اين رهگذر از توطئه گري، افشاگري، تهمت زدن، جوسازي، ايجاد بدبيني دريغ نمي ورزيدم. "
حال متوجه شديد كه چه كسي به شما مي گفت اگر فحش به مسئولين ندهيد مردم از بي عدالتيها كه مي بينند عليه نظام قيام مي كنند؟
سند شماره 7:
درهمين نامه 17/7/65 آمده است:
"افراد نهضتها مي آيند تا با من به نيابت امام خميني بيعت كنند غافل از اين كه اصلاً امام خميني نهضت هاي اسلامي را جرم مي دانند "
مهدي هاشمي در صفحه 17 پرونده خود مي نويسد:
سند شماره 8:
"از زماني كه واحد نهضت ها منحل شد و من از سپاه بيرون آمدم حضرت آيت الله العظمي منتظري براساس همان شرح صدري كه دارند براي تقويت روحي اينجانب نمايندگي در نهضت ها را به من محول كردند و همين امر موجب شد كه من روابطم با ايشان و بيت معظم له بيشتر گردد. "
متوجه شديد كه امام با نهضتهايي كه آقا مهدي در رأسش باشد مخالف است و دستور مي دهند واحد نهضتها منحل شود تا بصورتي ديگر تشكيل گردد ولي حضرتعالي دوباره بدون توجه به اين مسئله ايشان را به نمايندگي از خود وارد نهضتها كرديد، يعني ارتقاء درجه يافت.
سند شماره 9 مي گويد:
"يكي از ديپلماتهاي خارجي گفت: شما اگر بخواهيد در صحنه داخلي باز مطرح شويد بايد نخست در صحنه بين المللي مطرح گرديد. و ما قدرت داريم زمينه آن را فراهم سازيم ما همه گونه امكانات مالي و نظامي براي راه انداختن دوباره واحد نهضتها در سطح منطقه حاضريم در اختيارتان بگذاريم تا كا را شروع كنيد. "
راستي آيا امام نهضتهاي آزادي بخش را جرم مي دانستند؟ آيا امام با نهضتهاي آزادي بخش مخالف بودند. آيا ايشان در اعلاميه هاي خود از نهضتها دفاع نمي كردند؟ آيا شعار تشكيل هسته هاي مقاومت حزب الله در تمام جهان مربوط به امام نبود؟
آري، امام با نهضتهايي كه سر در آخور بيگانه داشته باشند مخالف بودند. امام با نهضتهايي كه پولش را ديپلمات و سياستش را بيگانه اي ديگر تعيين كند مخالف بود و چه مي توانستند كرد جز اين كه مخالفت كنند.
در همين نامه در رابطه با مواد منفجره در عربستان آورده ايد:
سند شماره 10:
"اينك آنان كه در سپاه اين كار غلط را كرده اند و در وقت حج آبرويمان را بردند غير قابل تعقيبند ولي آقاي حسني و سيدمهدي هاشمي بايد تعقيب و محاكمه شوند. "
اولاً معروف است كه اين كار را هم سيد مهدي هاشمي و يا ايادي ايشان انجام داده اند. ثانياً، آيا راهي براي كارهاي انقلابي غير از آنچه در مكه شد وجود دارد البته اينگونه كارها گاهي بدون گير و اشكال انجام مي گيرد و گاهي لو مي رود. اين به معناي موافقت من با اين گونه كارها نيست ولي به طور كلي معمول اين گونه كارها همين است. در ضمن مگر مهدي هاشمي به خاطر نهضتها تعقيب و محاكمه شد؟ چه كسي به شما گفت كه مهدي هاشمي به خاطر نهضت ها دستگير شد و يا محاكمه گرديد؟ آيا مهدي هاشمي بخاطر قتل وساواكي بودن و از اين قبيل اتهامات محاكمه نگرديد؟
در همين نامه 17/7/65 آمده است:
سند شماره 11:
"سيدمهدي هاشمي در زمان شاه در دادگاه اصفهان به زور ساواك به سه مرتبه اعدام محكوم شد ولي ديوان عالي كشور زمان شاه اين استقلال و عرضه را داشت كه حكم دادگاه اصفهان را لغو كند. "
من خواهش مي كنم صفحه اول پرونده ي آقاي مهدي هاشمي را در سند شماره 11/1 (ص20 اسناد) در بازجويي ايشان بخوانيد تا معلوم شود آيا ايشان در زمان شاه انقلابي بودند يا ساواكي. آيا ديوان عالي كشور زمان شاه بدون ساواكي بودن ايشان اين عرضه و استقلال را داشته است كه حكم دادگاهي را كه به زور ساواك مهدي هاشمي را به سه بار اعدام محكوم كرده بود لغوكند؟ او به مناسبت ضعف نفسي كه داشته است بهمان صورتي كه تمام مطالبش را به سربازان گمنام امام زمان داده است به ساواك شاه هم تمامي اطلاعات خود را حتي اسم كساني را كه دستور قتل مرحوم شمس آبادي و ديگران را به آنان داده بود مي دهد و همه آنها دستگير مي شوند.
در همين نامه 17/7/65 آورده ايد:
سند شماره 12:
"من ترس از بيان حقيقت ندارم و ان كان الحق مرا... سيد مهدي را از وقتي بچه بود و با مرحوم محمد هم بحث بود و به درس مكاسب من مي آمد مي شناختم، پدرش استاد من بود و برادرش داماد من است من تمام خصوصيات او را مي دانم او مردي است مخلص اسلام و انقلاب و حتي از شخص حضرتعالي (امام) هم خوش استعداد و خوش درك است و هم خوب صحبت مي كند و خوب مي نويسد و در عقل، تدبير و مديريت به مراتب از رئيس سپاه و وزير اطلاعات با همه كمالاتشان بهتر است و در تعهد و تقوي هم از آنان كمتر نيست فقط بزاخفش نيست و حاضر نيست كوركورانه مهره كسي باشد. "
اما مهدي هاشمي در نامه اي براي شما در تاريخ 66/5/7 آورده است: عين نامه را در آخر جزء اسناد آورده ام.
سند شماره 13:
"قبل از هر چيز از تلاشها و حمايتهاي حضرتعالي در ماههاي اول بازداشتم كه تصور مي فرموديد من فردي خالص و بي گناه هستم بي نهايت متشكر و از اين كه بدلايل نفساني حضرتعالي را در جريان كليه اعمال و رفتار خود قرار نداده و هويت كامل خويش را در محضر شما بازگو نكرده ام بسيار متأسف و شرمنده ام و بطور كلي از اين كه انسان آلوده به لغزشهاي فراوان و آغشته به ناخالصيها و هواپرستيهاي بيشمار مورد توجه و عنايت شخصيتي الهي و منزه و پاك و در جوار او قرار گرفته بود عميقاً اندوهگين و خجلت زده ام. هويت فكري و عملي من آن گونه كه خود از آن واقف بودم و در اين روزها شفافتر نمايان گشته است هيچ سنخيتي با حضرتعالي و بيت شما و شعاع وجودي قائم مقام رهبري نداشته است. وضعيتي كه ارتباط من با حضرتعالي را پوشانده بود چيزي جز سوءاستفاده از بركات وجودي حضرتعالي نبوده و از اين كه برخي اعمال و رفتار من مستقيم و غيرمستقيم حضرتعالي را دچار محذورات و اشكالاتي ساخت و از همه مهمتر قلب حضرت امام اين تنها وديعه الهي در اين زمان و قلب طپنده جهان اسلام را به درد آورده بر خود نفرين مي كنم. "
حضرت آيت الله منتظري:
شما تصور بفرماييد كه مهدي هاشمي بنابر اين اعترافات تا چه اندازه در تمامي مسائل سياسي اجتماعي، شما را تحت تأثير خويش قرار داده است كه شما در موقعي كه او براي آخرين بار مي خواسته از شما جدا بشود او را تشويق مي كرديد كه هر چه كردي بگو فلاني گفته است.
در صفحه 23 پرونده خود سند شماره 14 آورده است:
"من از ايشان جدا شدم ولي در اندورن وجودي خود واقف بودم كه چه مجسمه اي از شر و فساد و فتنه و انحراف مورد تأييد فقيه عاليقدر قرار گرفته است و اين شخصيت بزرگ چگونه مورد سوءاستفاده و حيله گري من و عده از دوستان قرار گرفته اند. "
حضرت آيت الله:
آيا شما ساده انديش نيستيد؟ آيا شما از تمام خصوصيات آقاي مهدي هاشمي اطلاع داشتيد؟
در صفحه 24 پرونده آمده است:
سند شماره 15:
"خصلتهاي شيطاني مانند قدرت طلبي كه نتيجه غرور و عجب بود و خود محوري و استبداد فكري، ريا، تكبر، خود بزرگ بيني مرا احاطه كرده بود و منشأ بسياري از برخوردهاي عملي ام در قتلها، انباشتن اسلحه و مهمات، افشاگري عليه مسئولين از اين خصلت شيطاني سرچشمه گرفته بود. "
آيا شما تمام خصوصيات او را مي دانستيد؟ آيا او مردي است مخلص انقلاب و اسلام؟
مهدي هاشمي در پرونده خود صفحه 24 مي گويد:
سند شماره 16:
"در اثر ضعف تعبد و تدين و فرورفتن در منجلاب خط و خط بازيها ديد و نگرشم نسبت به همه ارزشهاي انقلاب آميخته به معادلات سياسي و خطي شده بود هر پديده و حادثه اي را از منطق خط سياسي مي نگريستم حتي مقام معظم رهبري را. "
حضرت آيت الله:
آيا شما مهدي هاشمي را خوب مي شناختيد؟ آيا تا به حال فكر كرده ايد در شما چه چيزي كم است كه اين گونه زود قضاوت مي كنيد؟ آيا فكر كرده ايد كه آقا مهدي هاشمي را كه از كودكي با شهيد منتظري رضوان الله تعالي عليه (كه اگر بودـ علي الظاهرـ شما در اين مهلكه نبودي) دوست و رفيق بود چرا نشناخته ايد؟ آيا برادر او، دامادخودتان را خوب شناخته ايد؟ آيا چه چيزي موجب شده بود كه تقواي او را از آقاي ري شهري و محسن رضايي كمتر مي دانستيد؟ آيا در امام چه چيزي هست كه با اين كه نه او را بزرگ كرده بود و نه برادرش دامادشان بود او را شناخت ولي شما كه او را بزرگ كرده ايد نشناختيد؟ آيا شما توان قائم مقامي حضرت امام را داشتيد و داريد؟ شما در همان نامه 17/7/65 آورده ايد.
سند شماره 17:
"او در خانه نشسته مشغول مطالعه و نوشتن است و فعلاً در كشور مد شده است هر كار خلافي را از قتل و اعلاميه و امثال اينها را رجماً بالغيب به او نسبت دهند و خط بازيهاي كشور هم سبب تقويت اين قبيل شايعه ها است و متأسفانه مسئولين از جمله اطلاعات هم شايعه را اساس قضاوت قرار مي دهند و اين خط بازيها و تصفيه حسابهاي ظالمانه خود نيز يكي از مشكلات كشور است. "
آيا اطلاعات عزيز جمهوري اسلامي هر كار خلافي در كشور اتفاق افتاده است به ايشان نسبت داده است؟ مثلاً آيا انفجار حزب و نخست وزيري را به ايشان نسبت داده است؟
آيا شهادت آيات عزير صدوقي، اشرفي اصفهاني، دستغيب، قاضي، مطهري و مدني را به ايشان نسبت داده است؟
آيا شهادت شهيد قدوسي و شهيد هاشمي نژاد را به ايشان نسبت داده است آيا اين همه اشكالات كه در دستگاههاي دولتي و غيردولتي رخ داده است را به ايشان نسبت داده است؟ چه چيزي جز اعترافات و اعمالي كه مهدي هاشمي مرتكب شده است را به او نسبت داده اند؟ مهدي هاشمي از صفحه اول تا دهم پرونده خود كارهايي كه انجام داده است را شرح مي دهد. كه سرفصلهاي آن از اين قرار است:
"1- اقرار به ساواكي بودن.
2- لودادن همانهايي كه دستور به آنها داده بود كه مرحوم شمس آبادي را ترور كنند.
3-دعا به خانواده سلطنتي.
4- دستور قتل جهان سلطان و مهديزاده.
5- دستور قتل مرحوم شمس آبادي.
6- دستور قتل صفرزاده.
7- دستور قتل مهندس بحرينيان.
8- دامن زدن به اختلاف سپاه و كميته.
9- دستور اختفاء مقادير قابل توجهي اسلحه و مهمات و مواد منفجره.
10- تحريك سپاه لنجان و سپاههاي خميني شهر، درچه و مباركه به وحدت و ايستادن در مقابل سپاه اصفهان.
11- جعل و نشر اوراقي به نام طلاب و فضلاي افغاني عليه وزارت خارجه.
12- جعل سند ساواكي بودن دكتر هادي و عليه بعضي روحانيون اصفهان.
13- دستور قتل عباسقلي حشمت و دو فرزندش.
14- انحلال سازمان نصر و درگيري و آدمكشي در آن.
15- جعل اسناد دولتي.
16- نگهداري اسناد طبقه بندي شده.
17- چاپ و نشر دفتر و اعلاميه با عنوانهاي روحانيت بيدار عليه مسئولين نظام. و از اين قبيل موارد كه احتياج به تأمل بيشتر دارد.
جناب آقاي منتظري:
آيا چنين آدمي فقط درمنزل نشسته و مطالعه مي كند؟ آيا واقعاً مد شده بود هر اتفاقي بيفتد به سيدمهدي هاشمي نسبت دهند؟ آيا اگر يكي از اينها را مهدي هاشمي به جنابعالي كه او را از بچگي مي شناختيد و از تمام خصوصيات او اطلاع داشتيد و تقواي او را كمتر از آقايان محسن رضايي و ري شهري نمي دانستيد گفته بود. الآن هم او را با تقوي مي دانستيد؟ حال آيا آقاي آقاهادي را شناخته ايد آيا اطرافيان خود را كه اينقدرخون به دل امام كرده اند شناخته ايد؟ با اين همه جرم براي آقا مهدي، آيا اساس قضاوت اطلاعات كشور شايعه است.
درهمين نامه 17/7/65 آورده ايد:
سند شماره 18:
"آيا مي دانيد در جمهوري اسلامي بر خلاف آنچه در فقه خوانده ايم نه جان مسلمان محترم است نه مال او قاضي حكم مي كند مال او را بدهيد خانه او را بدهيد كسي گوش نمي كند مخصوصاً اگر در تصرف بنيادهاي انقلاب باشد و افراد شوراي عالي قضايي هم از ترس يكديگر و يا ترس از تلفنهاي مقامات و يا جوسازيهاي غلط بر اين همه خلاف شرعها بوسيله سكوت صحه مي گذارند. "
حال ببينيم علت اين نوع قضاوتها چيست.
مهدي هاشمي در صفحه 2 جلد سوم پرونده خود در باره كارهاي آقاي هادي هاشمي آورده است:
سند شماره 19:
"ايجاد تسهيلات لازم جهت ملاقاتهاي نيروهاي مسئله دار و معترض، با آقا چون دكتر پيمان و وابستگان به نهضت آزادي. "
حضرت آيت الله منتظري:
آيا تصور نمي كنيد افرادي كه حساب شده به ديدار شما مي فرستادند از منافقين و ليبرالها بوده اند كه شما را به اين موضع غلط بيندازند؟ آيا با اطميناني كه شما به مهدي هاشمي و برادر او داريد و آنها را متدين و با تقوي مي دانيد فكر نمي كنيد شما را آلت دست خويش و گروه خويش قرار داده اند؟ آيا افراد شوراي عالي قضايي غير از رياست ديوانعالي كشور و دادستان كل كشور را شما انتخاب نكرده ايد؟ آيا نبايد از شما سؤال كرد كه اكثريت شورا را كه به دست شما انتخاب مي شود چرا از افراد ترسو (به زعم شما) انتخاب كرديد كه با تلفنهاي مقامات حكم خدا را تعطيل كنند؟ يا مال و جان مسلمانان برايشان محترم نباشد؟ آيا مقامات جمهوري اسلامي كسانيند كه بخواهند حقي را ناحق كنند؟ آيا مقامات نظام اسلامي غير از وكلا و وزراء و رؤساي سه قوه هستند؟ مقصود شما از مقامات جمهوري اسلامي كه كارمند معمولي يك وزارتخانه نيست آيا شوراي عالي قضايي اينقدر بي دينند كه با يك تلفن يك مقام، دنيا و آخرت خود را بفروشند؟ آيا اين حرفها پيش خداوند متعال جواب ندارد؟
شما در همين نامه 17/7/65 آورده ايد:
سند شماره 20:
"بالاخره با وضع فعلي ناچارم از كارهاي سياسي كشور كنار بمانم و به درس و بحث طلبگي و كارهاي حوزوي بپردازم بنابر اين تقاضا مي كنم به من كاري ارجاع نشود ضمناً در وجوه شرعيه كمافي السابق بوكالت حضرتعالي تصرف مي كنم. "
آيا باز بر اين عقيده ايد كه خود تصميم مي گيريد و خود به اين نتيجه رسيده ايد كه از كارهاي سياسي كشور كنار برويد و آقا هادي و آقا مهدي در شما نفوذ نداشته اند؟ آيا داعيه انفصال شما از نظام ماهها قبل از اين نوشته شما در دستور كار آقا هادي وآقا مهدي نبوده است؟ كه امروزه تحقق يافته است.
آقاي مهدي هاشمي در نامه ي به آقا هادي هاشمي نوشته است:
سند شماره 21:
"شما متأسفانه با همان روحيه خود محوري و تنگ نظري كه داشتيد و همه چيز را به معيارهاي ناقص خودت مي سنجيدي سبب بسياري از فجايعي شدي كه عوارض بسياري را متوجه انقلاب ساخت و در حساس ترين لحظات تاريخ كشور و انقلاب و جنگ داعيه لزوم انفصال آيت الله منتظري از نظام و مسئولين را سر دادي كه خدا مي داند چه گناه بزرگي مرتكب شده اي و اميدوارم كه از گذشته توبه كرده باشي. "
آقا مهدي هاشمي در نامه اي به حضرتعالي راجع به مسئله انفصال شما از حكومت چنين مي گويد:
سند شماره 22:
"خدا را گواه مي گيرم و آقاي اخوي نيز اگر يك لحظه وجدان خويش را به داوري فراخواند شهادت خواهد داد كه قطع رابطه با نظام ره آرود مجموع حركتهايي بود كه ايشان با زمينه سازي ملاقاتهاي خطي، بزرگ نشان دادن ضعفها و كمبودهاي كشور و ارائه تحليلهاي افراطي و القائات حساب نشده طي چندين ماه انجام داده است. "
مردم شريف ايران بايد كاملاً توجه نمايندكه جدايي آيت الله منتطري يك برنامه حساب شده آقا هادي و آقا مهدي بوده است كه ماهها قبل طراحي شده و امروز به نتيجه رسيده است. آيا باز عقيده بر اين است كه امام يك مرتبه آقاي منتظري را كنار گذاشتند؟
آيا باز عقيده بر اين است كه كساني براي كسب قدرت ايشان را تصفيه كرده اند؟ آيا سه چهار سال صبر و تحمل امام و اتمام حجت، كافي نبود؟ آيا امام آقا هادي را نپذيرفت تا ديگر حتي كسي نگويد راجع به آقاي هادي هاشمي كوتاهي شد و اگر نمي شد وضع به اينجا نمي كشيد. آيا آقا هادي به ايشان جرياناتي را كه بين من و او در ملاقاتهاي مكرر اتفاق افتاد نگفته است؟ آيا من ناسزاهاي حزب الله را به جان نخريدم و با آقا هادي براي رضايت خدا و امام ملاقاتهاي مكرر نكردم؟
شما در همين نامه 17/7/65 آورده ايد:
سند شماره 23:
"آيا مي دانيد در بعضي از زندانها حتي از نور روز هم براي زنداني دريغ داشتند آن هم نه يك روز و دو روز بلكه ماهها، قطعاً به حضرتعالي خواهند گفت اينها دروغ است و فلاني ساده انديش. "
و چند "آيا "ي ديگر كه انسان از گفتن آنها شرم دارد و به اطرافيان شما لعنت مي فرستد كه چگونه با ما بازي كردند تا شما را ساقط نمودند.
حضرت آيت الله منتظري:
به صفحات 1و2و5 جلد سوم پرونده مهدي هاشمي توجه كنيد تا بدانيد چه كساني اين حرفها را مي زنند و چه كساني با بيت شما رفت و آمد دارند.
آقا مهدي هاشمي در باره ارتباط به آقا هادي با منافقين و خارج از كشور مطالبي آورده است كه ذيلاً نقل مي شود.
قبلاً يادآوري مي كنم كه مهدي هاشمي گفته است من مي خواهم همه چيز را بگويم تا پاك خدمت خدا برسم ـ اين گفته ها ضبط شده است ـ مطالب او چنين است:
سندهاي 24/1، 24/2، 24/3، 24/4:
"در ذهنيت آقا هادي ـ من صريحاً مي گويم ـ مسايلي پيش آمده بود كه ما هم تأييد ضمني مي كرديم كه بايد يك سلسله ارتباطاتي ولو اين كه مثلاً ضعيف هم باشد به عنوان كانال يدكي با نيروهاي خارج از كشور داشته باشيم آقا هادي به اين نتيجه رسيده بود كه ما بايد يك كانالهاي احتياطي و يدكي را با خارج از كشور آماده كنيم كه اگر احياناً تحولي پيش آمد با اين جناحهاي خارج از كشور ارتباط داشته باشيم. و آقا هادي با همان طلبه اي كه از توّابين (1) بود و با آقا هادي هم ارتباط داشت با هم مسائل را هماهنگ مي كردند. از كانال همان طلبه تواب به آقا هادي چنين گفته شده بود كه جناحي از سازمان مجاهدين و هم چنين نيروهايي كه وابسته به آن سازمان است نسبت به آيت الله منتظري ملايمتر و خفيفتر فكر مي كنند و كلاً اين جناح و اين خط و اين طيف بود كه آقا هادي معتقد شده بود بايد با اين كانال كه آنها معتقدند مثلاً با آيت الله منتظري ملايمترند مرتبط باشد. و آقا هادي مي گفت سازمان مجاهدين بر اين رژيم ارجحيت دارد و ما معتقد بوديم كه درصورت بروز فعل و انفعالات داخلي مشهوريت و قداست آيت الله منتظري خيلي كارساز است. روي هم رفته اين رابطه با... و زمان بعد هم طلبه توّابي (ارمي) كه در رابطه با آقا هادي قرار گرفته بود كانال ارتباط با منافقين خلق محسوب مي شد. "
مطلب ديگر آقا مهدي اين است كه در پرونده جلد دوم ص 6 پس از ذكر چند مورد (بقول او) خيانتهايي كه آقا هادي گزارش كرده است (به آقاي منتظري) مانند موافقت با انتقال بولتنهاي محرمانه و خيلي محرمانه جريان "تنظيم طومار تقلبي " جهت تضعيف آقاي هاشمي و خامنه اي، انتقال و بزرگ ساختن نقاط ضعف فرماندهي سپاه نزد آقا كه به ممنوعيت ملاقاتهاي برادر محسن رضايي با آقا منتهي گشت، تحريك و تشويق آقاي ... با وساطت آقاي منتظري مبني بر ماست مالي كردن جريان قتل بحرينيان، مأموريت دادن به ... براي تشكيل گروه ضربت، تشويق آقا به موضع گيري مخالف در رابطه با طرح "مترو " كه توسط آقاي هاشمي مطرح گشته بود كه ريشه خطي داشت و دهها مورد ديگر كه نقل مي كند، مي آورد:
سند شماره 19، 25:
"ايجاد تسهيلات لازم جهت ملاقات نيروهاي مسئله دار و معترض با آقا، چون دكتر پيمان و وابستگان به نهضت آزادي و مسامحه و موافقت با رفت و آمد افرادي چون ارمي در بيت آقا، او در اين باره مي گفت به نظر آقا چون اين افراد تائب هستند رفت و آمدشان بلا اشكال است، و اعمال ملاحظات خطي در برخي ملاقاتها. "
اما در مورد ساده انديشي شما كه "اظهر من الشمس " است. ولي ذكر همين نكته بس است كه با اين كه مهدي هاشمي را از بچگي بزرگ كرده ايد، او را متقي و متدين و طرفدار انقلاب مي دانيد در حالي كه او به اعتراف خودش دهها صفت بسيار "بد " براي خود قائل بود.
حضرت آيت الله:
آيا باز هم عقيده داريد كه تكرار جمله "آيا مي دانيد... "ها كه شرم از بازگو كردن آنها دارم از خود شماست؟ و آيا حق نيست امام با دلي پرخون و قلبي شكسته فرياد بزنند:
"ما بايد مدافع افرادي باشيم كه منافقين سرهاشان را در مقابل زنان و فرزندانشان در سر سفره هاي افطار گوش تا گوش بُريدند. "
آيا در مورد قتل مرحوم دكتر سامي شما به گونه اي اعلاميه ندادي كه از آن فهميده شود نظام او را كشته است؟ يادتان است در ديداري به شما اين مطلب را گفتم، بلافاصله آقا هادي گفت پيام آقا به صورتي بود كه نظام تبرئه شد، من به او گفتم خودت را به آن راه نزن كه شما از آنجا كه ساده انديش هستيد و نمي دانيد چه چيزهايي را بايد گفت و چه چيزهايي را نبايد گفت، گفتيد: بله فلاحيان گفته است ما منافقين را از پاي درمي آوريم. به آقا هادي گفتم ايشان خودش تصديق كرد كه خواسته است به صورتي بگويد كه قتل مرحوم دكتر سامي به گردن نظام بيفتد و بعد به شما گفتم اولاً كه معلوم نيست فلاحيان چنين چيزي گفته باشد. از آن گذشته سامي كه منافق نبود، آيا خدا را خوش مي آيد هر قتل و غارتي را به گردن نظام بيندازيد. و حال مي گويم صرفاً به خاطر اين كه اطلاعات مهدي هاشمي را بجزايش رسانده است بايد هر عتلي را به گردن سربازان گمنام امام زمان عليه السلام انداخت؟
بحمدالله چندي بعد هم مطلب روشن شد كه شما اشتباه بزرگي كرده ايد. حرف ما اين است كه چرا هر چه نوشتند امضاء مي كنيد؟ آيا جواب خون شهدا را مي توانيد بدهيد؟ جواب آنهايي را كه براي حفظ نظام از خود گذشتند و شما براي دل خوشي چند ليبرال حاضريد به صورت غيرواقعي مطلب را به گونه اي مطرح كنيد كه مرحوم سامي را نظام نابود كرده است. از اين مسائل است كه امام فرياد مي زنند كه:
"نفوذيها بارها اعلام كرده اند كه حرف خود را از دهان ساده انديشان موجه مي زنند. "
آيا نبايد امام با درد و رنج بفرمايند:
"نبايد براي رضايت چند ليبرال خود فروخته در اظهار نظرهاي و ابراز عقيده ها به گونه اي غلط عمل كنيم كه حزب الله عزيز احساس كنند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصوليش عدول مي كند. "
آيا نبايد به شما تشر بزنند كه:
"من به آنهايي كه دستشان به راديو و تلويزيون و مطبوعات مي رسد و چه بسا حرفهاي ديگران را مي زنند صريحاً اعلام مي كنم تا من هستم نخواهم گذاشت منافقين اسلام اين مردم بي پناه را از بين ببرند. "
حضرت آيت الله:
با ذكر اين همه اسناد و اعترافات باور نداريد كه ساده انديش بوده و آنچه نوشته ايد تراوش ذهن نهضت آزادي و منافقين است. من مطمئن هستم يك بند از (آيا مي دانيد) هايي كه به امام نوشته ايد راست نيست.
در نامه 17/7/65 آورده ايد:
"بچه هاي كميته با همه اخلاصشان نوعاً احساساتي و تندند و سعي شود آنها كه به عنوان منكرات و حجاب و امثال ذالك با مردم برخورد مي كنند افراد روان شناس، عاقل و تعليم ديده باشند. "
آيا به اين مسئله فكر كرده ايد كه براي درگيري با منكرات به چند هزار روانشناس در سطح كشور نياز است؟ ما اين همه روانشناس را كه با ماهي دوسه هزارتومان مأمور كميته شوند از كجا بياوريم؟ "روانشناس " توجه كرده ايد؟ آيا قبول نداريد اين گونه چيز نوشتن از عجولي شمات؟ در نامه 17/7/65 آورده ايد:
سندشماره 27:
"از همه ارگانهاي ضعيف تر و داغون تر تشكيلات قضايي است در صورتي كه لازم است از همه ارگانها قوي تر باشد. "
تا آنجا كه مي گوييد:
"به نظر من مي رسد باز هم آقاي موسوي اردبيلي خيرالموجودين است. "
حضرت آقاي منتظري:
اگر خيرالموجودين آقاي اردبيلي است پس نصف كار امام در شوراي عالي قضايي مورد تأييد شما ـ در اين نامه ـ است و مي ماند يك نفر كه دادستان كل كشور است كه او را هم شما از نظر علمي و عملي در نزد امام تأييد كرديد و امام از شما پرسيدند ايشان براي دادستاني چگونه است؟ گفتيد خوب است. پس چرا اشكال به امام مي كنيد؟ اگر وضع قضا خراب است از شما بايد سؤال كنيم: چرا اعضايي را براي شوراي عالي قضايي انتخاب كرده ايد كه هم فكر نيستند؟ در صفحه قبل در مورد آقاي موسوي اردبيلي نوشته ايد او به درد نمي خورد و اهل برخورد نيست. در صفحه بعد او را خيرالموجودين مي دانيد.
از اين تناقضات بگذريم كه بسيار است و اين نوشته اين مسائل را دنبال نمي كند.
شما در نامه اي به حضرت امام كه در تاريخ 4/7/66 نوشته شده است يعني چند روز قبل از اعدام مهدي هاشمي، مسائلي را آورده ايد كه باور نمي كردم و باعث تعجب شد.
در اين نامه آورده ايد:
سند شماره 28:
"او از خيلي از كساني كه مورد عفو امام قرار گرفته اند بدتر نيست. مادر پير و زن و فرزندان خردسال او مورد ترحمند و خانواده و بيت آنان مورد احترام است. "
اكنون نامه مهدي هاشمي را هم ملاحظه فرماييد، او مي گويد:
سند شماره 29:
"اكنون و با گذشت قريب به يك سال من به وضوح انحراف و لغزش را در عملكرد خود و دوستان متهم در پرونده مي بينم و به درايت و هوشياري مقام معظم رهبري انقلاب، حضرت امام خميني مدظله العالي آفرين گفته كه پيش از رشد و توسعه خطر با قاطعيت از آن جلوگيري فرمودند. و اطمينان دارم حضرتعالي نيز چنانچه در شرايط حضرت امام و ساير مسئولين محترم كشور قرار مي داشتيد و بيرون از حصار روابط و عواطف ما و دوستانمان به قضيه مي نگريستيد به همان نتيجه مي رسيديد كه مقام معظم رهبري رسيدند. "
راستي آيا شما از حصار روابط و عواطف سيد مهدي و دوستان ايشان خارج شده ايد؟ آيا شما به آن نتيجه اي رسيديد كه حضرت امام رسيدند؟ آيا اطرافيان شما حاضر شدند مطالب را خارج از حصار خويش به شما منتقل كنند؟ آيا چه كسي مورد عفو حضرت امام قرار گرفت كه مهدي هاشمي از او بدتر نبود؟ آيا اگر از حصار درآمده بودي حاضر مي شديد چنين نامه اي به امام بنويسيد كه دل امام را خون كنيد كه چرا به معيارهاي شرعي توجهي نمي نمائيد؟
درنامه 4/7/66 با اطلاع از اكثر مفاسد او كه توسط مصاحبه هاي خودش و مسئولين اطلاعاتي به مردم عرضه شده بود آورده ايد:
سند شماره 30:
"او نه مُرتد است نه محارب و نه مفسد و بالاخره به انقلاب و اسلام اعتقاد كامل دارد. "
آيا مهدي هاشمي با ساواكي بودن و چندين فقره قتل، دعا به خانواده سلطنت، اختفاء اسناد و مهمات مربوط به نظام و دهها مسئله ديگر كه گذشت ـ مفسد نبود؟ تازه با تمام اين احوال شما مي گوييد اعتقاد كامل به نظام و اسلام داشت اگر ايشان مفسد نباشد آيا مصداق مفسد را پيدا مي كنيم؟
در همين نامه 4/7/66 :
سند شماره 31:
"او هنوز طرفداران زيادي از حزب اللهي ها و جبهه بروها و افراد انقلابي دارد. اعدام او در روح آنان اثر بد مي گذارد. "
آيا شما در چنين تقاضايي اصول اسلام را مورد توجه قرار داده ايد. بر فرض كه در روح عده اي اثر بد بگذارد آيا از نظر اسلامي نبايد شخصي با اين همه جنايت را مجازات كرد؟
درهمين نامه 4/7/66 آورده ايد:
سند شماره 32:
"اعدام او پيروزي بزرگي براي دشمنان و سوژه طلبان مي باشد. "
مهدي هاشمي در صفحه 18 پرونده خود مي گويد:
سند شماره 33:
"يكي از گناهان من اين بود كه نقاط ضعف فكري و عملي خود را كه از قبل و بعد از انقلاب داشتم با حضرت آيت الله منتظري مطرح نساختم تا يا زمينه اصلاح آن فراهم شود و يا حداقل آقا اين همه به من اعتماد نكنند بلكه بعكس در هر مسئله اي من سعي مي كردم در حضور ايشان خود را مظلوم جلوه داده و ترحم و حمايت ايشان را به خود جلب كنم. "
حضرت آيت الله:
اگر شما ساده بوديد و نتوانستيد او را بشناسيد لااقل چرا حالا از او دفاع مي كنيد حالا كه دو سه روز به مرگ او مانده است و خودش به همه چيز اعتراف كرده است؟ آيا نبايد دل امام خون باشد كه چرا شما به معيارهاي اسلامي توجهي نمي نمائيد؟ البته حضرت امام همه اينها را حمل بر سادگي شما مي كنند.
در همين نامه 4/7/66 آورده ايد:
سند شماره 34:
"بالاخره آنچه گفته شد نه به خاطر علاقه شخصي است كه من فعلاً هيچ علاقه شخصي ندارم بلكه فقط از نظر مصالح اسلام و آينده انقلاب است و اين كه اعدام و خون ريزي بالاخره بسا كدورت و خون در پي دارد. اعدام هميشه ميسر است ولي كشته را نمي شود زنده كرد. "
1- چگونه شما مي گوييد ديگر علاقه شخصي نداريد آيا آن همه مصيبت كه شما براي اسلام و انقلاب در سطح جهان براي حفظ آقاي مهدي هاشمي به بار آورديدـ كه همگي با صبر و بردباري آن را تحمل كرديم ـ از روي علاقه به مهدي هاشمي نبود؟
2- اگر شما نسبت به ايشان علاقه نداريد پس چرا براي امام نوشته ايد كه او را نكشيد چرا كه پيروزي بزرگي براي دشمنان اسلام به وجود مي آيد، چرا براي ديگران چنين نامه اي را نمي نويسيد.
3- اين كه نوشته ايد چه بسا خون و اعدام خون در پي دارد، حضرت آيت الله با كمال معذرت اين ديگر خيلي عوامي است. چرا كه بايد قصاص اسلام را تعطيل كرد چون اولاً خون خون مي آورد، ثانياً كشته را نمي توان زنده كرد.
اين كه من به اين مسايل مي پردازم براي اين است كه مي خواهم ثابت كنم كه شما در اطرافيان خود چنان حل شده ايد كه بديهيات را هم منكريد.
از همه اينها گذشته آقاي مهدي هاشمي در صفحه 24 پرونده خود مي گويد:
سند شماره 35:
"ضعف تعبد و معنويت و خصلتهاي شيطاني مانند قدرت طلبي كه نتيجه عجب و غرور بود، خودمحوري، استبداد فكري، ريا، تكبر، خودبزرگ بيني مرا احاطه كرده بود و منشأ بسياري از برخوردهاي عملي ام در قتلها، انباشتن اسلحه و مهمات، افشاگري عليه مسئولين و... از اين خصلت شيطاني سرچشمه مي گرفت. "
آيا انقلاب در آينده محتاج ايشان بود؟ آيا مصالح اسلام اقتضاء مي كرد چنين شخصي اعدام نشود؟
در نامه ديگري با پرخاش به امام نوشته ايد:
سند شماره 36:
"چرا مصاحبه اي كه به ضرر من و بيت من و مدارس من بود اجازه داديد پخش گردد. "
قربان وجود مقدستان گردم!!! چه شد كه "بائك تجر و بائي لاتجر "؟ اگر شما هر كسي و هر نهادي را به باد فحش و ناسزا بگيريد، اگر هر حرفي را كه بزنيد ولو صددرصد به ضرر اسلام و انقلاب باشد راديو و تلويزيون و روزنامه ها بايد همه آنها را پخش كنند ولي اگر كسي به مدارس شما و بيت شما و خود شما بگويد بالاي چشمتان ابروست اعتراض مي كنيد؟ آيا اين دوگانگي از كجا سرچشمه مي گيرد؟ فحش و ناسزا و انتقادهاي كوبنده شما، از طيبات، ولي اعتراض ديگران به شما از خباثت است كه بايد سرب گداخته در دهان گوينده بريزند؟ راستي اين دوگانگي ريشه در عمق مسائل نفسي ندارد؟
در همين نامه بدون تاريخ آورده ايد:
سند شماره 37:
"چرا كتابخانه مربوط به من كه حدود هزار عضو و مطالعه كننده داشت و راديو منافقين عليه او تبليغ مي كرد مهر و موم شد و الي الآن هم بسته است. "
حضرت آيت الله:
مطمئناً كتابخانه زير نظر شما نبوده است.
چرا كه مهدي هاشمي در پرونده خود صفحه 15 مي گويد:
سند شماره 38:
"طلاب قم و كتابخانه سياسي: ما به قم و حوزه علميه به عنوان يك پايگاه اصلي قدرت نگاه مي كرديم و از آنجا كه عطش قدرت و احراز پايگاه در درازمدت نصب العين ما شده بود تا افكار خود را (كه بعداً توضيح خواهم داد) در همه جا گسترش داده و يك بازوي نيرومند روحاني در اختيار داشته باشيم و با همفكري و همكاري آقايان... در طي جلسات متعددي كه در بافتهاي گونه گوني تشكيل مي شد روي هم رفته به اين نتايج رسيديم كه اولاً بايد سطح آموزش سياسي را بالا ببريم كه كتابخانه سياسي متكفل آن شد، البته اين حركت تند و انحرافي منحصر به مدارس آقا نبود كه درخارج از آن نيز طلاب زيادي را جذب مي كرديم و پيوستگي به اين تفكر و خط را در آنان تقويت مي كرديم. "
اكنون بايد بدانيد كه چرا كتابخانه مربوط به جنابعالي را وزارت عزيز اطلاعات به حق مهر و موم كرد. آيا شما مي دانستيد كه اين كتابخانه در اختيار طيف آقا مهدي است؟ آيا شما مي دانستيد كه اينها با كمال بي انصافي از پاكي شما استفاده كرده اند و هر گونه مي خواستند شما را حركت مي دادند؟ آيامي دانستيد كه مهدي هاشمي و افراد وابسته به او كه متأسفانه هنوز بسياري از آنان در بيت جنابعالي بوده ويا نفوذ بسيار دارند به علت عطش قدرت و احراز پايگاه به بازوي نيرومند روحاني احتياج دارند و به جنابعالي گفته اند دست به تأسيس چنين كتابخانه و مدارسي بزنيد كه زير چتر حمايت شما اين حركت تند و انحرافي خويش را در مدارس شما و حتي بيرون از آن گسترش دهند؟
شما در همين نامه بدون تاريخ آورده ايد:
سند شماره 39:
"سيد مهدي مجرم بود فرضاً اعدام مي شد...ـ بعد اضافه كرده ايد: ولي چرا عده اي عقده گشايي كردند و جوانان مدافع انقلاب و روحانيت و در خط خودتان را به پوچي و يأس كشاندند به نحوي كه در جبهه ها هم اثر گذاشت. "
آيا شما باور داريد كه مهدي هاشمي با مدافعين در خط امام اصولاً همگوني داشتند كه با اعدام او به يأس و نااميدي كشيده شوند؟ آيا اعدام سيدمهدي آنقدر مهم بود كه جبهه ها را متأثر مي ساخت؟ آيا بچه هاي حزب اللهي خط مقدم جبهه و خطوط بعد، آقا مهدي را مي شناختند تا از اعدام او متأثر شوند تا اثر بد داشته باشد؟ چه افرادي به پوچي و يأس كشيده شدند غير از طيف آقا مهدي، اين چه نوع گزارشاتي بود كه به شما مي دادند؟
در همين نامه بي تاريخ به امام آورده ايد:
سند شماره 40:
"در كجاي دنيا يك دوست و پدر با فرزند و دوست همفكر خود اين طور عمل مي كند. "
حضرت آيت الله:
"باور بفرماييد كه نوشتن اين نامه براي كسي كه ساليان سال به شما عشق ورزيده است و تمامي اعضاء خانواده شما را چون خانواده خويش دوست مي داشته است بسيار تلخ و ناگوار است روزي را ببيند كه ناچار شود چنين نامه اي بنويسد ولي چاره چيست بايد براي درك شيرين حقيقت از خاطرات كمك گرفت. به عقيده من و اكثر قريب به اتفاق دوستان شما، آنچه را كه امام در اين زمينه به نفع شما مي ديدند انجام مي دادند. امام براي اين كه دوست و همفكر خود را از خطر نجات دهند سه سال قبل از دستگيري آقا مهدي مسايل بسيار مهمي خطاب به مجلس خبرگان فرمودند مثل: "الله الله در انتخاب اصحاب خود. "
يك سال قبل از دستگيري آقا مهدي هاشمي و افرادمختلفي را خدمت جنابعالي فرستادند كه آقا مهدي هاشمي فرد خطرناكي است او را از خود دور سازيد. آيا شما گوش داديد؟ امام آيت الله طاهري اصفهاني را خدمت شما فرستادند كه به ايشان بگوييد فلاني مي گويد آقاي مهدي هاشمي فرد خطرناكي است او را از بيت خود اخراج كنيد. آيا به اين نصيحت و پيغام گوش داديد؟ تنها فايده اين پيغام اين بود كه آقاي طاهري كه از علاقمندان بسيار جدي شما بود مغضوب شما گرديد؟
آيا حضرت امام من را با آقاي موسوي خوئيني خدمت شما نفرستادند كه آقا مهدي هاشمي ساواكي است خوبست از طرف شما فردي معين شود تا با فردي از اطلاعات به اين موضوع رسيدگي نمايند؟ و من آقاي هادي هاشمي برادر او را به عنوان نماينده شما براي رسيدگي به اين پرونده پيشنهاد دادم. مگر شما گوش دادي؟ امام به من فرمودند. وقتي با آقايان خامنه اي، موسوي اردبيلي، هاشمي رفسنجاني و نخست وزير پيش آقاي منتظري رفتيد مسئله مهدي هاشمي را مطرح كنيد شايد ايشان قبول كنند وآقا مهدي را از منزلشان اخراج كنند. من مسئله را مطرح كردم و آقاي رفسنجاني براي حل مسأله پيشنهاد داد كه حالا كه امام روي ايشان حساسند خوبست جنابعالي موافقت كنيد ايشان در يكي از دفاتر فرهنگي ايران در خارج از كشور خدمت كند. بعدها گفتيد مي خواهند ايشان را تبعيد كنند امام ديگر چه مي توانستند بكنند؟
امام يك سال قبل از دستگيري او از هر راهي كه ممكن بود شما قبول كنيد تلاش نمودند كه وقتي اقدام به دستگيري ايشان مي شود به عنوان عضو دفتر شما نباشد. ولي شما دست بردار نبوديد لذا نامه اي بسيار محترمانه براي شما نوشتند كه متن آن را در اول اين رنجنامه آوردم.
شما در جواب چنين نامه اي پاسخ تندي داديد كه همه تعجب كرديم. ولي امام تحمل كردند، ديري نپائيد كه دست به اعتصاب زديد (2) و طيف مرموز آقاي مهدي هاشمي اين اعتصاب را با تيتر درشت "چرا ملاقاتهاي قائم مقام رهبري لغو شده است؟ " كه يكي از علل آن را دستگيري آقا مهدي هاشمي نماينده حضرتعالي در نهضتها آوردند، بصورت اعلاميه منتشر كردند.
ولي امام با كمال بزرگواري شما را خواستند و شما در جلسه اي در منزل اينجانب كه سران سه قوه و آقا نخست وزير بودند شركت كرديد. از ابتدا معلوم بود كه به شما گفته بودند كه زير بار هيچ پيشنهادي نرويد تا آقا مهدي را آزاد كنند چرا كه با همه با خشونت برخورد كرديد. اما در اين جلسه با تواضع بسيار از شما خواستند:
"كه اعتصاب خود عليه نظام را بشكنيد. "
به شما گفتند:
آيا شما ماها را دشمن خود مي دانيد؟ يقيناً اين را نمي توانيد بگوئيد. "
بعد با حالت بسيار صميمي و گرم فرمودند:
"من از شما خواهش مي كنم كه اين كارها را كنار بگذاريد و مشغول كار خود بشويد. "
قبول نكرديد.
فرمودند:
"من ارادت به شما دارم، من مخلص شما هستم از اين مريد و مخلص خود قبول بفرماييد و به كار خود مشغول شويد. "
با كمال خشونت گفتيد "لا يكلّف الله نفساً الا وسعها ".
در اين هنگام من به دوستان نگاه كردم ديدم همگي از شرم و حيا سرهاشان را پايين انداخته اند و آقاي خامنه اي اشك در چشمانشان بود آقاي رفسنجاني و من در جلو امام به شما گفتيم كه شما قائل به ولايت فقيه هستيد و بقول خودتان 700 صفحه پيرامون آن مطلب نوشته ايد (البته تا آن موقع)، چرا گوش به حرف امام نمي دهيد؟ باز همان جمله "لا يكلف الله نفساً " را به زبان آورديد و امام با خونسردي به شما نگاه مي كردند. مسلم وسواسان خناس به شما گفته بودند كه نبايد كوتاه بياييد تا آقا مهدي را آزاد كنند.
آقا مهدي نوشته است
"كه آقا هادي گفت بايد آقا (يعني شما) از نظام جدا گردند. "
در مقابل تصميم آقا هادي و اطاعت بي چون و چراي شما از ايشان ديگر امام چه مي توانستند انجام دهند؟ آيا بايد مي گذاشتند تا تمام حيثيت نظام و شما كه قائم مقام رهبري بوديد لكه دار گردد؟ آيا امام بارها از شما نخواستندكه بيت خود را از عناصر مشكوك پاك كنيد؟ آيا كرديد؟ وزارت اطلاعات از ترس شما حكم تبعيد آقاي هادي هاشمي را به عنوان مهره خطرناك، از امام گرفتند بعد كه مسايل رو شد و قرار شد آقا هادي را به تهران بخواهند شما او را در منزل خود مخفي كرديد و بعد به من گفتيد من آقا هادي را از وزرات اطلاعات دزديدم. شما مي دانيد كه اين حركات براي امام چقدر سنگين بود؟ ولي امام به من فرمودند مصلحت نظام اقتضاء مي كند فعلاً كاري نكنيم و به آقاي ري شهري پيغام دادند كه فعلاً كاري نداشته باشيد.
چند وقتي بعد از اين قضايا روزي كه در مورد شما بحثي پيش آمد، امام فرمودند:
"من حاضرم با آقا هادي ملاقات كنم. "
من خيلي تعجب كردم و اين بدنبال نامه شما به آقاي نخست وزير بود كه اطرافيانتان آن را به صورت شب نامه پخش كردند. امام با محبت با آقاي هادي برخورد نمودند و به ايشان گفتند:
"آقاي منتظري را از چنگال نهضت آزادي و آخوندهاي مرتجع نجات دهيد (نزديك به اين مضامين). "
امام مي خواستند تمام راههاي حفظ شما را پيموده باشند چرا كه بعد از ملاقاتي كه شما چندي بعد از ديدار امام با آقا هادي با حضرت امام داشتيد اجازه دادند خبر ملاقات با آقا هادي پخش گردد. آيا از حكم تبعيد آقا هادي توسط امام، تا پذيرش او و نقل خبرش از راديو و تلويزيون راه كوتاهي بود كه امام پيمودند؟ قضيه آقا هادي و ديدارش با امام از آن گونه مسائلي بود كه براي هيچ يك از بچه هاي حزب اللهي قابل هضم نبود و من روزهاي سختي را گذراندم چرا كه از بچه هاي اطلاعات و كميته و سپاه و جهاد تا حوزوه هاي علمي قم و مشهد و ساير شهرها مرا نفرين مي كردند ولي من به جان خريدم. آخر مگر هر چه از دوست مي رسد نيكو نيست؟ با اينكه من فرزند امام بودم و بيست سال از آقا سعيد بزرگتر بودم از ايشان تقاضاي ملاقات كردم اما نپذيرفت ولي از آنجا كه قرار گذاشته بوديم از چيزي بدمان نيايد (3) چند روز بعد مجدداً اين تقاضا را تكرار كردم اجازه نفرمودند. آيا همه اينها از باب محبت به شما نبود گوشزد نمودن خطر ليبرالها و منافقين از باب ارادت نبود؟ ولي والله اين را خوب مي فهميدم كه آقا هادي در دل مي گفت من مي دانم كه شما كسي را غير از آقاي منتظري نداريد چرا مسايل خودم را از اين طريق حل نكنم. من بارها به او گفتم امام مصحلت نظام را با هيچ چيز عوض نمي كنند ولي كو گوش شنوا؟ آقا هادي در تمامي ملاقاتهايش با من روي اين مطلب تكيه مي كرد كه آقا روي افراد و طيف آقا مهدي كه در زندان هستند حساسند آنها را آزاد كنيد من مي گفتم اين از توان من خارج است. خود جنابعالي هم كه دو مرتبه همين را از من خواستيد. گويي تمام دين در اين طيف خلاصه شده است.
خلاصه كلام حضرت آيت الله آنچه در توان امام بود اعم از اعطاء وكالت نامه و عنوان فقاهت و ارجاع احتياطات به شما و بازگذاشتن دست شما در قوه ي قضائيه و دادگاه عالي قم و موافقت با تعيين نمايندگان شما در دانشگاهها و خارج از كشور و نيز تعيين نماينده در هيئت هفت نفري زمين و دهها عنايت ديگر، انجام داد.
علاوه بر اينها با اين كه معظم له با قائم مقامي شما مخالف بودند و آيت الله آقاي محمدي گيلاني شاهد اين قضيه است، به خاطر حفظ مصلحت سكوت كردند. در جواب اين همه محبتها وقتي از شما با لحن ملايم و جملاتي از اين قبيل كه من به شما ارادت دارم از شما خواستند از مهدي هاشمي دست بكشيد و اعتصاب نكنيد شما چه كرديد. باز هم معتقديد امام با دوست و هم فكر خود خوب عمل نكرده است.
ما زماني در مورد شما فكر مي كرديم كه اگر امام از شماـ مثلاًـ بخواهند براي حفظ اسلام و كيان نظام فرزند خود را قرباني كنيد بي درنگ انجام مي دهيد ولي شما در آن شب تصورات زيباي همه دوستانتان را خرد و باطل كرديد و ما تا حال دم برنياورديم چرا كه تضعيف شما را جايز نمي دانستيم.
حضرت آيت الله:
نامه هاي اخير شما در دفاع از منافقين خيال مي كنيد كار خودتان بوده است بعداً سخنان آقاي مهدي هاشمي را مي آورم كه چگونه اين طيف در طول چند سال كار روي شما موضع شما را به طرف دفاع از منافقين سوق دادند و جنابعالي را به سقوط كامل پيش حزب الله كشيدند.
يادتان هست در ملاقات آخر خود با امام شما نيم ساعت حرف زديد و امام سكوت كردند وقتي بلند شديد برويد امام فرمودند:
"بيشتر حرفهاي شما درست نبود، خدا انشاءالله مرا ببخشايد و مرگم را برساند. "
امام تنها همين دو جمله را فرمودند آيا از خود پرسيده ايد كه چه كرديد كه امام مرگ خود را از خدا خواسته است و آن را به اطلاع شما رسانده است؟
آقا مهدي در اين مورد مي گويد:
"آقا هادي از من خيلي داغتر بود او مي گفت خميني چند روز ديگر خواهد مرد و مسئله حل خواهد شد. "
مي دانيد اين حرفها را آقا مهدي چه وقتي زده است؟ زماني كه مي خواستند اعدامش كنند. او گفته بود مي خواهم هيچ چيز نگفته نداشته باشم تا بلكه خدا مرا بيامرزدـ عين نوار ايشان موجود است. اصل اين را با سند در جاي ديگري نقل مي كنم.
حضرت آيت الله:
آيا هنوز معتقديد بيت شما پاك پاك است. آيا هنوز بر اين عقيده ايد كه امام با دوست خود به صورتي خوب عمل نكرده است؟
در همان نامه بدون تاريخ به امام نوشته ايد:
سند شماره 41:
"حضرتعالي با اين كار، آخوندهاي مخالف را كه تا اندازه اي ترس و يا شرم حضور داشتند جري كرديد. و به آنان امكان ضربه زدن را داديد. "
آيا ترس و شرم آخوندهاي مخالف و دشمن شما با دستگيري مهدي هاشمي بريزد بهتر است يا دوستان شما به خاطر دفاع شما از او، با جنابعالي بد شوند؟ شما غير از بعضي از دوستان حضرت امام دوستي نداريد، اينها را به خاطر تحليلهاي غلط طيف آقا مهدي از دست ندهيد.
در همين نامه بدون تاريخ كه در قضاياي مهدي هاشمي نوشته ايد آورده ايد:
سند شماره 42:
"ضربه اي كه به اسم حضرتعالي و در پوشش حمايت از من و بيت من به من زده شد از همه ضرباتي كه آخوندهاي مخالف در رژيم گذشته و در زمان حال زدند و مي زنند بيشتر بود. "
آيا امام مي خواست سيد مهدي را از كنار شما دور كند حمايت از شما نبود كه مي فرماييد در پوشش حمايت از من به من ضربه زديد؟
آقا مهدي به اعتراف خودش در چند جلد از پرونده اش آورده است كه
"(1) ساواكي بود.
(2) در قتلها و توطئه ها شركت داشت.
(3) خود را به دروغ به مظلوميت مي زد و شما را تحريك مي كرد.
(4) اخبار و اطلاعا غلط به شما مي داد.
(5) لغزشهاي بزرگي در حريم شما داشت.
(6) آتش جناح بنديها را بر ضد مسئولين كشور مشتعل ساخت.
(7) اطلاعات سري مملكت را كه به شما مي رسيد در اختيار افراد خام مي نهاد.
(8) مردم را قبل از انقلاب تشويق به عضويت در حزب رستاخيز مي نمود.
(9) به خانواده سلطنتي دعا مي كرد.
(10) اختلاف افكني بين سپاه و كميته كه منتهي به قتل چند نفر گرديد. و سپاه لنجان و خميني شهر را تحريك نمود كه در مقابل سپاه اصفهان مقاومت كنند.
(11) نگهداري اسناد طبقه بندي شده و اطلاعاتي سپاه پس از انحلال واحد نهضتها.
(12) مبادرت به نشر اعلاميه عليه مسئولين كشور به نام روحانيت بيدار و حوزه عليمه و فضلا ي تبريز.
(13) اقدام به جعل و نشر اوراقي به نام طلاب و فضلاي افغاني عليه وزارت خارجه.
(14) توطئه در ميان صفوف مبارزين افغاني كه منتهي به خون ريزي شد.
(15) تقويت نيروهاي معترض نجف آباد.
خلاصه اين كه خود او به داشتن صفتهايي مثل شيطان، لاابالي، مجسمه شر، فساد، حيله گري، قدرت طلبي، غرور، عجب، خودمحوري، استبداد، ريا، تكبر، خودبزرگ بيني، ضعف و تدين، فرو رفتن در منجلاب خط و خط بازي، منحرف، معيوب، آلوده، اعتراف و اذعان كرده است آيا اگر كسي او را كه داراي اين اعمال و اوصاف است از شما دور كند به شما خدمت نكرده است؟ و تحت پوشش حمايت از شما به شما ضربه زده است؟
او خود در صفحه 27 مي آورد:
سند شماره 43:
"خلاصه كلام اين كه آخرين و خطرناكترين انديشه انحرافي من اين بود كه با موقعيتي كه نزد فقيه عاليقدر براي خودم درست كرده ام و (با) اعتماد مطلق بيت ايشان، انتقام بي مهريها و كم لطفيهايي كه مسئولين نسبت به من اعمال كرده و قصد حذف كامل مرا از صحنه دارند بگيرم و در اين رهگذر از توطئه گري، افشاگري، تهمت زدن، جوسازي و ايجاد بدبيني دريغ نمي ورزيدم و از نظر نفساني خود را متكي به جهات مختلفي مي ديدم، از حمايت رهبري آينده انقلاب گرفته تا محبوبيت نزد اقشار ناراضي جامعه و افراد تندرو... "
حضرت آيت الله:
با اين اوصاف، وقتي امام مي فرمايند ايشان در كنار شما نباشند حمايت از شما نيست؟ اگر شما حاضر نيستيد در مقابل اين كه امام مي فرمايند آقا مهدي آنجا نباشد امام را تحسين كنيد، آقا مهدي در همين پرونده مي گويد من به تيزهوشي امام كه مرا در چند ملاقات شناخت و نگذاشت من در كنار رهبري آينده باشم آفرين مي گويم (نقل به معني).
در همين نامه بدون تاريخ آورده ايد:
سند شماره 44:
"نمي دانم از بهره برداري ضدانقلاب و آخوندهاي مخالف و تفسيرهاي راديوهاي بيگانه و خوشحالي آنان تا چه اندازه مطلعيد. "
حضرت آيت الله:
از شما مي پرسم آيا ملاك انجام كار حق تنها خوشحالي يا بدحالي ضد انقلاب است كه اگر خوشحال شوند كار حق را نبايد انجام داد؟ امروز اگر ما سلمان رشدي را هم اعدام كنيم راديوهاي بيگانه ضدانقلاب و غرب و شرق بهره برداري مي كنند، پس ما نبايد حكم خدا را در باره او جاري كنيم؟ در ضمن ضدانقلاب از اعدام آقا مهدي هرگز خوشحال نشده است.
در نامه به امام نوشته ايد:
سند شماره 45:
"شنيده شد فرموده ايد فلاني مرا شاه و اطلاعات مرا ساواك شاه فرض كرده است البته حضرتعالي را شاه فرض نمي كنم ولي جنايات اطلاعات شما و زندانهاي شما روي شاه و ساواك را سفيد كرده است. من اين جمله را با اطلاع دقيق مي گويم. "
حضرت آيت الله:
اطلاع دقيق شما كه معلوم شد چگونه است. مثل اين حرف شماست كه در نامه اي به امام نوشته ايد:
"من از كارگردانان اطلاعات در مورد زندانها اطلاعاتم بيشتر است "!
تو را به خدا اين حرف خنده دار نيست؟ آيا شما از وزارت اطلاعات بيشتر اطلاع از وضع زندانيان و زندانها داريد؟ از اينها گذشته لابد يادتان نرفته است كه به امام نوشته ايد:
"حق را مي گويم اگر چه تلخ باشد. من تمام خصوصيات سيد مهدي را مي شناسم او مخلص اسلام و انقلاب است فردي متدين است از بچگي او را مي شناسم تقواي او از آقاي ري شهري كمتر نيست. "
حضرت آيت الله:
آيا اطلاع دقيق شما از همين گونه كه نوشتم نيست؟ اصلاً اين سؤال براي من هميشه مطرح بوده است كه چرا شما زود و سريع اطلاع دقيق از قضايا پيدا مي كنيد؟. آيا واقعاً از خود پرسيده ايد كه چرا اين قدر زود قطع پيدا مي كنيد؟ براي روشن شدن منشأ اين اطلاع دقيق توجه شما را مجدداً به نوشته مهدي هاشمي جلب مي كنم:
سند شماره 46-19:
"ايجاد تسهيلات لازم جهت ملاقات نيروهاي مسئله دار و معترض با آقا، چون دكتر پيمان و وابستگان به نهضت آزادي و مسامحه و موافقت با رفت و آمد افرادي چون ارمي (طلبه منافق تائب) در بيت آقا. او (آقا هادي) در اين باره مي گفت به نظر آقا چون اين افراد (منافقين) تائب هستند رفت و آمدشان بلااشكال است. "
حال شما خود قضاوت كنيد منشأ يك چنين ديدگاهي با توجه به رفت و آمد ليبرالها و منافقين و با توجه به تحليلي كه شرح آن در پرونده آقاي مهدي هاشمي (سندهاي 24/1 تا 24/4) رفت چيست؟ و نيز خود قضاوت كنيد كه منشأ چنين ديدگاهي از شما با توجه به اين كه آقا هادي معتقد به كانال احتياطي و يدكي در خارج از كشورـ آن هم از طريق منافقين بود و علاوه بر اين معتقد بود منافقين بر اين رژيم ارجحيت دارند چه مي تواند باشد؟ آيا با آنچه در بالا آمد به نتيجه اي غير از اين مي رسيديد كه بگوئيد.
"جنايات اطلاعات شما و زندانهاي شما روي شاه و ساواك شاه را سفيد كرده است؟ "
حضرت آيت الله:
آيا برادران بسيار خوبمان در اطلاعات و زندانها مانند حضرات حجج اسلام ري شهري، فلاحيان، رازيني، نيري، پورمحمدي، رئيسي، و بسياري ديگر از همين افرد خوب يعني برادران مبارزي كه به قول امام همه گونه ناسزا را از ساده انديشان موجه تحمل مي كنند و خم به ابرو نمي آروند، از تيمسار نصيري، تيمسار مقدم، ثابتي، منوچهري، حسيني، كمالي و ديگر شكنجه گران شاه در ساير شهرستانها بدترند؟ آيا آقايان روي ايادي شاه را سفيد كرده اند؟ آيا مديركل هاي اطلاعات و رؤساي ادرات اطلاعات و مسئولين دادگاه هاي انقلابي و زندانها كه كثيري از آنان روحانيون پاك باخته اي هستند كه جانشان را كف دستشان گذاشته اند و از امنيت و آسايش اين مردم و مملكت دفاع مي كنند از مديركل هاي ساواك شاه بدترند؟ آيا فرزندان امام زمان در اطلاعات و دادستانيها و زندانها مانند كسانيند كه از خائن ترين و كثيف ترين افراد جامعه طاغوت انتخاب مي شدند؟
آيا آقا مهدي هاشمي اين همه ارزش داشت كه شما چشم از بديهي ترين مسائل بپوشيد و خود را تا اين اندازه به ورطه سقوط بكشانيد آيا بچه هاي اطلاعات اكثر قريب به اتفاقشان از فرزندان متدين افراد اين جامعه نيستند؟ شما در آخرت جواب اين سؤال را داريد؟ آيا واقعاً از اين گونه حرفها و قضاوتها پشيمان نشده ايد؟ انشاءالله كه شده ايد.
امام در جواب نامه آقاي ري شهري در مورد طيف مهدي هاشمي در تاريخ 16/4/66 مي فرمايند:
سند شماره 47:
"با تشكر از زحمات اعضاء محترم وزارت اطلاعات، اين سربازان گمنام امام زمان عجل الله تعالي فرجه كه در جنگ با ايادي استكبار در داخل كشور صدمات بسياري ديده اند و از طعن و لعن ضد انقلاب و اغفال شده ها نرنجيده و وظيفه اسلامي ميهني خود را انجام مي دهند، با شرايط وزير محترم اطلاعات آقاي ري شهري موافقت مي نمايم انشاءالله خداوند به همه شما توفيق بيشتر عنايت فرمايد. "
روح الله الموسوي الخميني
حضرت آيت الله:
صميمانه از شما مي خواهم سؤال كنم: چه دستي در كار بود تا شما را از امام تا اين حد جدا كرد كه شما اطلاعات و مسئولان زندانهاي نظام مقدس جمهوري اسلامي را از ساواكيهاي شاه بدتر مي دانيد ولي امام آنها را سربازان گمنام امام زمان عليه السلام مي نامند؟ آيا غير از اين است كه شما افرادي را كه به اقرار خودشان تمام اوصاف زشت مثل شيطان، لاابالي، مجسمه شر و فساد، حيله گر، توطئه گر، رياكار و قدرت طلب، غيرمتدين، منحرف، معيوب، آلوده به گناه و بسياري ديگر از اين اوصاف دارا بوده اند متقي، متدين، مدير، مدبري مي دانيد كه از بچگي بزرگشان كرده ايد و از همه خصوصياتشان مطلعيد و ايشان را خوب مي شناسيد و الحق هم كه چقدر خوب شناختيد!! ولي امام با تيزهوشي مخصوص خود او را شناخت و بعد هم معلوم شد كه شناخت امام چقدر مبتني بر واقعيات و حقايق بوده و شناخت شما چقدر با ساده انديشي همراه بوده است و متأسفانه اعتماد شما به اين افرادـ كه تعدادشان هم در بيت شما كم نيست ـ موجب گشت چنين اطلاعات مغرضانه و بي اساسي به شما داده شود تا شما سربازان امام زمان عليه السلام را از ساواكيهاي شاه بدتر بدانيد.
به گوشه اي از نامه مهدي هاشمي چند ساعت قبل از اعدامش خطاب به خودتان توجه كنيد:
سند شماره 48:
"چه كسي جز ايشان (آقاي هادي هاشمي) تحت تأثير حساسيتها و تحليلهاي ذهني غلط از روند انقلاب و تحولات كشور پندارهاي شيطاني بر ضد امام امت روحي فداه را در ذهنيت خود و انديشه اطرافيان پرورش مي داد كه نتيجه آن گزارشات انحرافي و مكتوب من و القائات تحريف شده ايشان (سيدهادي) خدمت حضرتعالي و دامن زدن به يك تباهي بزرگ بر ضد روح خدا و يادگار انبياء عظام و سلاله ابراهيم علي نبينا و آله و عليه السلام بود؟ "
شايد خدا او را به خاطر بازگوكردن حقايقي كه موجب روشنگري نسلهاي آينده انقلاب مي گردد بيامرزد.
حضرت آيت الله:
اگر اين نامه ها و مصاحبه ها و نوشته هاي آقا مهدي هاشمي را نشان شما و افراد بيتتان نمي داديم امروز نمي توانستيم ثابت كنيم كه شما بلندگوي منافقين و ليبرالها شده ايد.
نمي توانستيم ثابت كنيم كه تمام نوشته هاي شما از گزارشات انحرافي و مكتوب طيف مهدي هاشمي و القائات تحريف شده سيد هادي خدمت حضرتعالي و دامن زدن به يك تباهي بزرگ بر ضد روح خدا و يادگار انبياء است. و از آنجا كه خدا با امام است بايد آقا مهدي هاشمي را هدايت كند به بازگو كردن مسائل تا توطئه بزرگ بيت شما عليه امام خنثي گردد.
والله اين بخاطر پاكي امام است كه افراد بيت شما كه تصميم داشته اند جنابعالي را وادار كنند تا نامه هاي بسيار زننده عليه امام بنويسيد معرفي كردند. اين از خلوص و تنهايي امام است كه ناگهان مهدي هاشمي فرياد مي زند و اعتراف مي كند كه:
"آقاهادي هاشمي در فكر دامن زدن به يك تباهي بزرگ بر ضد روح خدا و يادگار انبياء است. "
آيا ديگر كسي حرفهاي ضد انقلاب را باور مي كند كه حذف آقاي منتظري تصفيه اي است از طرف جناحي از حكومت عليه جناحي ديگر؟ آيا كسي باور مي كند كه امام يك تصميم عجولانه گرفته اند.
آيا برداشت شما از سربازان گمنام امام زمان ـ يعني فرزندان متدين و سلحشور مردم شريف ايران ـ موجب نشده است كه دل امام خون شود و با قلبي شكسته در نامه اخير با شما صحبت كنند.
در همين نامه بي تاريخ نوشته ايد:
سند شماره 49:
"من حدس مي زدم روزي حضرتعالي از اكثر علاقه مندانتان منقطع شويد ولي گمان نمي كردم به اين زودي عملي شود. "
مهدي هاشمي در نامه اي چند لحظه قبل از اعدام خود به برادرش آقا هادي نوشته است:
سند شماره 50-21:
"اكنون كه چند لحظه بيشتر به مرگم نمانده است چند نكته را اجمالاً تذكر مي دهم، شما متأسفانه با همان روحيه خودمحوري و تنگ نظري كه داشتي و همه چيز را با معياهار ناقص خودت مي سنجيدي سبب بسياري از فجايعي شدي كه عوارض بسياري را متوجه انقلاب ساخت و در حساسترين لحظات تاريخ انقلاب و جنگ داعيه لزوم انفصال آيت الله منتظري از نظام و مسئولين را سردادي كه خدا مي داند چه گناه بزرگي مرتكب شدي. "
حضرت آيت الله:
امام از دوستانش جدا نشد داعيه آقا هادي، انفصال شما را از نظام و امام و مسئولين و مردم حزب الله به بار آورد. و كسي كه از نظام جدا شد از دوستان هم جدا شده است چرا كه دوستان شما اداره كنندگان نظامند نه دشمنان شما. و متأسفانه ضربه آخر را هم آقا هادي به شما و نظام زد و آن اين كه شما را به جايي رساند كه نگذاشت فرياد اعتراض مردم را كه از دفاع شما از منافقين و ليبرالها بلند شده بود بشنويد، چرا كه او تصميم گرفته بود حرفهاي منافقين را از دهان شما بزند و ديديد كه موفق هم شد.
من از شما خواهش مي كنم كمي بيرون از دايره تفكرات آقا هادي و آقا مهدي فكر كنيد كه شما چه كساني را از دست داده ايد و در عوض چه كساني را جذب كرده ايد؟ آيا از دست دادن امام كم تأسف دارد؟ از دست دادن طلبه هاي خوب كه نزد شما آنها را بد جلوه داده اند باعث تأسف نيست؟ آيا از دست دادن فرزندان امام زمان عليه السلام در اطلاعات و كميته و سپاه و جهاد و نهادهاي انقلابي خسارتي كوچك براي شما بود؟
بار ديگر دوستانه از شما مي خواهم كه كمي فكر كنيد آيا آنهايي كه اصيلند و در مبارزه بوده اند هيچ كدامشان حاضرند امام را رها كنند و شما را بگيرند؟ اگر يك اشتباه ديگر مرتكب بشويد و به آخوندهايي كه تا ديروز شما را وهابي مي خواندند نزديك شويد آبرويتان مي رود. آنها به خون امام تشنه اند. حواستان را جمع كنيد و بعد از اين بيشتر مواظب افكار آقا هادي باشيد. بهتر است آقا هادي را از گفته هاي برادرش آقا مهدي بشناسيد كه لحظه قبل از مرگ! اظهار داشته است:
سند شماره 51:
"راجع به افكار آقا هادي هم البته من يكسري مسائل كم گفتم، خصوصي به بعضي از مقامات گفتم ولي كتباً چيزي ننوشتم، روي مسئله حضرت امام و انتظار مرگ حضرت امام. خب آقا هادي مسايل زيادي مي گفت يعني از من خيلي داغتر بود در اين كه امام خميني چند روز ديگر زبانم لال اون مي گفت انشاءالله... خميني چند روز ديگر خواهد مرد و مسئله حل مي شود. "
به احتمال قوي به نظر مي رسد او توبه حقيقي كرده است چرا كه اين مطالب را گفته بود كه به قول خودش پاك خدمت خدا برسد.
درنامه اي كه به تاريخ 9/5/67 به حضرت امام نوشته ايد كه يقيناً باعث خوشحالي منافقين و ليبرالها شد و در اين نامه قلب امام زمان روحي له الفدا را نيز به درد آورديد، آمده است:
سند شماره 52:
"اعدام بازداشت شدگان اخير را ملت و جامعه پذيراست و ظاهراً اثر سويي ندارد. "
لابد اگر اثر سويي داشت مي بايست دست از آن برداشت و از كساني كه فرزندان اين آب و خاك را قتل عام كرده اند چشم پوشيد؟
در همين نامه به تاريخ 9/5/67 نوشته ايد:
سندشماره 53:
"مسئولين قضايي و دادستاني و اطلاعات ما درسطح مقدس اردبيلي نيستند و اشتباهات و تأثر از جو بسيار و فراوان است و با حكم اخير حضرتعالي بسا بي گناهاني اعدام مي شوند. "
حضرت آيت الله:
مهدي هاشمي در پرونده خود مي گويد:
"ما اخباري را به ايشان مي داديم تا ايشان را به اطلاعات و سپاه حساس كنيم و بالاخره هم توانستيم اين كار را انجام دهيم.
البته مي دانيد كه من افراد اطلاعات و بچه هاي دادستاني را كه با ضد انقلاب در ستيزند مانند مقدس اردبيلي مي دانم و معتقدم اگر مقدس اردبيلي هم حكومت دستش بود و مي خواست حكم خدا را جاري كند بهتر از اينها عمل نمي كرد. علاوه بر اين آيا اگر افراد اطلاعات و سپاه مقدس اردبيلي نيستند معنايش اين است كه ما احكام خدا را تعطيل كنيم و همه را بي دين فرض كنيم؟ واقعاً قضات همه بايد مقدس اردبيلي باشند كه اگر نبودند تشكيلات قضايي مشروعيت نداشته باشد؟ از آن گذشته اگر مقدس اردبيلي در جريان قضيه مهدي هاشمي بود آيا كاري غير از كار بچه هاي اطلاعات و دادستاني مي كرد؟ و آيا شما در آن صورت او را متهم نمي كرديد كه مقدس اردبيلي روي ساواكيهاي شاه را سفيد كرد چرا؟ براي اين كه مهدي هاشمي را اعدام نمود؟
در همين نامه 67/5/9 نوشته ايد:
سند شماره 54:
"ما تا به حال از خشونتها نتيجه اي نگرفته ايم. "
حضرت آيت الله:
ما اصولاً خشونتي به خرج نداده ايم. آيا آيت الله صدوقي، آيت الله اشرفي اصفهاني، آيت الله دستغيب، آيت الله مدني، آيت الله قاضي با خشونت ما كشته شدند؟ آيا شهداء حزب جمهوري اسلامي با خشونت ما كشته شدند؟ آيا شهيدان عزيز باهنر و رجايي با خشونت ما كشته شدند؟ آيا صدها نفر از فرزندان عزيز امام از پاسداران سپاه، كميته و بسيج در سراسر ايران با خشونت ما كشته شدند؟ آيا قدوسي و رباني املشي را ما با خشونت شهيد كرده ايم؟ آيا هزاران نفر از مردم حزب اللهي و خوب كوچه و بازار را ما با خشونت كشته ايم؟ آيا ما در معابر بمب گذاشتيم و هواپيماها را ربوديم؟ آيا ما سر سفره هاي افطار سرهاي بچه هاي انقلابي را گوش تا گوش در مقابل زن و فرزندانشان بريديم؟
ما تنها كاري كه كرده ايم اين بوده كه نگذاشتيم مهدي هاشمي و برخي از توابين و نهضت آزادي و پيمان و ديگر ليبرالها و منافقين نزد مردم عادل و متدين معرفي شوند. ما مطالب دروغ و ساخته و پرداخته آنها را ننوشتيم و به راديوهاي بيگانه نداديم.
بارها و بارها شيهد بزرگوار آقاي محمد منتظري مي گفت:
"منزل پدر من جاي امن منافقين است و من نخواهم گذاشت منافقين آنجا را تصاحب كنند. "
ولي ديديد كه به هر وسيله اي بود آنها او را از پاي درآوردند و منزل شما تصاحب شد. معذرت مي خواهم كه قلمم گاهي تند مي شود چرا كه ما صراحت را از شما آموخته ايم.
درنامه 9/5/67 مطالبي نوشته ايد كه دل امام و مردم حزب الله را خون نموده ايد كه مطالب آن از هر كس باشد در قعر جهنم است.
حضرت آيت الله:
مطالب شما حرفهاي تازه اي نبود بلكه ده سال است راديوهاي بيگانه همان حرفها را مي زنند و امام و نظام را به اتهامات واهي كشتن زنهاي بچه دار و قتل عام هزاران نفر در چند روز و غيره متهم مي كنند.
در نامه اي به تاريخ 11/5/67آورده ايد:
سند شماره 55:
"سه روز قبل قاضي شرع يكي از استانهاي كشور كه مرد مورد اعتمادي مي باشد با ناراحتي از نحوه اجراء فرمان اخير حضرتعالي به قم آمده بود و مي گفت مسئول اطلاعات يا دادستان ترديد از من است از يكي از زندانيان براي تشخيص اين كه سرموضع است يا نه پرسيد تو حاضري سازمان منافقين را محكوم كني گفت آري، پرسيد حاضري مصاحبه كني گفت آري، پرسيد حاضري براي جنگ با عراق به جبهه بروي گفت آري، پرسيد حاضري روي مين بروني گفت: مگر همه مردم حاضرند روي مين بروند... "
حضرت آيت الله:
شما سپس نتيجه گرفتيد و گفتيد چون اين شخص گفته است كه من روي مين نمي روم محكوم به اعدام شده است ومعامله "سرموضع " با او كرده اند. در حالي كه همان قاضي شرع مورد اعتماد شما پيش من آمد و صريحاً گفت آقاي منتظري به من دروغ نسبت داده است من اين گونه نگفتم. كه من به او گفتم شما در مورد آقاي منتظري چنين چيزي نگو ممكن است ايشان اشتباه فهميده باشند. بعد مسئولين اطلاعات و امور قضايي آن استان را خواستم، آمدند و جريان را به آنها هم گفتم آنها اظهار داشتند كه اصلاً بحث اين گونه نبوده است و تقريباً تمام اين نوشته حضرتعالي را تكذيب كردند.
حال اگر اين مسايل را از اطلاعات و دادستاني به ما بگويند چون حرف سربازان گمنام امام زمان است و آنها مهدي هاشمي را اعدام كرده اند پيش شما دروغ است و اگر مخالفين و دستيارانشان بگويند عين واقعيت است.
بحث من اين است كه چرا هميشه كساني كه از منافقين و ليبرالها دفاع مي كنند مورد اعتماد شما هستند ولي كساني كه از اول با انقلاب و امام بوده و هستند جنايت كارند؟
در تاريخ 9/7/67 نامه اي براي آقاي نخست وزير نوشتيد كه توسط افراد با تقواي منزلتان ـ كه آنها را خوب مي شناسيد!ـ در سطح كشور و خارج منتشر شد. اين نامه پر است از "بايد "ها و "نبايد "ها حال با چه تواني؟ لابد مي فرمائيد اين ديگر به من مربوط نيست چرا كه من در اجرائيات دخالت نمي كنم و اين را صريحاً در اعلاميه ها مي نوشته و در نطقهايم بيان داشته ام. نخست وزير و ديگر دست اندركاران بايد به اين بايدها و نبايد ها جامه عمل بپوشانند.
در اين نامه آورده ايد:
سند شماره 55/1:
" 1- امروز كشورهاي تند هم به اشتباه خود واقف شده اند "بايد " مسئولين تنگ نظر و سختگير و بي اعتنا به مردم اساساً تعويض شوند.
2- امروز جنگ برطرف شده "بايد " به تدريج صف و كوپن را كنار گذاشت.
3- اطلاعات، سپاه كميته و دادستانيها و بازجوها و امثالهم "بايد " در روش خود تجديد نظر كنند و هشت، نه مورد "بايد " ديگر در اين نامه.
حضرت آيت الله:
مي بينيد كه در چه فضاي دور از اوضاع و احوال حاكم بر جامعه تنفس مي فرمائيد درست است كه اگر بايدها عملي شود ايران گلستان مي گردد. ولي مگر توان عمل به آنها در وضع فعلي وجود دارد؟ شما از خصوصياتتان اين است كه ـ به قول امام ـ مي خواهيد تاريختان را خوب ترسيم كنيد كاري به تأييد نظام و اسلام ـ اگر تاريختان خدشه دار شودـ نداريد. لذا امام مرتب مي فرمايند:
"من به تاريخ كاري ندارم، من به وظيفه شرعي خود بايد عمل كنم ولي شما متوجه نمي شويد كجاي كار شما خراب است كه امام اينگونه مي فرمايند.
اگر هدف اين باشد كه بايدها و نبايدها تنها بر كاغذ نوشته شود تا تاريخي زيبا و چهره اي دلربا براي انسان ترسيم كند، گفتن و نوشتن آسان است من هم مي نويسم: هر ايراني بايد داري يك منزل پانصد متري باشد، هر ايراني بايد يك ماشين سواري داشته باشد و هر ايراني بايد حقوقش دوبرابر خرجش باشد و... اصولاً اين بحث را ماهميشه با شما داشته ايم كه اگر آنچه جنابعالي و يا حضرت امام و يا مسئولين ديگر نظام مي فرمايند به صورت ارشاد باشد، يعني خطوط كلي سياست داخلي و خارجي را در تمامي زمينه ها ترسيم كنند، هيچ مانعي ندارد چرا كه هاديان انقلاب بايد راه صحيحي را نشان بدهند اما فرق جنابعالي با بقيه اين است كه شما اين مسائلي را كه مي گوييد كار به توان اجراء آن نداريد و هر وقت مسئولين و غيرهم را مي بينيد با پرخاش مي گوييد چرا به گفته هاي من عمل نمي شود.
حضرت آيت الله:
از آنجا كه بيشتر اطرافيان شما جنبه تبليغي مسائل برايشان مطرح است و شما در دست آنها اسيريد كار بدينجا مي كشد. مثلاً اگر از شما بپرسند خيلي از مسائل اين نامه كه مربوط به آقاي نخست وزير نيست، قهراً جوابي براي آن نداريد. از آن گذشته اگر شما از اوضاع دولت خبر داشته باشيد متوجه مي شويد كه هر صف و كوپني معلول علتهاي بسياري است كه تا رفع آن علل، صفها پابرجاست. متأسفانه در همين نامه هم مسائلي را مطرح كرده ايد كه با خط ضد انقلاب و منافقين هم سويي دارد.
مهدي هاشمي بارها گفته است كه طيف ما سعي مي كرد آيت الله منتظري را عليه نهادهاي انقلاب و اطلاعات بدبين كند مي بينيد كه همان طيف هنوز دست از سر شما برنداشته اند چرا كه در اين نامه ـ با اينكه دادگستري صداي صغير و كبير را درآورده است. شما در مورد آنها هيچ حرفي نداريد ولي آورده ايد. بايد دادستانيهاي انقلاب در روش خود تجديدنظر كنند، با اين كه ارتش هم وجود دارد، فقط بايد سپاه در روش خود تجديد نظر كند، با اين كه شهرباني و ژاندارمري هم وجود دارد، فقط بايد كميته در روش خود تجديد نظر كند و از ميان همه وزارتخانه ها و ادارات تابعه، تنها وزارت اطلاعات بايد در روش خود تجديد نظر كند.
اينها نيست جز اين كه منافقين و ليبرالها و ضد انقلاب به صورت عام روي سپاه و كميته، وزارت اطلاعات و دادستانيهاي انقلاب حساسند لذا به محض اين كه نخست وزير خدمت شما مي رسد فوراً حرفهاي آنها بايد زده شود ولو اين كه به نخست وزير مربوط نباشد. از اين كه با صراحت لهجه حرف مي زنم عذرخواهي مي كنم كمي در مورد مسئولين تنگ نظر و سختگير كه بايد تعويض شوند فكر كنيد. اين هم مانند قضيه روان شناس است كه مأمورين كميته مي بايست باشند ما يك نفر را بيرون كنيم شما پدر ما را در ميآرويد چه رسد به اين همه افراد.
حضرت آيت الله:
من بار ديگر از شما دوستانه مي خواهم كه سعي كنيد خود در مسائل مستقل باشيد و هر چه را به شما مي گويند قبول نكنيد. چه رسد به اين كه بنويسيد:
مهدي هاشمي در صفحه 18 پرونده خود مي گويد:
سند شماره 56:
"سعي وافر داشتم كه ضعفها را به آقا منتقل و ايجاد حساسيت نمايم. اين كار از اول كه شروع شد تا اين اواخر ادامه داشت و رو به افزايش بودـ و در چند سطر بعد اضافه مي كنند:ـ در راندن افراد خالص از ارگانها هم من و هم اخوي فعال بوديم و هر كدام به نوبه ي خود با تماسهايي كه جداگانه يا مجتمعاً با آقا مي گرفتيم ديدگاههاي انحرافي خودمان را در لباس حق به جانبي خدمت آقا مطرح مي ساختيم كه قطعاً بدون اثر نبوده است تلاش بي وقفه براي ملاقات دادن افراد و شخصيتهايي كه از اوضاع و احوال كشور ناراضي و بدان معترضند باحضرت آيت الله منتظري كه طبعاً با تعداد و استمرار اين ملاقاتها ذهنيت ايشان در جهت همان مسايل (مسائل انحرافي خودمان) توجيه مي شد."
حضرت آيت الله:
آيا باز هم شك داريد كه اين گروه موجب شد تا قضاياي شما به اينجا كشيده شود و متأسفانه شما همه چيز را از اينها قبول مي كرديد حتي اين مسئله را كه در نامه 19/10/65 به امام آورده ايد:
سند شماره 57:
"در بعضي مدارس قم علي ما نقل طلبه اي را به خاطر شركت در تشييع جنازه شهدا از مدارس اخراج كردند.
آيا امام توسط خود من به شما پيغام ندادند كه اين مدرسه كجاست و اين را چه كسي به شما گفته است؟ امام بارها نگفتند اين فرد كيست كه اخراجش كرده اند؟ و شما به امام جواب نداديد. واقعاً كدام مديري است كه جرأت كند طلبه اي را به جرم تشييع جنازه شهدا از مدرسه بيرون كند؟
شما مواضعتان تا آن روزي كه خودتان بوديد خوب و انقلابي بود. اما وقتي در دام طيف مهدي هاشمي افتاديد اين گونه شد. شما قبلاً مي گفتيد منافقين خائن هستند، حال چيز ديگري مي گوئيد. شما قبل از شهادت شهيد محمد منتظري مي گفتيد شريعتمداري بايد اعدام شود، ولي بعد از مرگ شريعتمداري اعتراض داشتيد كه چرا نگذاشتيد تشييع شود. از اين قبيل مسائل بسيار دارم اما سرتان را درد نمي آورم.
در همين نامه 19/10/65 نوشته ايد:
سند شماره 58:
"امروز خانواده اميد نجف آبادي آمده بودند كه او (يعني اميد) به وسيله تلفن با گريه گفته است: به آقا بگوييد به داد ما برسد، كه تلفن را قطع كردند، اين آقاي اميد مردي است مجتهد و از مدرسين منظومه و اسفار و در زمان اختناق رساله و تحرير حضرتعالي را محرمانه چاپ و منتشر مي كرد. "
جناب آقاي منتظري:
حتماً ميدانيد كه اميد نجف آبادي چه مفاسدي داشت و سرنوشت او با قوم لوط گره خورده بود. مگر فروش و چاپ رساله و تحرير و مبارزه موجب ميشود كه از كسي كه محكوم به اعدام است دفاع كنيم. و اما دفاع شما از آقاي اميد نجف آبادي هم بدليل ساده انديشي شما به جهت القائات و فشارهاي همه جانبه و حساب شده افراد بيت شماست كه توانسته اند از روح لطيف و حساس شما در جهت خواسته ها و اهداف خود استفاده نمايند و در شرايط مناسب به نام خانواده هاي زندانيان وحتي تحريك آنان به نامه و عريضه نگاري براي حضرتعالي ذهن شما را به مسئله فشار و سخت گيري در زندانها كه اساساً يك مسئله پوچ و بي واقعيتي است مشغول نمايند و جالب است كه مهدي هاشمي در نامه چهار صفحه اي خود به شما روي همين مسئله تكيه مي نمايد و مي نويسد كه ما به تصور اين كه حتي در زندان نيز حمايت شما موجب تسلي ما خواهد بود لذا ما به بستگان زندانيان القاء نموديم كه بستگان شما تحت شكنجه هستند تا شما را تحريك نمايند.
اكنون به متن نوشته مهدي هاشمي به جنابعالي توجه فرمائيد:
سند شماره 59:
"همان تصورخامي كه قبل از بازداشت بر ماها سايه افكنده بود كه حضرتعالي تا آخرين لحظه از اين طيف حمايت خواهيد فرمود، در ايام بازداشت و بازجويي نيز همواره تسلي دهنده بسياري از متهمين بوده است و به همين دليل در تلفن ها و ملاقات ها به بستگانشان القاء كرده اند كه افراد تحت وحشيانه ترين شكنجه ها قرار گرفته اند تا بلكه حضرتعالي و روح لطيف و حساس شما را در جهت حمايت از خود تحريك نمايند ولي مطمئن باشيد واقعي برخلاف اين است. "
جنابعالي از يك طرف در امور ريز و درشت مسايل دخالت مي فرموديد و از طرف ديگر در نامه اي به دانشجويان خارج از كشور نوشتيد:
"من دركاري دخالت نمي كنم. "
و در نامه مورخه 19/10/65 به حضرت امام نوشته ايد:
سند شماره 60:
"اجازه دهيد مانند طلبه اي بدون عنوان و مسئوليت مشغول درس خواندن و بحث باشم. "
جنابعالي خودتان مي دانيد كه طرح اين پيشنهاد فقط براي اعتراض به جريان دستگيري مهدي هاشمي و در حقيقت شروع فاصله از نظام بود.
اين جدايي با برنامه بوده است. طبيعي است كه همه كس از برخورد شما انفصال را از نظام مي فهمد.
مهدي هاشمي در نامه خود به آقا هادي معترض است كه چرا در مورد جدايي آقاي منتظري تلاش كرده است. پس معلوم مي شود تز جدايي جنابعالي از نظام، تز حساب شده ايست و موضع گيري هاي شما هم مؤيد همين واقعيت است.
جالب است كه آقا هادي همين مطلب را پيش روي شما به آقاي رفسنجاني گفته بود كه آقا بايد به گونه اي حركت كنند كه كارهاي بد نظام دامن ايشان را نگيرد. و همين مطلب را نيز دو سه مرتبه به خود من گفت. و از آنجا كه شما شديداً تحت تأثير اين القائات بوده ايد در جلسه شب هاي جمعه خود گفتيد كه من اصلاً از اين نظام نيستم.
(نقل از آقاي موسوي خوئيني ها)
حال مردم عزيز بايد توجه كنند كه ناگهان آقاي منتظري از قائم مقامي رهبري كنار گذاشته نشده است بلكه سه سال قبل از قضيه مهدي هاشمي امام در اعلاميه خود براي خبرگان و يك سال قبل از دستگيري او دوستان واقعي انقلاب و امام و آيت الله منتظري تلاش كردند كه نگذارند ايشان در خط حمايت از ضد انقلاب حركت كند. و از همه بيشتر تلاش شخص امام بود كه بي حاصل ماند و فقط توطئه مهدي هاشمي مؤثر شد و همانگونه كه او در بازجويي خود آورده كه طيف ما تمام نقاط حساس بيت ايشان را تسخير نموده بود و نمي گذاشت كسي واقعيات را به ايشان بگويد، آيت الله منتظري متأسفانه راه جدايي از واقعيات را در پيش گرفت و به سويي روانه شد كه فرجام آن فاجعه بود.
اكنون به گوشه اي از اعترافات مهدي هاشمي توجه كنيد:
سند شماره 61:
"شرمنده ام بگويم ما در آن روزها به خاطر توهم شيطاني كه داشتيم سعي مي كرديم در موضع گيريها حتي الامكان موضع فقيه عاليقدر چيزي برخلاف موضع حضرت امام باشد. "
حضرت آيت الله:
يادتان هست من مي گفتم اينها براي شما به دروغ نامه مي نويسند و مطالب خود را به عنوان نامه هاي رسيده از مردم القاء مي كنند، شما باور نمي فرموديد، و شايد اكنون نيز باور نفرماييد كه اصحاب همان تفكر در كنار شمايند.
وقتي آقاي هادي هاشمي در سر داعيه جدايي شما از نظام و امام را داشت غير از آنچه شدتصور نمي رفت. حال بار ديگر به نامه مهدي هاشمي چند لحظه قبل از اعدام توجه فرماييد: خطاب به آقاي هادي مي گويد:
سند شماره 61/21:
"شما متأسفانه با همان روحيه خودمحوري و تنگ نظري كه داشتي و همه چيز را با معيارهاي ناقص خودت مي سنجيدي سبب بسياري از فجايع شدي كه عوارض بسياري را متوجه انقلاب ساخت و در حساسترين لحظات تاريخ كشور و انقلاب و جنگ داعيه لزوم انفصال آيت الله منتظري از نظام و مسئولين را سردادي كه خدا مي داند چه گناه بزرگي مرتكب شدي. "
حضرت آيت الله
طيف مهدي هاشمي هنوز هم دست از شما برنمي دارند چرا كه آنها امام را قبول ندارند چه رسد به شما و به قول امام چون اعتقاد به ارتباط با منافقين و ليبرالها دارند هيچ پلي را بهتر از شما نديدند. و اين را بارها گفته اند. وقتي امام تأكيد روي رسيدگي به مسايل مهدي هاشمي داشتند معلوم بود با هوش و ذكاوت سرشار خود مسايل را تحليل مي كردند متأسفانه شما كه برادرش دامادتان بود وپدرش استادتان و به قول خودتان او را از بچگي بزرگ كرده بوديد و از تمام خصوصياتش اطلاع داشتيد هرگز او و طيف او را نشناختيد.
شما فرزند عزيز و بزرگوار خود را هم نشناختيد او را ديوانه معرفي كرديد در حاليكه حضرت امام مرحوم محمد منتظري، چريك واقعي جهان اسلام را فرزند اسلام و قرآن خواندند.
خلاصه كلام اين كه آقاي مهدي هاشمي چند بار در طول بازجويي هايش به اين مسئله تكيه كرده است كه ما از سالها قبل روي آيت الله منتظري كار مي كرديم. از طرف ديگر آقا هادي به اين نتيجه رسيده بود كه حال كه مسئولين با ما (يعني طيفشان) اين گونه برخورد مي كنند ما بايد به منافقين نزديك شويم. مهدي هاشمي گفته است در ابتدا منافق معروف و بعد با طلبه تائب آقاي ارمي با منافقين ارتباط برقرار كرديم چرا كه آقا هادي منافقين را بر اين رژيم ترجيح ميداد. جنابعالي هم كه اجازه داده بوديد كه منافقيني كه تائب هستند رفت و آمدشان در بيت شما بدون مانع باشد آقا هادي هم كه تسهيلات لازم براي رفت و آمد ليبرالها مانند پيمان و نهضت مجاهدين خلق يعني ميثمي ها، نهضت آزادي و منافقين فراهم مي كرد. مكانهاي حساس بيت شما را هم كه طيف آقا مهدي اشغال كرده بودند شما هم با ساده انديشي خود تمامي حرفهاي اين طيف را وحي منزل مي دانستيد.
براي نشان دادن ضعف شما در شناخت افراد همين بس كه با شجاعت در نامه به امام فرموديد او را از بچگي بزرگ كرده ايد و تمام خصوصيات او را مي شناسيد كه فردي متدين، مدير، مدبر و با تقوي است. از طرف ديگر آقا هادي و طيفش به اين نتيجه رسيده بودند كه شما بايد از نظام جدا شويد و در اين زمينه از هيچ كوشش خلافي كوتاهي نكرده اند. از طرفي ديگر آقا هادي معتقد بوده است كه امام مي ميرد و از دست او خلاص مي شوند و كارها حل مي گردد.
از تمامي اينها و خيلي چيزهاي ديگر از جمله هماهنگي با راديوهاي بيگانه و سياستهاي خارجي به اين نتيجه مي رسيم كه اين گروه فاسد و مرموز تصميم گرفته است كه چند كار را انجام دهد ابتدا چهره امام را از زبان و قلم قائم مقام رهبري چهره اي خشن كه زنهاي بچه دار را مي كشد به دنيا معرفي كند و بعد اين را به دنيا برساند كه آيت الله منتظري غير از امام است. در قدم بعد آيت الله منتظري را از نظام جدا سازد و بعد با تغيير مديريت در سطح بالا و گسترده كه از زبان شما هم نقل شده همه چيز را به نفع خودشان خاتمه دهند و مي بينيد كه مو به مو هم اجرا شد.
ملت عزيز ايران مي بيند كه چگونه مستند و روشن، نقشه شوم اين باند كثيف را روشن كردم و نشان دادم كه قضيه آقاي منتظري هرگز به خاطر چند انتقاد سطحي از اوضاع كشور كه از راديو، تلويزيون پخش مي شد نبود، به خاطر بدگويي و ذهنيات ايشان نسبت به مسئولين نظام و يا تصفيه جناحي از نظام عليه جناحي ديگر نبوده است، بل
كه نقشه اي بوده است حساب شده كه با سياستهاي خارجي هم هماهنگي هاي لازم صورت گرفته بوده كه به عقيده امام اين نقشه با پل آقاي منتظري تحقق يابد و بلافاصله ايشان را نابود كرده و كشتن ايشان را به دست حزب الله طرفدار امام جا بزنند.
امام بارها فرموده اند كه اطرافيان آقاي منتظري به محض اين كه استفاده لازم را از ايشان كردند ايشان را نابود مي كنند. اين سخن امام كه سالها قبل فرموده اند بعد از چند سال براي ما روشن شد.
از آنجا كه امام آقاي منتظري را فردي ساده لوح مي دانند و از ايشان خواستند تنها به درس و بحث بپردازند و از كارهاي سياسي اجتناب كنند در مورد درس و بحث چيزي نمي نويسم آنچه من آوردم گوشه ايست از توطئه اي عميق عليه نظام اسلام و مسلمين و ميهن اسلاميمان. توطئه اي بود بسيار حساب شده عليه شخص امام ومسئولين رده بالاي نظام.توطئه اي عليه تمامي افرادي كه با عشق امام زيستند و با عشق امام مبارزه كردند، كه مي خواستند بدست فقيهي وارسته كه ساليان دراز در كنار امام بوده است انجام دهند. چرا كه ليبرالها و منافقين از آنجا كه پايگاه مردمي ندارند خود نمي توانند ابتدا وارد عمل شوند، پس راهي غير از بيت ايشان پيدا نمي كردند.
البته روشن است كه بعد از اين نامه عده اي نامه اي تنطيم كنند كه هر چه اينجا آورده ام نادرست است اما خدا و مردمي كه با تعقل و تفكر به مسائل مي نگرند بهترين قضاوت كنندگانند، خداوندا تو مي داني كه من عاشق آقاي منتظري بودم. خداوندا تو مي داني كه امام بيش از سه سال است همه گونه تلاش خود را نمود تا آيت الله منتظري كه حاصل عمرش بود آگاه شود كه چه نقشه شومي در كار است. خدايا خودت كمك فرما تا ايشان آگاه شود و به خيل دوستان امام ملحق گردد.
سخنم را با تفكر جديد جنابعالي در نامه به آقاي نيري كه باز حكايت از همان خط منافقين خلق در بيت جنابعالي دارد به اتمام مي رسانم، نوشته ايد:
سند شماره 63:
"مجاهدين خلق اشخاص نيستند، يك سنخ تفكر و برداشت است يك نحو منطق است، منطق غلط را بايد با منطق صحيح جواب داد با كشتن حل نمي شود بلكه ترويج مي شود. "
حضرت آيت الله منتظري، اولاً: چه شد كه منافقين، پس از ده سال دوباره مجاهدين شدند كه اگر منطقشان را تصحيح كنند بر نظام اسلامي رجحان داشته باشند.
ثانياً: مجاهدين خلق با منطق، ائمه جمعه، شهداي محراب را كشتند؟
مجاهدين خلق با منطق، حزب را منفجر كرده و 72 تن از ياران با وفاي امام را كشتند؟
مجاهدين خلق با منطق، رئيس جمهور و نخست وزير و بقيه را كشتند؟
مجاهدين خلق با منطق، تعداد كثيري از عزيزان اين نظام مانند شهيد قدوسي، هاشمي نژاد و... را كشتند؟
مجاهدين خلق با منطق، نمازهاي جمعه را به آتش كشيدند؟
مجاهدين خلق با منطق، اين همه وكيل و وزير را از اين جمهوري كشتند؟
مجاهدين خلق با منطق، شبها به شكار حزب الله مي رفتند و صدها نفر افراد معمولي كوچه و بازار را كشتند؟
مجاهدين خلق با منطق، هواپيماهاي اين مردم را دزديدند و به عراق فروختند؟
مجاهدين خلق با منطق، در ايران جاسوسي مي كنند؟
مجاهدين خلق با منطق، با صدام همكاري كرده بچه هاي حزب الله را در جبهه هاي جنگ در عمليات مختلف كشتند؟
مجاهدين خلق با منطق، مي خواستند تا تهران بيايند؟
مجاهدين خلق با منطق، هواپيماي حامل شهيد محلاتي و بقيه افراد از هيئت هاي قضايي و نظامي و مردم عادي را شناسايي كردند و به دولت عراق اطلاع دادند تا سرنگون كنند؟
مجاهدين خلق با منطق ...؟؟؟
تنها، مجاهدين خلق با منطق، خود افراد بيت شما را از خودشان كردند به صورتي كه به تائبين آنان اجازه رفت و آمد درمنزلتان را داديد.
مجاهدين خلق با منطق، خود شما را به آنجا كشاندند كه امام را كشنده زنهاي بچه دار معرفي كرديد.
مجاهدين خلق با منطق، خود شما را به آنجا كشاندند كه بچه هاي اطلاعات فرزندان امام زمان عليه السلام را از ساواكيهاي شاه بدتر دانستيد.
مجاهدين خلق با منطق، خود شما را به آنجا كشاندند كه نامه هايي در دفاع از آنان نوشتيد.
اين نامه به پايان رسيد ما همچنان در اول وصف خيانتهاي آشكار و پنهان اطرافيان جنابعالي مانده ايم. باور بفرمائيد كه هميشه با فكر و ذكر شما روز و شبم را مي گذرانم آخر شما اميد همه ما بوديد بار ديگر از جنابعالي عاجزانه مي خواهم كه با يك حركت انقلابي خود را از طيف سيد مهدي هاشمي رها كرده و در درياي محبت بيكران دوستداران امام شناور سازيد به اميدآن روز.
از خداوند متعال سلامتي و شادابي و پيروزي شما را بر عفريت ظلم و خيانت اطرافيان خواستارم و نكاتي را مي آورم:
1- در خاتمه نيز همچون مقدمه از تكرار مكررات در اين نامه عذرخواهي مي كنم.
2- از اين كه بعضي از جملات تند است معذرت مي خواهم چرا كه ما صراحت لهجه را از شما آموخته ايم.
3- اگر تندي نامه متأثرتان ساخته است خود را جاي امام بگذاريد و آنوقت كمي فكر كنيد كه خدا را خوش مي آيد تا شما براي دلخوشي چند ليبرال و منافق پيرمردي زنده دل و الهي كه همه عمرش را صرف اعلاء كلمه الله كرده است آدمكش و مخصوصاً زنان بچه داركش معرفي كرده باشيد و با اين حركت غيراسلامي انساني دل دشمنان قسم خورده اسلام و نظام و ايران را شاد كرده باشيد. كمي فكر كنيد كه چگونه حضرت امام ماهها و سالها زير شلاق اتهامات واهي شما و ليبرالها و منافقين تنهاي تنها صبر كردند و براي مصلحت نظام و اسلام با قلبي شكسته خون دل خوردند.
4- سه نامه از آقاي مهدي هاشمي را كه يكي به جنابعالي و دو نامه براي آقا هادي هاشمي است به جهت محتواي تكان دهنده اش در آخر آوردم.
5- تذكر اين موضوع را هم لازم مي دانم كه اصولاً اين نامه بر مكاتبات جنابعالي و امام پايه ريزي شده است كه در بين از وقايع تلخي سخن رفته است.
حضرت آيت الله:
اگر از منافقين و ليبرالها و طيف مهدي هاشمي جدا نشويد مطمئن باشيد تمامي حزب اللهي ها در آخرت در مقابل پيامبر اكرم جلوي شما را خواهند گرفت.
والسلام علي من اتبع الهدي
احمد خميني 9/2/1368
"نامه سيد مهدي هاشمي به آقاي سيدهادي هاشمي "
"بسمه تعالي "
خدمت برادرم سيدهادي هاشمي، اميدوارم از اعمال و رفتار خود نادم و پشيمان شده باشي در اين روزها قصدداشتم يك نامه مفصل با ذكر شواهد و دلائل و تحليل انگيزه هائيكه تشخيص مي دادم در اعماق فكر شما ريشه دوانيده برايت بنويسم ولي تقدير خدا با تدبير من هماهنگ نبود اكنون كه چند لحظه بيشتر به مرگم نمانده است چند نكته را اجمالاً تذكر مي دهم.
برادر عزيز من با همه انتقاداتي كه به شما دارم "زحمات شما را يك لحظه فراموش نمي كنم زحماتي كه قبل و بعد از انقلاب درباره من تحمل فرموديد ولي وظيفه خود مي دانم در اين آخرين لحظات زندگي توجه كنم چنانچه از انگيزه هاي قبلي و انديشه ها و اوهام فكري سياسي كه به شدت در شما بود توبه نكني و خود را از حريم رهبري آينده انقلاب دور نسازي " ماجرا تمام نخواهد شد.
شما متأسفانه با همان روحيه خودمحوري و تنگ نظري كه داشتي و همه چيز را با معيارهاي ناقص خودت مي سنجيدي مسبب بسياري از فجايعي شدي كه عوارض بسياري را متوجه انقلاب ساخت و در حساس ترين لحظات تاريخ كشور و انقلاب و جنگ داعيه لزوم انفصال آيت الله منتظري از نظام و مسئولين را سر دادي كه خدا مي داند چه گناه بزرگي مرتكب شده اي. اميدوارم كه از گذشته ها توبه كرده باشي ولي در غير اين صورت بدان كه اشتباهات و لغزشهاي ما و دوستانمان كه تا حدود زيادي به شما باز مي گردد. تداوم خواهد يافت ولي در اشكال ظريف تر و نامرئي.
البته مرا خواهي بخشيد از اين صراحت لهجه ولي مطمئناً بدون هيچ گونه فشار جسمي و روحي به نگارش اين كلمات مبادرت ورزيدم و لحظه اي بيانديش و از سرنوشت تلخ من عبرت بگير.
برادرم، از قول من به اخويها و خواهران سلام برسان و الطافي كه در حق من داشتيد در حق زن و فرزندانم دريغ مكن و در حقم دعا كن تا بلكه خدا مرا مشمول عفو خويش قرار دهد.
نزد خدا توبه كن و گذشته هاي خويش را جبران نما. در خاتمه از قول من به آيت الله منتظري كسي كه پس از امام امت روحي فداه عشق وآرمان همه وجودم محسوب مي شود سلام گرم خالصانه ام را ابلاغ كن و از سوءاستفاده هائيكه من خواسته يا ناخواسته از حريم ايشان و بيت معظم له نمودم از ايشان عذرخواهي بكن. والسلام به اميد ديدار در قيامت و در محضر عدل الهي.
"نامه سيد مهدي هاشمي به آيت الله منتظري "
"بسمه تعالي "
محضر مبارك قائم مقام رهبري حضرت آيت العظمي منتظري دامت ايامه.
با سلام و درود. اميدوارم از گزند حوادث مصون بوده و در تحقق آرمانها و اهداف متعاليه موفق باشيد و بي نهايت از گذشته هاي دور و نزديك خود و ناخالصي هائيكه از قلم و قدم من درحوزه روابط با حضرتعالي تراويده و تحريف حقايق را موجب گشت شرمنده از اين كه به جاي الهام گيري از سجاياي اخلاقي و شرح صدر و ملكات روحي شما در حيطه انتساب به حضرتعالي درگردابي از ظلمات و اوهام و تنگ نظريها غرق شده بودم متأسفم و از اين بابت عاجزانه از محضرتان عذرخواهي كرده و پوزش مي طلبم.
در عين حال بسيار خرسند و مشعوفم كه تيرگي هاي به هم تنيده جهل و تزوير كه زير پوشش هاي براق يك معادله انحرافي را در حساس ترين مواضع انقلاب بنيان نهاده بود و نيروهاي مخلص و تلاش گري را تسليم وادي سراب خط بازيها و آلودگيهاي سياسي نموده بود در پرتو قاطعيت و تدبير حضرت امام روحي فداه و مساعدت حضرتعالي متلاشي گشت لغزشها و خط هاي رو به رشد خطرخيزي كه قداست ها و حرمت هاي قائم مقام رهبري را يدك مي كشيد واژگونه شد.
با اين حال از اين رو كه برخي ريشه هاي تنومند اين خطر را مكمون در پناه شما ديده و مشاهده مي كنم همان اوهام و انديشه هاي لغزش باري كه مرا بدام تسويلات شيطاني و افراطي و ناخالص افكند با قوت و استحكام و انسجام بيشتري در آقاي اخوي... وجود داشته و دارد احساس مسئوليت مي كنم، عليرغم كژيهاي گذشته و بي لياقتي كنوني خود به عنوان يك واجب شرعي النصيحه لائمه المسليمن گوشه اي از حقايق تلخ را با صراحت به محضر آن شخصيت بزرگواري كه پس از مقام معظم رهبري ملجأ ميليونها انساني است كه در راه اعتلاي كلمه الله از همه چيز خود گذشته اند تقديم نمايم اگر احياناً در بيان مطالب قلمم به گستاخي كشيده شود معذورم داريد چه آنكه صراحت را ما و همه از شما آموخته ايم بخصوص هنگامي كه فراتر از شخص و شخصيت و ماوراي منافع فردي، مصالح اسلام و انقلاب وآينده رهبري مطرح باشد.
چنانچه حضرتعالي دفتر حوادث يك سال اخير را به عقب ورق زده و مقطع زماني شش ماهه اول سال 65 را كه به تحريك دوستان قديم خودمان فشارهايي متوجه شما گشت را در يك محور جدا از پي گيريهاي حضرت امام مدظله العالي نسبت به تخلفات من مطالعه فرموده و بيرون از مدار شايعات و توجيه گريها، عملكرد اخوي و من و جمعي از دوستان ديگر را ملاحظه بفرمائيد خواهيد ديد چه لغزشهاي بزرگي در حريم پاك قائم مقام رهبري شكل گرفته بود و زير پوشش موافقت و تأييد حضرتعالي دامن زده مي شد كه من ذيلاً به قسمتهايي از آن اشاره خواهم نمود.
چه كسي جز اخوي از موقعيت خود نزد شما سوءاستفاده نمود و اخبار و گزارشات حساس انقلاب و كشور را به انگيزه حب و بغض هاي خطي در اختيار دوستان نزديك قرار مي داد و آتش جناح بندي بر ضد مسئولين كشور را كه خواه ناخواه به تفرقه افكني منتهي مي شد مشتعل ساخت؟ كه تنها يك نمونه آن افشاي جريان مك فارلين است كه پس از بازداشت من و به انگيزه انتقام جويي از مسئولين اجرايي كشور انجام گرفت و اطلاعات بكلي سري انقلاب را در اختيار مشتي افراد خام قرار داد كه نتيجه اي جز كشتار بيرحمانه مردم بي گناه كشور در بمبارانهاي هوايي نيمه دوم سال 65 نداشت. چه كسي جز ايشان با همفكري و همكاري من و دوستان ديگر با ترفندهاي مرموز و صرفاً به انگيزه هاي خطي حساسيتهاي حضرتعالي را بر ضد فرماندهي سپاه در سال 63 تشديد ساخت و با چشم پوشي از فداكاريها و ايثارگريهاي رزمندگان سلحشورمان در جبهه ها تنها نقاط ضعف سپاه را خدمت شما گزارش نمود تا آنجا كه رقابت و كشمكش با اين ارگان انقلابي به لغو ملاقاتهاي فرماندهي باحضرتعالي منتهي گشت.
چه كسي جز ايشان تحت تأثير حساسيتها و تحليلهاي ذهني غلط از روند انقلاب و تحولات كشور پندارهاي شيطاني بر ضد امام امت روحي فداه را در ذهنيت خود و انديشه اطرافيان پرورش مي داد كه نتيجه آن گزارشات انحرافي و مكتوب من و القائات تحريف شده ايشان خدمت حضرتعالي و دامن زدن به يك تباهي بزرگ بر ضد روح خدا و يادگار انبياء عظام و سلاله ابراهيم علي نبينا وآله و عليه السلام بود؟
بدنبال اين كج انديشيها كه در اكثر موارد به ديدگاههاي حضرتعالي تثبيت مي شد. تحليل ايشان و ما و طيف مرتبط با بيت شما از مسايل رهبري، جنگ، اقتصاد، معادله حاكميت و ... راه انحراف پيمود چه كسي مسئول مسامحه و سهل انگاري مصلحت آميز در برابر امواج زهرآگين انتقادها و نارضايي هاايست كه دستهاي مزموز به انگيزه تفرقه افكني بين حضرتعالي و رهبري انقلاب و نظام بسوي بيت و دفتر شما هدايت مي كردند. و مگر همين امواج فزاينده نارضائيها نبود كه از طرق گوناگون و به لطائف الحيل توسط اخوي و ديگران بحضرتعالي منتقل مي شد. و مگر همين ترفندهاي ناشيانه و مرموز موجب نگشت كه بالاخره حضرتعالي رابطه خويش با نظام را قطع بفرمائيد.
خدا را گواه مي گيرم وآقاي اخوي نيز اگر يك لحظه وجدان خويش را به داوري فرا خواند شهادت خواهد داد كه قطع رابطه با نظام ره آورد مجموعه حركتهايي بود كه ايشان با زمينه سازي ملاقات هاي خطي، بزرگ نشان دادن ضعفها و كمبودهاي كشور و ارائه تحليل هاي افراطي و القائات حساب نشده و... طي چند ماه انجام داده است. البته انكار نمي توان كرد كه علاوه بر زمينه هاي اوليه كه در راستاي تشخيص حضرتعالي وجود داشته عوامل ديگري نيز مؤثر بوده است كه چه بسا اخوي نيز از آنها بي اطلاع بوده است ولي قدر مسلم اين كه اگر ايشان نمي خواست چنين امري تحقق نمي يافت. فراتر از اين بگويم اگر شرح صدر بي حد و مرز شما وجود نمي داشت و در سياست اغماض از لغزشها افراط نمي فرموديد و اصرار بر انتقادهاي مداوم از نظام اجرايي كشور نمي داشتيد و در برابر افراط ها و خطاهاي اخوي و ديگران عكس العمل جدي و قاطع نشان مي داديد موج سوءاستفاده و تندوريها و لغزشها و بدبيني ها مهار مي گشت و در شرايطي كه انقلاب اسلامي در حصار توطئه هاي استكبار جهاني قرار دارد و آتش جنگ از هر سو زبانه مي كشد قلب نازنين امام امت روحي فداه بدرد نمي آمد و حوادث كنوني روند ديگري مي يافت.
حضرت آيت الله سوگند به ارواح مطهره شهداي جمعه خونين مكه و شهيدان انقلاب اسلامي و بخصوص شهيد محمد رضوان الله عليهم اجمعين كه در بيان مطالب فوق انگيزه اي جز رضايت حق ومصلحت اسلام و آينده رهبري را نداشته و در فضاي كاملاً آزاد و آگاه و بدون اين كه قصد تنقيص اخوي كه سمت استادي بر من را دارد داشته باشم. از حضرتعالي استدعا مي كنم بدون توجه به جرائم و تخلفات من كه فصل جداگانه ايست و به آقاي اخوي ارتباط ناچيزي دارد يك بار ديگر نامه را با دقت مطالعه و قضاوت فرمائيد و چنانچه مصلحت ديديد امر بفرمائيد تا مفصل جريانات را خدمت شما در نامه ديگري به رشته تحرير درآورم. ارجو من الله تعالي ان يوفقكم لمرضاته و سيدد خطاكم.
"والسلام عليكم و رحمه الله "
"نامه سيد مهدي هاشمي به سيدهادي هاشمي "
"بسمه تعالي "
خدمت ذي شرافت اخوي و استاد معظم حجت الاسلام و المسلمين جناب آقاي سيد هادي هاشمي زيده عزه العالي.
با تقديم گرم ترين سلامهاي برادرانه توفيق حضرتعالي را در راه خدمت به اسلام و مسلمين و تحقق بخشيدن به اهداف عاليه انقلاب اسلامي درسايه خط امام مدظله العالي خواستارم. باري از اينكه مدتي است از فيض حضور حضرتعالي محروم گشته ام متأسفم ولي از اينكه در اين مدت مورد الطاف خفيه الهي قرار گرفته بسيار خرسندم علت اصلي تصديع وقت عزيزتان علاوه بر تجديد محبت و ارادت و سلام ياد آوردن مطالبي است كه بيان آن را در اين مقطع با ادبيات ناقص خود يك وظيفه شرعي مي دانم.
قبل از ورود به مسئله اشعار ميدارم كه حضرتعالي در طول زندگي ام علاوه بر نقش سازنده و تربيتي اخوت نقش بارز يك معلم و استاد را داشته ايد و من همه چيز خود را مديون الطاف و عطوفتهاي بي شائبه شما دانسته و مي دانم ولي امروز فراتر از مناسبات برادرانه و دوستانه مصالح انقلاب اسلامي مطرح است و چنانچه در ادبيات اين حقير صراحتي خارج از انتظار مشاهده فرموديد معذورم بداريد نكته اول اين كه من امروز با من ديروز كه در بيستم مهرماه 65 با شما خداحافظي كردم دريك مقياس نمي گنجد من امروز دستخوش يك تحول و انقلاب روحي و اخلاقي گشته و بسياري از افق ها كه تا ديروز بر من پوشيده مانده بود امروز گشوده شده و در پرتو آن مسايل انقلاب و كشور و جهان را از روزنه اي مشاهده مي كنم كه تا ديروز از آن عاجز بودم.
و به اصطلاح اهل فن ديروز من براي خويشتن خويش موضوعيت قابل بودم در حاليكه امروز خود را در برابر عظمت بيكران رهبري انقلاب و قائم مقام معظم له و معنويت متعالي انقلاب وملت ايثارگر لاشئ محض مي بينم. من حلاوت و شيريني ايكه اين روزها و شبها در خلوتگاه خود با خود و خداي خود احساس مي كنم با تمام عمرم برابري دارد و عظمتي كه از بازگشت و توبه خويش از سياست بازي و موازنه ي بنديهاي خطي و حب و بغض هاي سياسي گذشته احساس مي كنم با هيچ مقياسي قابل سنجش نيست.
از اين رو هيچ گونه تعصبي در دفاع از گذشته خود احساس نكرده و با صراحت گذشته ها را محكوم مي كنم.
نكته دوم: به تصور من آن تخيلايت واهي كه تا ديروز دامن گير ذهنيت من و شما نسبت به مسئولين كشور و انقلاب گشته بود و مولود تنگ نظريها فقدان شرح صدر و جو عمل زدگي بود يكسره محكوم كرده و اعلام مي دارم چنين پندارهاي ناشيانه نه با واقعيت امر تطابق داشته و نه با موقعيت جنگ و توطئه هاي بين المللي كه عليه انقلاب عزيز در جريان است سازگار بوده است.
علاوه بر اين آن گونه تحليل ها و تصورات غلط را با معنويتي كه انتظار مي رفت در مكتب فياض انقلاب لمس كنيم مطابق نمي دانم چه آنكه به نظر من يكي از اهداف عاليه انقلاب پرورش انسانهايي است كه قابليت ها را به فعليت رسانده و با عظمت روح و تعالي نفس به نوعي معنويت متعالي دست يابند كه حوادث و جريانات روزمره نتواند حريم كبريايي روح آنانرا نسخ يا مسخ نمايد.
نكته سوم: من به عنوان كسي كه اين راه را پيموده و به آخر رسانده و به اندازه كافي تلخي ها و ناكامي هاي آن را چشيده و به دام لغزشها و انحرافات آن افتاده و اكنون به اشتباهات گذشته خود واقف گشته است به حضرتعالي عرض مي كنم آن فضائيكه ما در آن تنفس مي كرديم و جوّيكه به ذهنيت هاي خود حاكم ساخته بوديم فضا و جو طبيعي و اسلامي و انقلابي نبود چه آنكه تصورات ما با واقعيات روزمره انقلاب و خط مقام رهبري انقلاب مدظله العالي هماهنگ و منطبق نبوده است زيرا به تصور اين كه در حال خدمت به انقلاب و كشور هستيم اسير توهماتي باطل و سخيف شده بوديم كه از پي آمدها و عواقب و عمق آن غافل بوديم و هر كس به چنين جوّي محصور گردد قادر به درك اشتباهات خويش نخواهد شد و اكنون من با جو تازه اي كه در آن به سر مي برم به ظلمت جو قبلي وقوف يافته ام.
نكته چهارم: اخوي عزيز گذشته ها گذشته است ولي اگر جنابعالي به مصداق روايت رحم الله عبداً عرف قدره موقعيت حساس خود را بهتر درك مي فرموديد و اگر حالت بلاتكليفي نهضتها و ما را كه منشأ اين همه گرفتاري شده زودتر مشخص مي كرديد و اگر سوءتفاهم هايي كه با بعضي برادران مسئول پيش آمده بود زودتر فيصله مي داديد و اگر جو دفتر را با شرح صدر و انفتاح سياسي ساخته بوديد و همه اقشار و جريانات و جناحها خود را متعلق به دفتر مي دانستند و اگر با صراحت كامل به من نصيحت مي فرموديد كه به جريانات دفتر و مدارس فقيه عاليقدر نزديك نشوم و اگر... و اگر... كار به اينجا نمي كشيد اكنون كه برأي العين ثمره وضعيت سابق را مشاهده نموديد استدعا دارم گذشته ها را چراغ را آينده خود قرار دهيد و انشاءالله قرار خواهيد داد.
نكته پنجم: همانطور كه خودتان بارها اشاره مي كرديد كه حضرت امام مدظله العالي يك چهارچوب واحدي را از روز اول نهضت تاكنون براي خودشان انتخاب كرده اند و كليه مسائل انقلاب و كشور را با معيارهاي ثابت و لايتغير خويش سنجيده و مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهند همه ماها كه خود را مقلد و پيرو آن حضرت مي دانستيم مي بايست چنين شيوه ارزنده اي را پيشه خود مي ساختيم نه اينكه بدنبال بروز هر حادثه اي يك تحليل جديد پيدا كرده و با تحليلهاي متضاد روزانه خود را بر سر چند راهي سرگردان سازيم اگر عقل ما آن كشش لازم را نداشت كه به اين نتيجه دست يابيم حداقل وظيفه اي بود كه به خط رهبري انقلاب تعبد داشته و ثبات قدم و استقامت در موقف را از امام عزيز مي آموختيم تا فعل و انفعالات و مسايل مستحدثه و جزر و مدهاي سياسي نتواند ماها را به انفعال كشانده و به راه غلط سوق داده شويم.
برادر عزيزم هنگامي كه حضرت امام و فقيه عاليقدر دام ظله العالي تأكيد مي كنند حفظ نظام سياسي كشور واجب شرعي است طبعاً حفظ و حمايت از كساني كه با تأييد مقام رهبري مسئولين اجرايي نظام شناخته شده اند( بفرض اين كه اختلاف سليقه نيز با آنان داشتيم) نيز واجب مي شود و اگر ماها در يك چارچوب شناخته شده و مورد تأييد خط رهبري به طور ثابت قرار مي داشتيم هرگز به انفعال و تذبذب در تحليلها و تصورات خود نمي گشتيم.
اخوي عزيز: من نمي خواهم بار اشتباهات و غلط كارهاي خود را بدوش شما بياندازم نه هرگز زيرا اولاً حضرتعالي از بسياري از تخلفات من بي اطلاع بوديد و ثانياً در مواردي كه دلسوزانه مرا نصيحت مي كرديد اين من بودم كه در اثر غرور و تعصب نفساني به توصيه هاي شما گوش نمي دادم. ولي در بخش مسايل سياسي كشور انصافاً من خود را تابع رأي و تشخيص حضرتعالي مي دانستم و اين وظيفه شما بوده است كه مرا بهتر راهنمايي كنيد.
نكته ششم: اخوي عزيزم: تخلفاتي كه من در مصاحبه خود اعلام كردم چه از قبل يا بعد از انقلاب يك سلسله واقعيت هايي بوده است كه متأسفانه در اثر القائات شيطاني وجود مرا گرفته بوده و من نه از روي جبر و اكراه بلكه با رضايت كامل آنها را بازگو كردم تا عبرتي براي ديگران چه بسا هنوز در جو گذشته ما زندگي مي كنند باشد و در عين حال مقدمه اي براي ساختن شخصيت جديد و سالمي براي آينده گردد. در خاتمه از اين كه مصدع اوقات گرانبهاي شما گشتم پوزش طلبيده استدعا دارم سلام گرمم را خدمت فقيه عاليقدر ابلاغ فرموده و از ناحيه من از ايشان عذرخواهي بفرمائيد و ضمن دعا براي حل مشكلات مسلمين و برطرف شدن گرفتاريها و پيروزي رزمندگان ايثارگر در جبهه و دوام عمر امام امت و فقيه عاليقدر سلامي گرم به افراد خانواده ام. ام البشير و بشير و بشري و خانواده خودتان ابلاغ فرمائيد و مادرمان را مخصوصاً مورد محبت قرار دهيد.
"والسلام علي جميع اخوانناالمسلمين "
پي نوشتها:
1- اين طلبه تواب آقاي ارمي است كه از منافقين بوده است و به پانزده سال و يا ده سال ـ ترديد از من است ـ محكوم مي گردد در ليست عفو حضرت آيت الله منتظري قرار مي گيرد و او را آزاد مي كنند ولي به او اجازه ملبس شدن به لباس روحانيت را نمي دهند تا معمم گردد. آقاي منتظري اجازه مي دهد تا معمم گردد. دادگاه او را مي خواهد كه چرا معمم شده است. بلافاصله آيت الله منتطري را از جريان امر مطلع مي كنند آقا منتظري بوسيله شيخ ابوالقاسم اصفهاني كه از اعضاء دفتر ايشان است با پرخاش به رئيس دادگاه پيغام مي دهد كه بايد او را بلافاصله آزاد كنيد من اجازه دادم او معمم گردد.
2- سند اعتصاب در آخر اسناد آمده است.
3- گويي بد آمدن قرار دادي شده است.