هر چه می توانید شعار اصلی عدالت و آن چه را مربوط به عدالت است، تقویت و همگانی و در ذهن ها تعمیق کنید و روی پشتوانه و فلسفه فکری آن کار کنید این ها لازم است. ۱۵/ ۸/ ۸۳
متن مقاله بدین شرح است:
ظلم و ستم از مهمترین عوامل خشم الهی است. ظلم در سه مرتبه ظلم به نفس، ظلم به خدا و ظلم به دیگران، به معنای خروج از دایره عدالت و حکم عقل و شرع است، چرا که موجب خروج انسان از مسیر آفرینش و فلسفه و اهداف آن است. در این میان مظلومی که توانایی دفاع از خود را ندارد، بسیار خطرناکتر است؛ زیرا در این زمان دادخواه او خداوند است و خداوند به آه مظلوم، چنان ظالم را میگیرد که هیچ امید به رهایی او نیست. در مطلب پیش رو برآیند ظلم و آثار آن تبیین شده است.
نسبت حق با عدالت و ظلم
یکی از راههای شناخت هر چیزی مراجعه به نقیض و ضد آن است. اگر عدالت را به معنای قرار دادن هر چیزی در جای مناسب آن یا اعطای حق هر صاحب حقی گفتهاند، این بدان معنا خواهد بود که ظلم به معنای عدم قرار دادن هر چیزی در جای مناسب و عدم اعطای حق هر صاحب حقی است. از این رو راغب اصفهانی در فرهنگ قرآن در تعریف ظلم گفته است: ظلم، قرار دادن چیزی در غیر جایگاه اختصاصی و مناسب خودش است؛ به کم کردن باشد یا به زیاد کردن، به تغییر زمان باشد یا به تغییر مکان.(مفردات الفاظ قرآن کریم، ص ۵۳۷- ۵۳۸، «ظلم»)
البته راغب در تعریفی دیگر میگوید: ظلم، به تجاوز از حقی که به منزله نقطه مرکزی دایره است، گفته میشود. (همان) در این تعریفها ارتباط تنگاتنگی میان حق و عدالت و ظلم برقرار شده است. این بدان معناست که شناخت حق برای درک معنای حقیقی و واقعی، عدالت و نقیض و ضد آن یعنی ظلم؛ لازم و ضروری است؛ زیرا تا حق را نشناسیم، نمیتوانیم از رابطه مثبت و منفی عمل با آن سخن بگوئیم و حکم کنیم که آیا عمل مطابق با حق بوده یا مطابق آن نبوده است.
به سخن دیگر، عدالت و ظلم ناظر به اعمال انسانی است زمانی که با حق سنجیده شود؛ اما این حق چیست که اعمال با چنین شاخص و معیاری سنجیده میشود تا معلوم گردد بر مدار عدالت است یا ظلم؟
از آنجایی که مسلمانان همه چیز را براساس خدا و توحید میسنجند، کشف معنای حق آسان است؛ زیرا مسلمانان هر اصل از اصول اخلاقی و مانند آن را به مبانی باز میگردانند که از منابعی اخذ شده است. منبع همه امور از جمله مبانی اصول اخلاقی و ارزشی، خداوند است. برای این اساس، خاستگاه حق، خداست؛ چه حق را به معنای حقیقت و امر ثابت و واجب بدانیم که در برابر باطل قرار میگیرد و جمع آن حقایق است؛ و چه حق را به معنای سزاواری بدانیم که جمع آن حقوق است. به این معنا که خداوند خاستگاه و منشأ حق است که همه حقایق هستی از آنجا نشأت میگیرد؛ چنانکه خداوند خاستگاه حقوقی است که برای هر موجودی به شکل تکوینی و تشریعی اثبات شده و او سزاوار آن است.
خداوند در آیه ۵۳ سوره فصلت بیان میکند که خداوند حق و منشأ و خاستگاه حقایق است؛ چنان که در آیه ۶۰ آلعمران و آیات دیگر بیان میکند که خداوند خاستگاه هر حق و حقوقی است که برای کسی یا چیزی ثابت شده و او سزاوار آن دانسته شده است.
این بدان معناست که اگر بخواهیم نسبت اعمال خود را با حق بسنجیم و حکم به عدالت یا ظلم کنیم، میبایست خدا را به عنوان خاستگاه حقیقت و حقوق بشناسیم؛ زیرا این خداست که حقی را برای کسی ثابت میکند و عقل و شریعت کاشف آن حق ثابت است نه این که عقل و شریعت واضع حق و بوجود آورنده آن باشد. درحقیقت، حقی که شاخص برای ارزیابی است، همان خداوند و احکام تکوینی و تشریعی اوست و عقل و شریعت، آن حقیقت را برای ما آشکار میکند و ما به کمک عقل و شریعت آن حقیقت را کشف میکنیم. بنابراین، میزان سنجش عدل و ظلم همان خداوند خواهد بود. پس هنگامی که سخن از قرار دادن هر چیزی در جای مناسب و حق میکنیم، به معنای آن است که میبایست خدا و حکم الله را بشناسیم تا هر چیزی را در جای خود قرار داده و عادلانه رفتار کنیم و اگر خدا و حکم الله را نشناسیم هر کاری که انجام میدهیم غیرعادلانه و ظالمانه خواهد بود. این جاست که باید گفت بدون خدا و شناخت احکام تکوینی و تشریعیاش، سخن گفتن از عدالت عقلی و شرعی، امری گزاف است و نمیتوان بدون خدا و شریعتش، قایل به عدالت شد و یا در مدار عدالت حرکت کرد. از این رو منکران خدا و یا شریعت هرگز نمیتوانند مدعی عدالت و عدالتخواهی باشند و در مدار آن حرکت کنند؛ چنانکه سخن گفتن اینان از اخلاق و اصول اخلاقی جز مزاح و تمسخر اخلاق چیزی نیست؛ زیرا حتی اگر اصولی داشته باشند، این اصول تا به مبانی و منابع یعنی حق تعالی بازنگردد، بیاصل و ریشه است که برایند آن نیز چیزی جز نسبیت در امور اخلاقی و بازی کردن با مسایل اخلاقی نیست.
اقسام سهگانه ظلم و ستم
اکنون که رابطه اعمال انسانی را با حق و حق تعالی دانستیم و معلوم شد که عدالت و ظلم، نوعی داوری درباره اعمال انسانی براساس شاخص حق نیست، به طوری که اگر از حق تعالی و احکام او دور شویم ظلم کرده و در مدار و محور آن بگردیم عدالت ورزیدهایم، به سادگی میتوان از اقسام و انواع ظلم سخن به میان آورد؛ زیرا هر انسانی یا نسبت به خودش ظلم میکند و به جای پرستش خدا و حرکت در مدار حق به دور خواستههای نفسانی و هواهای شهوانی خود میگردد، یا آنکه در حق خدا ظلم میکند و در اعمال و رفتارش خدا را نادیده میگیرد یا آنکه در حق دیگری ظلم میکند و حقوقش را زیر پا میگذارد.
در آیات قرآنی ظلم خدا به انسان نفی شده است و خداوند بارها با صراحت بیان کرده که هیچ ظلم و ستمی از سوی خداوند به بشر نمیشود؛ زیرا هیچ انگیزه و عاملی نیست که موجب شود تا خداوند به انسان ظلم روا دارد؛ چرا که خداوند مالک و پروردگار همه هستی از جمله انسان است و نقصی ندارد که با ظلم جبران کند، یا هر عامل دیگری که موجب شود ظلم و ستمی روا دارد. (آل عمران، آیات۱۰۸ و ۱۱۷ و ۱۸۲)
اما ظلم انسان به خدا، با عقاید، رفتار و اعمال نادرست و تعدی از حدود الهی اتفاق میافتد. خداوند در آیه ۱۴ سوره کهف از ظلم انسان به خدا از طریق شرک سخن به میان آورده است. به این معنا که توحید، عین عدالت است و کسی که شرک میورزد در حقیقت از مدار حق خارج شده و به خدا ظلم روا داشته است.
اما ظلم به خود به این است که انسان حقوق همه قوای نفسانی خویش را ادا نکند و با گرایش به شهوات و لگدمال کردن عقل و فطرت اجازه ندهد تا حق آنان ادا شود. در این صورت انسان به خودش ظلم روا داشته است که در آیاتی از جمله آیه ۹۷ سوره نساء و ۱۷ و ۱۹ سوره سبا به آن اشاره شده است.
ظلم به دیگران به عناوین گوناگونی اتفاق میافتد که از جمله آنها حق خوری و یا عدم ادای حق دیگران است. البته در آیات قرآنی برخی از مصادیق ظلم به خود بگونهای بیان شده که شامل ظلم به دیگران نیز هست، به این معنا که برخی از رفتارهای ظالمانه نسبت به دیگری پیش از آنکه ظلم به دیگری باشد، ظلم به خود است؛ زیرا وضعیت خودش را با اینگونه کارها سختتر و دشوارتر میکند. به عنوان نمونه ظلم به همسر (بقره، آیه۲۱۳)، استهزاء و تمسخر دیگران (نحل، آیات ۳۳و ۳۴)، استکبار در برابر حق (عنکبوت، آیات ۳۹ و ۴۰)، تجاوز از حدود الهی (بقره، آیات ۲۳۰ و ۲۳۱)، ترک اطاعت از خدا و پیامبر (نساء، آیه۶۴)، تکبر در برابر حق (نحل، آیات ۲۸ و ۲۹)، جرم و جنایت (زخرف، آیات ۷۴ و ۷۶)، عجب (کهف، آیات ۳۴ و ۳۵) شرک (یونس، آیه۱۰۶) و مانند آن به عنوان مصادیق ظلم به خود و دیگران در آیات قرآنی بیان شده است.
امان از دادخواهی مظلوم به خدا
انسانها هنگامی که گرفتار ظلم از سوی دیگران هستند میبایست واکنش نشان دهند. این واکنش از واکنش درونی آغاز و به واکنش رفتاری و بیرونی پایان مییابد. ازنظر اسلام در برابر ظلم نمیتوان ساکت نشست، بلکه گام نخست، مخالفت و مبارزه درونی و باطنی با ظلم و ظالمان است. موافقت با ظلم به معنای منظم بودن (ظلمپذیری)، امری ناپسند و مذموم است.
در برخی از موارد انسان در شرایطی است که نمیتواند بر ظالم مسلط شود و او را از ظلم بازدارد. در اینجا صبر به معنای شکیبایی و استقامت، یک راهکار در قرآن مطرح شده است. به عنوان نمونه وقتی مسلمانان توانایی مخالفت و مبارزه با مشرکان مکه را نداشتند و از سویی دیگر نمیتوانستند مهاجرت کنند، خداوند از مسلمانان میخواهد تا صبر پیشه کنند. این صبر به معنای مقاومت و استقامت در برابر ظلم است. به اینکه در درون، منکر ظلم آنان بوده و همواره در کمین باشند تا از کوچکترین فرصت بهره گیرند و خود را از ظلم برهانند. چنین صبری در برابر ظلم یک واکنش مثبت و نوعی مبارزه منفی است؛ چرا که همواره هوشیار و بیدار هستند تا از ظلم برهند و ظالم را بر جای خود نشانند. موقعیت سنجی و کمین کردن از لوازم چنین رفتاری در برابر ظلم ظالمان است. (نحل، آیات۴۱ و ۴۲)
از دیگر رفتارهائی که مظلوم باید در پیش گیرد، دادخواهی است. البته ازنظر قرآن دادخواهی میبایست به افرادی صورت گیرد که خودشان بر جایگاه حق نشسته باشند. از همین رو دادخواهی به سوی طاغوت، مذموم و ناپسند شمرده شده است؛ زیرا طاغوت کسی است که به ناحق در جای حق نشسته و قدرت و دولت و حکومت و حاکمیت را در دست گرفته است.
مظلوم اگر قدرت آن را دارد که احقاق حق نماید و عدالت بستاند باید این کار را انجام دهد و با مراجعه به قاضی عادل حق خود را بگیرد. ازنظر قرآن حتی مجاز است تا برای دادخواهی سخنان درشت بگوید و ظالم را رسوا کند. (نساء، آیه۱۴۸)
اما اگر مظلوم قدرتی نداشت و همه راهها بر او بسته شد میتواند به درگاه خداوند شکایت برد و امر خودش را به خداوند واگذار کند که در این صورت خداوند به عنوان وکیل و کفیل مظلوم وارد عمل میشود و شخص ظالم را به سختی میگیرد.
امیرالمؤمنین(ع) در پاسخ به این سؤال که بین آسمان و زمین چه مقدار فاصله است فرمود: فاصله میان آسمان و زمین به اندازه کشیده شدن یک آه و دعای یک مظلوم است (بحار/ ج۱۰ ص۸۸) مرحوم کلینی در کافی از امام باقر(ع) نقل میکند که وقتی هنگام رحلت پدرم امام سجاد(ع) فرا رسید، مرا به سینهاش چسباند و گفت: پسرم! تو را به آن چیزی وصیت میکنم که پدرم در لحظه مرگش به من وصیت کرد و به چیزی که امیرالمؤمنین(ع) به امام حسین(ع) وصیت کرده بود و آن اینکه: بترس از ظلم کردن به کسی که جز خدا کمک کاری ندارد. (کافی ج۲، ص۹۱)
سعدی میگوید:
نخفته ست مظلوم، ز آهش بترس
ز دود دل صبحگاهش بترس
نترسی که پاک اندرونی شبی
برآرد ز سوز جگر یاربی
چراغی که بیوه زنی بر فروخت
بسی دیده باشی که شهری بسوخت
پریشانی خاطر دادخواه
براندازد از مملکت پادشاه
ستاننده داد آن کس، خداست
که نتواند از پادشه داد خواست