چاپ صفحه

امروز روز جوان است/علی اکبر های خمینی در گوشه کنار شهر من

 

به گزارش پایگاه عدالت خواهان"تبریزبیدار نوشت: باز قصه از آنجا آغاز می شود که عده ای می روند و عده ای می مانند. حکایت آشنائیست و قدمتش به زمان فرزندان پدرمان آدم می رسد. باز اولیای الهی که در زندگی شان مجهول هستند و دست حق آنها را در بینمان پنهان داشته است یک به یک پر می کشند و آسمانی می شوند. دنیا برای آنان تنگ است و خفت دوری از معشوق برایشان غیرقابل تحمل. اما عده ای که بودن و نبودنشان یکسان است می پندارند این جوانان فریب خورده ی دست سیاست هستند. چون نیک پی نگرم می بینم ما فریب خورده ی دست سیاست هستیم. آنان قواعد بازی دنیایی را خوب می دانستند که نماندند و بدا بحال من که می پندارم قواعد این بازی را فهمیده ام، غافل از اینکه رودست خورده ام. چیزی به آخر بازی نمانده است.

 

 
امروز روز جوان است. دست به قلم شده ام تا از شهادت جوانانی بگویم که می توانستند بمانند و غرق در لذایذ دنیوی شوند، اما روح بزرگشان قیمتی بس گران می طلبید. پدرانشان از مکنت دنیا به قدری داشتند که نیازی به حداقل حقوق نظامی نداشته باشند. تنشان در سلامت کامل بوددو اکثرشان یا تازه ازدواج کرده بودند و یا تازه صاحب فرزند شده بودند. راستی تا به حال نتوانسته ام پاسخی برای این سئوال خویش بیابم؛ آنها چه دیدند که دست از زندگی، دوستان و موقعیت های اجتماعی شان شستند و من چه نمی بینم که چنین غرق در دنیای مادی و توهمات خود شده ام. آری دیدنی ها در این دنیا هست که چشم سر را توان دیدن آن نیست. راستی راستی انگار خبری هست؟؟

 

باید روز ولادت جوان سیدالشهداء ( علیه السلام) از شما گفت. شمائی که امروز به حقیقت در آینه ی وجودتان و در شهادتتان علی اکبر را به نمایش گذاشتید. در وصفتان زبان قلم قاصر است. خون نشسته بر سر و صورتتان صبغه الهی است که ما را از شما جدا می سازد. اگر تا دیروز مثل دو دوست در کنار هم بودیم، امروز چه فاصله ای بینمان سایه انداخته است. ما بر روی زمین به یادتان هستیم، تا شما هم در جایگاه قرب ورضوان الهی ما را یاد کنید.
 

 

باز قصه از آنجا آغاز می شود که عده ای می روند و عده ای می مانند. حکایت آشنائیست و قدمتش به زمان فرزندان پدرمان آدم می رسد. باز اولیای الهی که در زندگی شان مجهول هستند و دست حق آنها را در بینمان پنهان داشته است یک به یک پر می کشند و آسمانی می شوند. دنیا برای آنان تنگ است و خفت دوری از معشوق برایشان غیرقابل تحمل. اما عده ای که بودن و نبودنشان یکسان است می پندارند این جوانان فریب خورده ی دست سیاست هستند. چون نیک پی نگرم می بینم ما فریب خورده ی دست سیاست هستیم. آنان قواعد بازی دنیایی را خوب می دانستند که نماندند و بدا بحال من که می پندارم قواعد این بازی را فهمیده ام، غافل از اینکه رودست خورده ام. چیزی به آخر بازی نمانده است.

 

 
امروز روز جوان است. دست به قلم شده ام تا از شهادت جوانانی بگویم که می توانستند بمانند و غرق در لذایذ دنیوی شوند، اما روح بزرگشان قیمتی بس گران می طلبید. پدرانشان از مکنت دنیا به قدری داشتند که نیازی به حداقل حقوق نظامی نداشته باشند. تنشان در سلامت کامل بوددو اکثرشان یا تازه ازدواج کرده بودند و یا تازه صاحب فرزند شده بودند. راستی تا به حال نتوانسته ام پاسخی برای این سئوال خویش بیابم؛ آنها چه دیدند که دست از زندگی، دوستان و موقعیت های اجتماعی شان شستند و من چه نمی بینم که چنین غرق در دنیای مادی و توهمات خود شده ام. آری دیدنی ها در این دنیا هست که چشم سر را توان دیدن آن نیست. راستی راستی انگار خبری هست؟؟

 

 

 

باید روز ولادت جوان سیدالشهداء ( علیه السلام) از شما گفت. شمائی که امروز به حقیقت در آینه ی وجودتان و در شهادتتان علی اکبر را به نمایش گذاشتید. در وصفتان زبان قلم قاصر است. خون نشسته بر سر و صورتتان صبغه الهی است که ما را از شما جدا می سازد. اگر تا دیروز مثل دو دوست در کنار هم بودیم، امروز چه فاصله ای بینمان سایه انداخته است. ما بر روی زمین به یادتان هستیم، تا شما هم در جایگاه قرب ورضوان الهی ما را یاد کنید.
 
 
نویسنده: قادر نوجوان