آسیب اول:
معمولا" یکی از ویژگیهای برجسته مدیران نالایق این است که چون مدیر سفارشی می باشند و با رابطه بر سر کار آمده اند تلاش می کنند به کرات از مکانیسم دفاعی جابجایی استفاده کنند یعنی چون هنگام پناه بردن به صاحب قدرتی غرورشان پایمال گشته است و حریم انسانی آنها با چالش جدی روبرو شده است فلذا این شکنندگی روحی و شخصیتی خود را زیر دستان وزیر مجموعه جبران می نمایند و دوستانی که مطالعاتی در روانشناسی داشته اند می فهمند که استفاده تکراری از مکانیسمهای دفاعی خود از علائم آشفتگیهای روانی است و چطور چنین مدیرانی می توانند منشاء کارکردهای متعالی گردند!! خود جای بحث فراوانی را دارد.
از آسیب های جدی چنین مدیرانی یکی این است که در وهله اول استعدادها را خفه می کنند!! به دوعلت: یکی اینکه خودشان استعدادی ندارند و مفهوم خلاقیت را نمی فهمند دیگری اینکه می ترسند شکوفایی زیر مجموعه هویت و کارآیی آنها را زیر سئوال ببرد بنابراین مدام به فکر یارگیری و باج دهی به عده ای و در عوض تحقیر و سرکوب عده ای دیگر می افتند تا ناخود آگاه و یا خود آگاه به دو خواسته نامشروع خود برسند یکی حفظ غرور کذایی و شکسته شده و دیگری توجیه سوء مدیریت با بحران آفرینی و متهم کردن دیگران.
آسیب دوم:
یکی دیگر از ویژگیهای برجسته مدیران نالایق فقدان یا ضعف جدی وجدان کاری است یعنی چون آنها بر اساس شایستگی انتخاب نشده اند بنابراین همیشه بیشتر انرژی روانی خود را صرف غلبه بر استرسهای خیالی از دست دادن مدیریت می نمایند و بدون دلیل به زیر مجموعه خود و حتی مراجعین مشکوک می گردند و تضاد دائمی تفکر خیالی از دست دادن مدیریت و واقعیتهای موجود عملا" آنها را به موجودی ستیزه گر تبدیل می کند که مدام می خواهند تعارضات درونی خود را با فرافکنی ویژگیهای نادرست به دیگران جبران کنند.
آسیب مهم نشأت گرفته از این ویژگیها این است که این تیپ مدیران فوق العاده انحصار طلب هستند و به همین خاطر نیز همیشه تلاش دارند تمام کارمندان زیر مجموعه را خودشان انتخاب کنند و اگر فرصت داشته باشند حتی سرایدار و خدمتگزار ساده را براساس معیارهای خود انتخاب می کنند یعنی دلشان می خواهد هیچ کس جرات انتقاد از آنها را نداشته باشد چرا که فوق العاده شکننده هستند و چون تمام انرژی خود را صرف مقابله با جنگهای خیالی و طرح و نیرنگ مدیریتی می نمایند دیگر حوصله تحمل اعتراضی را ندارند.
چنین مدیرانی ظاهری مغرور دارند ولی برای فریب دیگران ناخودآگاه به مکانیسم دفاعی ابطال نیز متوسل می گردند یعنی اظهار خدمت به محرومین و آدمهای بدبخت و یا حتی احسان به فقرا و... ولی غافل از این موضوع هستند که با مال دزدی احسان فایده ای ندارد و این عمل را ناخودآگاه برای رهایی از عذاب وجدان انجام می دهند.
این مدیران نالایق با توسل به رابطه گرایی مطلق به هرجا منتقل شوند حتما" اصرار دارند معاونین خود را که اکثرا" آدمهای ضعیف تر از خود ایشان هستند خودشان انتخاب نمایند و اگر به علت شرایط تخصصی افراد نتوانست چنین کند دوست دارد آن پستها خالی بماند و اگر هم ناچار شد همیشه مراقب آنها می گردد که برایش خطری محسوب نشوند.
آسیب جدی دیگر چنین مدیرانی این است که کیفیت خدمات را فوق العاده پایین می آورند و اصلا" انجام وظیفه برایشان مفهومی ندارد و بنابراین به هربهانه از پذیرش مسئولیتهای قانونی خود طفره می روند و حتی حاضرند آبرو و شرف انسانی ارباب رجوع را زیر سئوال ببرند ولی انجام وظیفه نکنند.
این مدیران ارگانهای دولتی و سرانه بیت المال همان نهادها را مثل اموال شخصی خود تلقی می کنند و انگار یک شرکت خصوصی راه انداخته اند که چنین می کنند و به همین خاطر نیز فوق العاده سلیقه ای عمل می نمایند و بخاطر همین بدبختیهاست که به یکی می گویند بینی ات دراز است و به یکی می گویند کله تو مو ندارد و به یکی هم در اوج نامردی می گویند پای تو خراب است و...
آسیب سوم:
آسیب چهارم:
حسن فاتحی