کلاغ: خبري ازت نبود! دنبال همين دسته گل ميمون بود؟
روباه: [خنده] نه اين که فقط تشريفات ورود به اين باغ بود و...
کلاغ: خب، روباه قحط بود اين هفت خط و هفت رنگ را کاردان اين باغ معرفي کرديد؟
روباه: [خنده] چطور؟
کلاغ: اين روباه« بي کلاس»از تبلوهاي روزگار فاکس هاست! و تمام قد کشيدنش از لانه خارجي فاکس ها تا به اين کارداني بر همه عيان بوده است.
روباه: ديگه!!؟
کلاغ: آنور باغي ها از واسطه گري هاي ايذايي اين هفت خط و هفت رنگ خاطره خوشي ندارند. فکر مي کني با اين هفت خطي و هفت رنگي که اين دارد مي شود استتارش کرد؟
روباه: خب اينها که مي دانستن ما دنبال چي هستيم؛ ديگه استتار کردنش معني ندارد و بعدش توي اين هفت خطي و هفت رنگي به هر حال يک رنگ و يک خطش فاز خواهد داد[خنده]
کلاغ: حتما هم خط ارتباطي اش با شکارگاه چکه در قلمرو جنوبي که ماهاراجه را فرستاديد آنچا!!؟
روباه: مي خواهي بگي بين کارداني اش در آن شکارگاه و اين باغ ارتباطي وجود دارد؟
کلاغ: سوال با سئوال؟ اينو خودت بايد جواب بدهي.
روباه: [خنده] اين دماسنج تو معلوم است که چه زماني از کار مي افتد؟
کلاغ: روباه به اين هفت خطي و هفت رنگي معرفي کرديد و انتظار داريد که با ديدنش دماسنج ما هم از کار بيفتد؟
روباه: چاره اي نداشتيم! ما دو صد و پنجاه نفر حشم و خدم داشتيم در اين باغ و سرا و کلي ساز و برگ و... اما
کلاغ: و حتما مي خواهي بگي اينها هوشيار شده اند و نمي توانند به وضعيت پيشين در اين باغ برسيد و بخاطر همين روي شکارگاه چکه در قلمرو جنوبي سرمايه گذاري اصلي کرديد و الان هم اين هفت خط و هفت رنگ را فرستاديد که از دُم نماينده رئيس شوراي شترها و شکارچي قلمرو خرس ها آويزان بشود؟
روباه: تمامش اين نيست! من دارم بر مي گردم و بعد از اين شما مي شويد چشم و گوش اين هفت خط و هفت رنگ
کلاغ: نگو!!!
روباه: گفتم و باور کن!
کلاغ: هاپ و هاپ و هاپ
روباه: هاپ هاپ هم دارد اين براي ما در اين روزها خودش شده جوکي
کلاغ: بي کلاس