چاپ صفحه

از عزازیل تا شیطان

به نام خدا

از عزراییل تا شیطان

آوای دلنشین اذان صبحگاهی در هوایی پاک و نیالوده به گوشم ندا می دهد : (( حی علی الصلوه  ))

طبق معمول نیرویی قوی مانع جداشدن من از بستر خواب می شودوزمزمه هایی وسوسه انگیز در گوشم می پیچد که : بخواب ، خدا همیشه هست ، وقت برای رازونیاز بسیار است .

می دانم که این وسوسه ازجانب توست. تو که می خواهی من (( تارک الصلاه )) شوم.

امان از تو و وسوسه های پی در پی تو. دسیسه هایت برایم تازگی ندارد. سال هاست که گوش من آشناست با افکار پلیدی که زمزمه می کنی. من چه ساده ام و تو چقدرمتبحری در عملی نمودن نقشه هایت.

بارها وبارها درگردابی که تو برایم مهیا نمودی اسیر شدم وتا نهایت رذالت و خودباختگی فرو رفتم. ولی درعمق ظلمت وناامیدی نوری برقلبم تابید و بازهم غافرالخطایا ، یاری ام نمود.

به قول خودت با باریک ترین طناب هایت مرا به بند کشیدی . با کوچکترین اشارات مرا از مسیر الهی منحرف ساختی.

اسارت من در زندان وسوسه هایت ناشی از سست ایمانی ام بود، ناشی از بی معرفتی ام نسبت به کردگار بود. ضعیف النفس بودم و متزلزل الاراده !

اما در حیرتم که تو چرا ؟؟ تو که بهترین عابد بودی در پیشگاه (( مالک یوم الدین)) ! تو که معرفتی بس عظیم داشتی نسبت به پروردگار! تو که می دانستی او (( افضل معبود عبد )) است!

توکه هفت هزارسال عبادت کردی (( غیاث المستغیثین )) را و به لقب عزازیل (( عزیز خدا )) نائل شدی!

تو چرا کبروخودبینی را پیشه نمودی و هفت هزارسال عبادت را فدای لحظه ای غرور نمودی؟

غرور بر وجودت غالب شد و ابلیس نام گرفتی.

یادت می آید ، فاطرااسموات ، مرا از گل خشک خلق نمود (( خلق الانسان من صلصال کالفخار)) _ آیه ی 14 الرحمن –

همه به امر خدای یکتا در برابر من سجده نمودند به غیر ازتو.

با خلق شدنم پای مقایسه را به میان کشیدی . خیلی خوب یادم است که :

  اول آن کس کین قیاسک ها نمود                          پیش انوار خدا ابلیس بود

  گفت : نار از خاک بی شک بهتر است                   من ز نار و او ز خاک اکدر است  ........          ( مولانا  )

و به واسطه ی همین قیاس ها از بهشت رانده شده و شیطان نام گرفتی.

جای بسی تعجب است! پس از هزاران سال عبادت وسر تعظیم فرود آوردن در برابر خدا ، حال شدی شیطان ، دشمن خدا و خلق خدا!

تو که خوب می دانستی او ( اعدل العادلین ) است .

تو که آن همه مقام و منزلت دریافت نمودی و به برترین جایگاه رسیده بودی !

چطور شد که نمک خوردی و نمکدان شکستی!

تو بی منزلت شدی و من جایگاهی بس عظیم یافتم در نزد پروردگارم.

تو از مقام عزازیل به شیطان تنزل یافتی و من عزیز شدم درنظر ارحم الراحمین واز خاک به عرش راه یافتم.

تو رانده شدی و من شدم اشرف مخلوقات.

حال پس از سالها هنوز هم در پی گمراه نمودن من هستی.

 می دانم که انسان ماندن ایمانی قوی می خواهد و شیطان گشتن ذره ای غرور و تکبر. می دانم که تو فرصت های زیادی برای گمراه نمودنم داری و من فرصت اندکی برای رهایی از دام های تو...

تو را میبینم که در کمینم نشسته ای با تیری آتشین به نام حسد و شعله هایی سوزان به نام کینه و وسوسه و کمانی به نام گمراهی.

اما من اجازه نخواهم داد حسد راه بیابد به قلبم که بی شک آتش خواهد انداخت بر وجودم و آنجا که حسد وارد شود خانه ی تو خواهد شد.

هادی المضلین ، هدایتم می کند ودست یاری اش را به سوی من می گیرد.

من با توکل براو که ، سید المتوکلین ، است  درمقابل تو ایستادگی خواهم نمود.

حال دل از لذات خواب دنیوی برمیگیرم وبر زبان می رانم : (( اعوذ با... من الشیطان الرجیم )) را و به نماز می ایستم در پیشگاه رب العالمین ، تا ایمانم بیش از پیش قوی گردد و ثابت نمایم که ، اشرف المخلوقات ، زیبنده و برازنده ی من است.

                                                                 فاطمه کردی – آموزگار شهرستان بندرگز