به گزارش پایگاه عدالت خواهان گلستان"جانباز جنگ و رزمنده دوران دفاع مقدس که این روزها در خانه ملت و مجمع تشخیص مصلحت نظام روزگار میگذارند، در دولت هفتم وزیر یکی از جنجالیترین دولتهای جمهوری اسلامی بود؛ کابینهای که خودش هم میگوید: برای همه سوال است که من چگونه وزیر دولت اصلاحات شدم.
مظفر در این مصاحبه توضیحات جالبی از دورترین و ریزترین اتفاقات کابینه هفتم خاتمی بیان میکند که تاکنون هیچ مسئول دوم خردادی به آن اشاره هم نکرده است.
مرور مظفر بر خاطرات جلسات هیئت دولت خاتمی پس از غائله 18 تیر و جلسه غیر خبری هیئت دولت خاتمی با رهبری گرفته تا کنفرانس برلین و سکوت دولت وقت و موضعگیریهای وزیر آموزشپرورش خاتمی و... که بخشهایی از آن در شاهد عینی آمده است، خواندنی است.
بازخواست حقیقتجو و اکبر خوئینِیها از وزیر انقلابی دولت اصلاحات در روزهای پایانی کابینه هفتم که به او گفته بودند «تو باید برای خاتمی مانند مهاجرانی عمل میکردی» محورهایی است که در این گفتوگو میخوانید.
شما با این کارها فاتحه وزارتتان را خوانده بودید.
مظفر: همیشه ارزشهای نظام برایم مهم بود و هیچ وقت خطی فکر نمیکردم اینها میگفتند خط امام خوب من هم خط امام بودم. اینها میگفتند مقلد امام، خوب من هم مقلد امام بودم. لُبّ اللباب اندیشه امام ولایت فقیه است و اگر این را از اندیشه امام بگیرید، دیگر چیزی نمیماند و تز و تئوری امام در نظام حکومتی چیزی جز ولایت فقیه نبود. رهبری به کنار، حالا چه شده بود که داشتیم به همان چیزی که ادعایش را میکردیم، حمله میکردیم؟
بعد از این سخنرانی، در کابینه به شما حمله نشد؟
مظفر: چرا، یکی شان آمد و خیلی بد حرف زد. گفت یا شما علی را نمیشناسی یا آقا را نمیشناسی که این حرفها را میزنی. خیلی تند شدم و گفتم: شماها هستید که این قدر لوده و بدبخت و از افتخاراتی که در گذشته داشتید پشیمان شدهاید. همه ما سنگ ولایت فقیه را به سینه میزدیم. حالا چه شده؟ امام که تا ابد زنده نمیماند. امام یگانه و فرزانه دوران بود ولی وقتی رحلت کرد، اندیشه او هم تمام؟ اینطور نیست و ولایت فقیه استمرار دارد.
آقای مهاجرانی این حرف را زد.
مظفر: طاقت نمیآوردم و هر موقع مسائل ارزشی زیر سوال میرفتند، بلافاصله سخنرانی میکردم، میدیدم آنها حرفی نمیزنند و من به وظیفهام عمل میکردم. این گذشت تا جریان 18 تیر پیش آمد. تا آن موقع حمل به صحت میکردیم و میگفتیم انشاءالله اینطور است و ...
بنایتان بر همکاری بود؟
مظفر: از نظر عقلی هم مدیر این نظام بودم و ابدا در کارشان کارشکنی و در کارهای اداری هیچ کوتاهیای نکردمو قویترین و محبوبترین مدیرشان هم بودم. کار هم زیاد کرده بودم ولی مسائل ارزشی که به خطر میافتادند موضعگیری میکردم. بعضی از مواقع میگفتم از شما باید افتخار کنید که از ارزشهای دفاع میشود. اینکه جرم نیست. البته حساسیتهای بعدیشان این بود که وقتی من وزیر شدم و اعلام شد بلافاصله حضرت آقا اعلام فرمودند که وقتی مظفر وزیر شد، من سجده شکر به جا آوردم و خوشحال شدم و بر عصبانیت اینها افزوده شد که دیگر...
بارقه امیدی در کابینه اصلاحات باشد
مظفر: من گفتم افتخار کنید که آقا یک وزیر کابینهتان را تایید میکنند. خودتان را درست کنید من چه گناهی کردهام که شما اینطور به هم ریختهاید؟
18 تیر برایم مهم است.
مظفر: جریان 18 تیر که اتفاق افتاد قبل از آن هم مقدمات و درگیریهایی و بد که خیلی مهم بود. شب 18 تیر با بچههای پاسدارها بودم و دلم آرام نمیگرفت که به خانه بروم و اصلا خانه نرفتم وهمان شب با پاسدارها رفتیم و درخیابانها گشتیم و دیدیم افرادی عکس آقای خاتمی را بالا گرفتهاند و به نفع اقای خاتمی و علیه مقدسات شعارمیدهند و از آن طرف هم اتوبوسها را آتش میزنند و شیشهها را میشکنند. از این طرف هم بچه حزباللهیها بسیجی را دیده بودم که کف خیابانها نشسته وزانوی غم در بغل گرفته بودند و نمیدانستند باید برخوردکنند یا نکنند، چون هنوز مردد بودندکه چه کار باید بکنند. آیا باید منتظر بحران یا یقین بیشتر یا دستوری باشند؟ آماده باش بودند، اما نمیدانستند چه کنند و دلشان هم خون بود. خیلی خوشحال شدند که مرا در کنار خودشان دیدند. به میدان انقلاب رفتم و چند دقیقهای در کنارشان نشستم و تا صبح شد. آن شب در اداره خوابیدم و نماز صبح خواندم و رفتم دولت.
برنامه سوم بود. تا رسیدیم به جلسه دولت گفتند بسماللهالرحمن الرحیم برنامه را باز کنید. از آن طرف بحران دارد اتفاق میافتد و آتشافکنان دارند پیشروی میکنند و اینها انگار ککشان هم نگزیده است. پرسیدم آقای خاتمی! دارید چه کار میکنید؟ جواب داد: داریم وارد دستور کار میشویم. گفتم: مگر شما خبر ندارید که دارد در جامعه چه میگذرد؟ دارند پاسگاهها را میگیرند، دارند حمله میکنند دارند جلو میآیند. آن موقع هم تازه به کلانتری زیر پل حافظ رسیده بودند و میخواستند آنجا را بگیرند. گفت: میگویی چه کار کنیم؟ گفتم: باید بحث کنیم که این اوضاع و احوال را چه کنیم و چگونه جلوی چماقدارهایی را که دارند میزنند و میشکنند بگیریم. گفت: به ما چه؟ ما که موافق نیستیم. گفتم: آخر عکس شما را بالای سرشان گرفتهاند. دیشب من با اینها بودم عکس شما را بالای سرشان گرفتهاند و به اتکای حرف شما دارند خرابکاری میکنند دارند نشان میدهند طرفدار شما هستند و به طرفداری از شما دارند خرابکاری میکنند. گفت: با آقای حجازی صحبت کردهام که کمیتهای تشکیل بدهیم و ... گفتم: کمیته یعنی چه؟ شما باید بروی صدا و سیما و موضعگیری و اعلام کنی که این اغتشاشگرها از ما نیستند. اگر شما این جمله را بگویی کار تمام است و بسیجیها و نیروهای انتظامی غائله را ختم میکنند. الان نمیدانند چه باید بکنند. از یک طرف شما رئیس دولت هستید و از یک طرف هم اینها دارند به طرفداری از شما این کارها را میکنند. یک کمی فکر کرد و گفت: خیلی خوب! بنشینیم بحث کنیم. من گفتم: شما باید بروی و اعلام موضع کنی. ولی هفت هشت نفر از آقایان گفتند: شما به هیچ وجه نباید این کار را بکنی به خاطر اینکه آن طیف که با شما مخالف است چهار تا از بچههایی هم که حامی شما هستند با این صحبت از دست میدهی. هر کسی که این بساط را راه انداخته است خودش هم باید برود جمع کند. گفتم: کی راه انداخته است؟ اینها به اسم آقای خاتمی دارند این کارها را میکنند.
خلاصه همه مخالفت کردند و من محکم روی موضع خودم ایستادم آقای خاتمی گفت: «من کار دارم و باید بروم و شما رایگیری کنید و نتیجه هر چه شد همان را انجام دهید. آقای حبیبی اداره کننده جلسه بود. بعضیها هم جلسه را از اکثریت انداختند. من زنگ زدم به آقای شریعتمداری، شمخانی و شوشتری. بیرون بودند و التماس کردم و گفتم:« شما را به خدا خودتان را برسانید.»
آقای شریعتمداری وزیر بازرگانی؟
مظفر: بله، گفتم میخواهند درباره این موضوع رایگیری کنند و به صلاح دولت و آقای خاتمی است که برود و با مردم صحبت کند برخی گفتند اگر هم رای آورد، بهتر است آقای خاتمی بیانیه بدهد. گفتم بیانیه فایده ندارد ایشان باید برود و مردم او را ببینند. به هر حال به زور اینها را آوردیم و 14 تا رای گرفتیم که آقای خاتمی باید برود و صحبت کند ایشان هم قبول کرد و ساعت 11 شب رفت و در تلویزیون صحبت کرد. البته من دیدم که آقای خاتمی منمن میکند، او را تهدید هم کردم و گفتم: «اگر این اتفاق نیفتد، بالاخره سپاه و حزبالهیها که نمینشینند این وضع ادامه پیدا کند و ظرف دو دقیقه این بساط را جمع میکنند، اما ننگ بر دولت شما باقی میماند که در بحرانیترین موقع کشور، شما اعلام موضع نکردید». این را که گفتم، آقای خاتمی گفت: «پس در اینباره بحث کنید» که بحث کردیم و عرض کردم که چه شد و ایشان هم رفت و صحبت کرد و به نوعی رساند. ابتدا یکسری صحبتهای عمومی کرد و بعد هم گفت: «البته ممکن است کسانی عکسهایی هم داشته باشند- نگفت عکسهای مرا داشته باشند- خلاصه اعتنا نکنند و اجازه بدهند سپاه و بسیج مسئله را حل کنند.
برای غائله 18 تیر خاتمی را مجبور کردم موضعگیری کند
این ماجرا خیلی برایم گران تمام شد. دو روز بعد، در روز بیست و سوم قرار شد مردم بیایند و اعلان بیعت کنند. باز من مطلب را در هیات دولت مطرح کردم و گفتم: «الان که قرار است اعلان بیعت شود، اولین کسی که باید بیعت کند قاعدتا دولت است. باید دولت بیانیه بدهد و مردم را به راهپیمایی دعوت کند». دوباره گفتند بحث کنید و رای بگیرید. در بحث کردن خیلی بدتر صحبت شد. یک عدهای میگفتند این آقای مظفر چه دلش خوش است که هر روز نوایی و نقی میزند. تازه بیانیه هم که مال شورای تبلیغات است و چه کسی به شورای تبلیغات که در حقیقت مال آقای جنتی است، اعتنایی میکند. گفتم: «آقای خاتمی! این اشتباه دوم شماست. مردم میریزند، غلغله هم خواهد شد و باز شما از مردم عقب میمانید». همه این حرفها در مذاکرات دولت ضبط است و نوارهایش موجودند. گفت: «باید چه کار کنم؟» گفتم: «باید موضعگیری کنید». قرار شد یک چیزی بدهند که خیلی دیر دادند، ولی صدا و سیما چون میدانست که من چنین رویکردی دارم با من تماس گرفت و گفت: «صبح میآیی صحبت کنی؟» گفتم: «حتما میآیم» و بلند شدم و رفتم صدا و سیما و به همه فرهنگیان اعلام کردم که من که معلم و خدمتگزار شما هستم، خیمه خودم را در دانشگاه تهران میزنم. هر کس که میخواهد از ولایت و امامت و نظام دفاع کند، به این اردوگاه بپیوندد. پخش مستقیم هم بود. آمدیم دانشگاه و الحمدالله آن راهپیمایی عظیم پیش آمد.
این وضع را که دیدم، متوجه شدم واقعا اوضاع خیلی پس است و بعضیها دارند بیعقلی به خرج میدهند.
13 سال از آن ماجرا گذشته است و شما هنوز میگویید بعضیها.
مظفر: تناسب دارد. بعضیها ملایمتر بودند، بعضیها تندتر. ما با ملایمها کاری نداریم. دو سه سال پیش رهبری خیلی شفاف راجع به 18 تیر صحبت کردند و گفتند ماجرای 18 تیر با چراغ سبز مسئولین دولتی رقم خورده است.
ما باید اینها را بشناسیم.
*وزارت کشور و وزارت علوم در راس غائله 18 تیر بودند
مظفر: حتما اینطور بوده است. متاسفانه وزارت کشور و وزارت علوم ما در رأس بودند.
معنایش این است که آقای معین و آقای موسویلاری همان تندروهای کابینه بودند.
مظفر: بله، کسانی مثل تاجزاده در وزارت کشور بساطی راه انداخته بودند و تحریک میکردند. بهانهشان هم این بود که چند دانشجو کتک خوردهاند. این خیلی تحلیل سطحی است و همه ما ناراحت بودیم. در مصاحبهای که بعدا کردم گفتم خیلی کار بدی بوده است و هر کسی دانشجویان را زده غلط کرده و کار بسیار بیجایی کرده است، ولی اینهایی که در خیابانها ریختند که دیگر دانشجو نیستند. اینها دارند با چوب و چماق به نوامیس مردم حمله میکنند. شیشه و در و دیوار را میشکنند و تخریب میکنند. اینها چه ربطی به عرصه دانش و دانشگاهی دارد؟ کتک خوردن چهار دانشجو را که خیلی هم کار بدی است گرفتهایم و داریم اساس نظام را زیر سوال میبریم و این موضوع را که فرع و حاشیه است، اصل گرفتهایم و میخواهیم دل آنها را به دست بیاوریم.
هر قدر گفتم بیانیه بدهید، حاضر نشدند. روزنامه جمهوری اسلامی آن موقع که موضعگیریهای مرا دیده بود، با من تماس گرفت و پرسید: «مصاحبه میکنی؟» جواب دادم: «بله» و رفتم آنجا و آن مصاحبه کذایی را انجام دادم و هر چه داشتم گفتم. در آنجا مواضع فرهنگی و از موضع توسعه سیاسی تحلیلی کردم و گفتم «کلوا و اشربوا» توسعه سیاسی گفته شده، ولی «و لا تسرفوا» آن گفته نشده است. بعد هم توسعه سیاسی مطرح شده است بیآنکه آموزش سیاسی داده شده باشد، درست مثل کسی که شنا بلد نیست و او را انداختهایم در استخر و داریم غرقش میکنیم و جوانها را به جای آموزش سیاسی به هیجانگرایی و سیاستزدگی و غوغاسالاری کشاندهایم و توسعه سیاسی ما همهاش شده است مرده باد، زنده باد، شیشه شکستن و آتش زدن.
و با یک مصاحبه، رسما خودتان را از دولت جدا کردید.
مظفر: کلا گفتم به این آزادی نمیگویند. این آزادی «انطلاق من القیود» است. آزادی در اسلام «امکان تمتع بالحقوق» است که هر کس بتواند در یک بستر آرام به حقوقش برسد. این آزادی که مطرح میشود، غربی و لیبرالی است. البته همانجا هم گفتم که متاسفانه بعضی از اعضای دولت چنین هستند و شاید از این موضعگیریام هم خوششان نیاید و این مصاحبه هم که پخش شود، مرا از هیات دولت بیرون کنند.
این مصاحبه که پخش شد، حزباللهیها چاپ و نسخههای آن را در سراسر کشور پخش کردند و این حرفها همهجا پیچید، اما در دولت با عکسالعمل شدیدی روبهرو شد. ما هر موقع مصاحبهای میکردیم و در دولت میرفتیم، یک کیسهکشی مفصل میشدیم. رسم این بود که یک نفر سر بحث را باز میکرد و شروع میکردند حمله کردن به ما. باز یکی صحبت کرد و گفت: «بالاخره دولت باید یکپارچه و... باشد». من تا ته قضیه را فهمیدم و متوجه شدم که الان میآیند سراغ من.
دولت یکپارچه ضد انقلاب است و شما باید مثل آنها باشد.
مظفر: شروع کرد به صحبت که اما متاسفانه نمیدانیم چرا مظفر این کارها را میکند و این مصاحبهها را انجام میدهد. خب خیلی بد است که در دولت یک نفر زاویه دیگری داشته باشد و بهتر است که ایشان موضعش را روشن کند. من که به پست نچسبیده بودم و اعتقادی حرف میزدم، گفتم: «بگویید کجای حرفهای من اشتباه بوده است؟ هر کدام نقص داشته است بگویید کدام است که من اصلاح کنم. دفاع از انقلاب؟ دفاع از ارزشها؟ دفاع از خون شهدا؟ دفاع از آمان انقلاب؟ افشای چهرههای چماقدار؟ کجایش اشتباه بوده است؟ مصاحبه من علیه دولت بوده است؟ مگر دولت موافق این چیزهاست؟» فکر میکردم آقای خاتمی دیگر در اینجا میآید طرف ما. گفتم: «اتفاقا ما این کارها را کردیم که دولت یک کمی از اتهام بیدینی نجات پیدا کند و بگویند دولت هم مواضع انقلابی خودش را اعلام کرد، چون هرچه باشد من هم از همین دولتم. حتما آقای خاتمی هم خوشحال است که این حرفها را بشنود. شاید آقای خاتمی رویش نشود بعضی از حرفها را بزند و ما وزرا باید از طرف ایشان بگوییم».
ادامه دارد...