به گزارش پایگاه عدالت خواهان گلستان"آنچه ميخوانيد بخشی از خاطرات زندان حجتالاسلام جهانشاهي است که خود ايشان در اختيار “راه” قرار داده است. همانطور که در متن اشاره شده زمان نوشتن اين خاطرات دوران بازداشت (و نه محکوميت) او در دومين دوره زنداني شدن ايشان است. دوره بازداشت در اداره اطلاعات شيراز. خاطرتان باشد آقاي جهانشاهي دوره محکوميتش را (به چه جرمي؟) در زندان اوين گذراند.
اللهم صل علي فاطمه و ابيها و بعلها و بنيها و السر المستودع فيها بعدد ما احاط به علمك.
اللهم عجل لوليك الفرج و اجعلنا من انصاره و اعوانه و الذابين عنه و المسارعين اليه في قضاء حوائجه و الممتثلين لاوامره و المحامين عنه والسابقين الي ارادته و المستشهدين بين يديه. اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا. آمين يا رب العالمين.
بالاخره بعد از 33 روز كاغذ و قلم به دستم رسيد. خدا را شكر و الحمدلله.
الان حدود ساعت پنج عصر روز سهشنبه 22/5/87 مطابق با دهم ماه شعبانالمعظم 1429 ميباشد. يعني پنج روز مانده به ميلاد امام زمان ارواحنا فداه.
“ نيمه شعبان نيمه عشق است و ظهور جانان تمام عشق.”
“جهان در انتظار عدالت، عدالت در انتظار مهدي(عج)”
و من در شهر فرهنگ و ادب، شهر حضرت احمد بن موسي عليهماالسلام (شاهچراغ) يعني شهر قشنگ شيراز هستم. در كنار حافظ و سعدي. البته نه در فضاي پر گل و بلبل و مناظر زيباي آن بلكه در يك اتاق كوچك كه نميدانم اصطلاحا به اين اتاق “سلول انفرادي” ميگويند يا نه. فقط ميدانم به آن “انفرادي” گفته ميشود چراكه بر روي برخي اشيايي كه در اتاق است نوشته شده: انفرادي.
امروز سي وسومين روزي است كه در اين اتاق 14 متري با خداي خود خلوت كردهايم و البته چه زود ميگذرد؛ 33 روز. جالب است بگويم كه روزهايي كه درحال پيادهروي بودم نيز دقيقا 33 روز بود. (از صبح 18 خرداد تا غروب 19 تير، از سيرجان تا مسجد حضرت ابوالفضل عليهالسلام روستاي سورمق در بيست و پنج كيلومتري شهر آباده شيراز) كه مجموعا 390 كيلومتر پيموده شد. اين را نوشتم چون قبل ازحركت يكي از بچه هاي مسجد سيدالشهدا عليهالسلام به نام وحيد گفت: “اين سفر اگر 33 روز بشود جالب ميشود. به تعداد روزهاي مقاومت حزبالله.” و همينطور هم شد. (وحيد يكي از بچههايي است كه من خيلي دوستشان دارم و البته من همه جوانان مسجدي را دوست دارم چراكه فكر مي كنم سربازان امام زمان ارواحنا فداه همين ها هستند.)
بگذريم.
در جايي خواندم كه نويسندهاي گفته “در دو وقت نوشتن سخت است. يكي وقتي كه مطلبي براي نوشتن نداري و يكي هم وقتي كه خيلي مطلب هست و نميداني از كجا شروع كني.” من هم اين روزها براي نوشتن خيلي مطلب دارم كه نميدانم از كجا شروع كنم. در نظر داشتم خاطرات 33 روزه از سيرجان تا مسجد حضرت ابوالفضل عليه السلام را بنويسم و چندين بار هم از دوستان اينجا (ماموران بازداشتگاه) تقاضا كردم كاغذ و قلم در اختيارم بگذراند (كه هر دفعه ميگفتند بايد “كارشناس” اجازه بدهد.) تا امروز كه يك خودكار و بيست عدد كاغذ A4 برايم آوردند. علاوه بر آن برخي مطالب مربوط به اين 33 روز اقامت در اين هتل انفرادي نيز اضافه شده از اين جهت احتمالا به طور پراكنده مطالبي را بنويسم. اميدوارم براي نويسنده و خواننده مفيد و مبارك باشد. ان شاء الله.
غروبها در اين خلوت و تنهايي و دلتنگي عادت كردهام به خواندن برخي دعاهاي ماه مبارك شعبان. پس ميروم به سراغ كتاب شريف مفاتيحالجنان مرحوم شيخ عباس قمي رحمه الله. و نوشتن خاطرات را به وقتي ديگر واميگذارم.
سهشنبه 22/5/87
انفرادي بازداشتگاه اطلاعات شيراز
كوچكترين سرباز انقلاب علي رضا جهانشاهي.
???
بسم الله الرحمن الرحيم
يك روز ديگر هم گذشت و الان حدود ساعت چهار عصر روز چهارشنبه بيست و سوم مرداد هشتاد و هفت ميباشد. ديروز مطلبي راجع به سي وسه روز نوشتم. بعد از آن چند نكته راجع به عدد سي وسه به يادم آمد كه نوشتن آنها خالي از لطف نيست. ظاهرا عدد سي وسه عدد ويژهاي است و البته همه اعداد ويژگيهاي خاص خودشان را دارند و عالم اعداد آنقدر پررمز و راز است كه برخي از رياضيدانهاي بزرگ خيلي ذوق زده شده اند و گفتهاند: “زيربناي تمام هستي عدد مي باشد.” (شبيه به اين مضمون) و من معتقدم خيلي بيراه هم نگفتهاند. نظمي كه در عالم هستي توسط ناظم آن يعني خداوند قادر متعال وجود دارد در همه چيز تجلي يافته و نمايان است. از جمله در اعداد. لذا اسراري كه در اعداد هست رياضي دانهاي بزرگ را به تعجب واداشته است همانطور كه مثلا در رابطه بين ستارگان آسمان و سرنوشت عالم و آدم اسرار عجيبي وجود دارد كه در برخي علوم غريبه مورد بحث است. خلاصه از اسرار و ويژگي هاي اعداد غافل مباش و نيز از اسرار حروف (و كلمات). در مورد عدد سي وسه چند نكته به ذهنم ميآيد كه عبارتند از:
- حضرت علي عليهالسلام در سن سي و سه سالگي به مقام امامت و ولايت رسيدند. به همين جهت شايد بتوان گفت عدد سي وسه عدد ولايت است. همان طور كه عدد چهل عدد “حكمت و نبوت” است و پيامبر گرامي اسلام در سن چهل سالگي به مقام نبوت رسيدند. (البته اين نكته و اين نامگذاري يك مطلب ذوقي است و نه علمي. لذا اشكال علمي به آن وارد نكنيد) همينجا بد نيست اشاره كنم به اين مطلب كه آيا ميدانيد آيه معروف “تطهير” كه به اتفاق علماي شيعه و سني در خصوص اهل بيت پيامبر(ص) نازل شده و دليلي بر عصمت اهل بيت (ع) مي باشد. چندمين آيه از چندمين سوره قرآن است؟( انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا)
ظاهرا در روايات آمده كه سن مردان بهشتي سي و سه سال است.
- همچنين فرمودهاند امام زمان ارواحنا فداه وقتي كه ظهور ميكند در قيافه يك مرد سي وسه ساله ميباشند.(اللهم ارزقنا زيارته)
- مبناي تسبيح حضرت زهرا(س) عدد سي و سه مي باشد.
مقاومت سي وسه روزه حزبالله لبنان كه مقدمه شكست خبيث ترين دشمن اسلام در عصر آخرالزمان
شد.
... و اگر در شهر اصفهان بودم اشارهاي هم به ذوق سليم و سليقه زيباي طراح و معمار و سازنده سي و سه پل اصفهان ميكردم. ولي چه كنم كه مرا دويست و چهل كيلومتر قبل از اصفهان به حكم دادگاه يا دادسراي ويژه روحانيت شيراز دستگير و به شيراز منتقل كردند. چرا كه شهر آباده و روستاي سورمق و مسجد حضرت ابوالفضل (ع) جزو حوزه استحفاظي استان فارس ميباشد نه اصفهان و مرا از زيارت شهر قشنگ اصفهان و بچه هاي خوب و ولايتياش كه به اصطلاح خودشان “ستاد استقبال” تشكيل داده بودند محروم كردند.
بگذريم و برگرديم به لحظه ورود به اين اتاق كه الان در آن نشستهام. سي و چهار روز پيش همينكه وارد اين اتاق شدم “چشم بند” را از چشمم برداشتم و ديدم كه يك اتاق باريك و بلند است كه موكتي سبز رنگ آنرا فرش كرده است. اولين سوالي كه از مامور همراهم كه مرا به اين اتاق رسانده بود پرسيدم اين بود كه قبله كدام طرف است. و قبل از اينكه او جواب دهد خودم متوجه شدم كه كاغذي بر روي ديوار چسبانده شده و بر روي آن نوشته شده“ جهت قبله كمي مايل به راست” بعد يك فلش كشيده و بالاي آن با خط زيبا و درشت نوشته: “ اللهاكبر” همين كه آن را ديدم حس جالبي به من دست داد (گويا يك نسيم خنك و آرام بخش به من وزيد) اللهاكبر يعني خدا بزرگ است، خدا بزرگتر است و دقيقتر اينكه به فرموده امام صادق(ع) “خدا بزرگتر از آن است كه توصيف شود.” تمام حرف همين است: الله اكبر. اگر خدا در نظرت بزرگ شد همه چيز غير او برايت كوچك و حقير ميشود.
???
بسمالله الرحمن الرحيم
الان ساعت حدود هفت عصر ميباشد. پنج شنبه بيست و چهارم مرداد هشتاد و هفت و دوازدهم شعبانالمعظم هزار و چهارصد و بيست و نه. نزديك غروب است و وقتي براي نوشتن ندارم. فقط خواستم عرض كنم كه دقيقا پنج هفته پيش در همين ساعات وارد اين اتاق شدم يعني عصر پنج شنبه بيستم تيرماه هشتاد و هفت. سي وپنج روز گذشت. خدا را شكر و از اينكه تاكنون سي وپنج روز زندان انفرادي را تجربه كردم ناراحت نيستم و بلكه خوشحال و شكرگزارم. چرا كه اولا براي خدا و در راه انجام وظيفه سختي كشيدن ارزش دارد و ثانيا براي ساخته شدن و شناختن روحيات و نقاط قوت و ضعف خود لازم است و اصلا اين روزها به اين معتقد شدهام كه هر كسي (خصوصا عدالت خواهان) لازم است حداقل يك ماه زندان انفرادي را تجربه كنند. خيلي خاصيت و فوايد دارد. ثالثا تجربه تنهايي و خلوت از نظر روحي و معنوي نيز بسيار مفيد است كه تا وقتي چنين شرايطي براي آدم پيش نيايد متوجه نميشود (يدرك و لايوصف) رابعا اينجا كه سخت نيست خيلي هم خوش ميگذرد. غذايش مرتب و بهموقع است. استراحت، مطالعه، عبادت، وقت آزاد براي تفكر، بدون هيچ احساس مسئوليتي در قبال هزاران وظيفه اي كه بيرون داري. كاملا آزاد و رها.
روز اولي كه وارد اين اتاق شدم يعني دقيقا پنج هفته پيش در چنين ساعتي، ابتدا دو ركعت نماز شكر و نماز حاجت خواندم و دعا كردم كه اين قضيه خير باشد و ختم به خير شود و از خدا خواستم كمكم كند در باب استقامت و در اينكه وظيفهمان را درست تشخيص دهيم و درست انجام دهيم و از اين قبيل دعاها.
بعد از نماز حاجت و شايد بعد از نماز مغرب و عشا كه همان شب اول خواندم (الان شك دارم) تفالي به قرآن زدم. گفتم خدايا من گمان ميكنم اين كارها يعني پيادهروي و... را براي رضاي تو انجام دادهام و الان هم افتادهام زندان. خدايا نظر توچيست؟ قرآن را بازكردم آيه نود و شش سوره مباركه اسراء آمد: “قل كفي بالله شهيدا بيني و بينكم. انه كان بعباده خبيرا بصيرا.” آيه بعدش هم بيمناسبت نبود: “و من يهدالله فهو المهتد..” خيالم راحت شد.
شايد باور نكنيد بيست و سه روز بعدش هم يعني در تاريخ دوازدهم مرداد هشتاد و هفت كه عصر پنجشنبه محاكمه شدم در جلسه محاكمه اين آيه را يكي دوبار براي قاضي خواندم و فيلمبرداري هم شد. وقتي از آن جلسه برگشتم دوباره قرآن را باز كردم همين آيه آمد. اميدوارم خير باشد. / عدالتخواهان
ادامه دارد...