چاپ صفحه

گفتگوی تمدنها پیش کش! / نوشته ای دیگر در مذمت تحرکات میلیشیای خاتمی

به گزارش پایگاه عدالت خواهان گلستان"این یکی دیگر از آن ماجرا ها نیست که بگوییم، ان شالله گربه است! کسی هم نباید ما را به خاطر سخن گفتن از آن مورد عتاب قرار دهد. فوت حضرت آزادی بیان در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران آن هم بسیار ناجوانمردانه ، موضوعی نیست که نشود از آن سخن نگفت. اگر مدعیان گفتگو به دانشگاه بیایند و دسته گلهای میلیشای خود را در کف دانشکده «حقوق» ببینند، آنگاه هیچ وقت از «جامعه مدنی» حرف نخواهند زد. گفتگوی تمدنها پیشکش! میلیشیای شما توان گفتگوی درون تمدنی را هم ندارند.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ رضا مشتاقی در نوشته ای با عنوان «مرگ بر مخالف من» از آخرین یادگار انجمن توهین و بی حرمتی دانشگاه تهران رونمایی کرده است:

وقتی صحبت از ریاکاری می کنیم، ذهنمان می رود سمت خالصانه نبودن اعمال و عبادات ، تظاهر به دین دار بودن، دین را وسیله ی دنیا کردن و امثال آن. ذهنمان می رود سمت «وای بر نمازگزارانی که از نمازشان غافلند، آنان که ریا می کنند و...». همین تبادر لفظ باعث شده است که خیلی ها ریا را مختص به جوامع دینی و عبادات بدانند. ولی ریا منحصر در این موارد نیست ، کافی است ریا را به دورویی و نفاق و هیپوکراسی (hypocrisy) تعبیر کنیم تا بتوانیم نمونه اش را در هر اجتماعی با هر نظام ارزشی و اخلاقی پیدا کنیم . کافی است شما به اعتقاد داشتن به ارزش های یک گروه تظاهر کنید، ولی در باطن یا در عمل کمترین اعتقادی به آن ارزش ها نداشته باشید. پس ریاکاری مختص به مذهبی ها نیست، می توان یک مارکسیست ریاکار داشت که هیچ اعتقادی به بهبود شرایط طبقه ی کارگر و توزیع برابر ثروت ندارد، می توان یک فمنیست ریاکار داشت که در عمل خود استثمارگر زنان است، می توان یک لیبرال ریاکار داشت که آن جایی که به نفعش نیست، کمترین آزادی بیان و آزادی عمل را برای مخالفان خود قائل نیست . همه ی ما با انواع مختلف ریاکاران در زندگی خود برخورد داشته ایم و قطعا، با هم  هم عقیده خواهیم بود که این مواجهه، اتفاق لذت بخشی نبوده است .

دوران دانشجویی من ، بدون تردید ، زیبا ترین و بهترین قسمت زندگی ام بوده است. اما تلخ ترین خاطره ی این دوران زیبا، یادآوری رویارویی با افرادی است که فریاد « زنده باد مخالف من » سر می دادند و ادعای آزادی بیان می کردند . کسانی که در نشریه شان می نوشتند که «من شاید مخالف سخن تو باشم، اما حاضرم جانم را بدهم تا تو بتوانی حرفت را بزنی.» و بعد در عمل، اگر که دستشان نمی رسید که به صورت فیزیکی حالی از مخالفشان بگیرند، از تخطئه و توهین او فروگذار نمی کردند. اگر تا به حال با این اشخاص برخوردی نداشته اید، خود را انسان خوشبختی حساب کنید. ولی اکثر کسانی که این «مدافعان آزادی  بیان» را زیارت کرده اند، خاطرات زیادی از هو کردن ها و کف زدن های به هنگام صحبت مخالفانشان برایتان خواهند داشت. معمولا هم در مرام و مسلک این گروه، « نقد ما قال » جایی ندارد، آن ها ترجیح می دهند که بیشتر خود شما را مورد الطاف خود قرار دهند تا آن چه را که می گویید. ترجیح می دهند که به شما بگویند چماقدار، مزدور، متحجر، دروغگو و ... . ترجیح می دهند که به جای نقد اندیشه ی تان، فریاد بزنند که «آزادی اندیشه، با ریش و پشم نمی شه». عجیب مردمانی هستند .... .

دانشگاه دوران کارشناسی من، انجمن اسلامی ای دارد که قدیمی ترین و بزرگترین تشکل دانشگاه است. سال 1392، تولد 30 سالگی اش را جشن گرفتیم. بنیان گذارانش بچه هیاتی ها بودند و رزمنده هایی که از جبهه به دانشگاه برگشته بودند تا در سنگر دیگری بجنگند. این انجمن اسلامی هیچ وقت به دفتر تحکیم وحدت نپیوست و مرام مستقل خود را در پیش گرفت. در سال 76 و پس از به روی کار آمدن دولت توسعه ی سیاسی، تلاش های بی وقفه ای شروع شد تا این انجمن اسلامی، که مرام و مسلک متفاوت آن به مذاق دوستان خوش نمی آمده است، به خیل هواداران و هم صدایان دفتر تحکیم وحدت و دولت هفتم بپیوندد. بعد از عقیم ماندن این تلاش ها، راه دیگری انتخاب شد. تشکل دیگری، با منش اصلاح طلبانه (از نوع جریان سیاسی) و هم سو با دولت در قدرت، در آن دانشگاه تاسیس می شود و سپس این تشکل ( از آن جا که اسمش انجمن اسلامی نبوده است و بنابر این نمی توانسته که به عضویت دفتر تحکیم در آید) سعی می کند که با تخطئه و تخریب کادر وقت انجمن اسلامی دانشجویان، هدایت انجمن اسلامی را به دست بگیرد. در اتفاقی بسیار نادر در تاریخ جنبش های دانشجویی جهان، این تشکل حتی اقدام به برگزاری انتخابات برای انجمن اسلامی می نماید. شیوه ای که این تشکل برای تضعیف انجمن اسلامی در پیش می گیرد چه بوده است؟ بر روی بردهای دانشگاه – که درآن زمان منحصر به یک دانشکده ی فنی بوده است – کاریکاتورها و مطالبی نصب می شود که اعضای انجمن اسلامی را (احتمالا به دلیل ظاهر و منش مذهبی) با طالبان، که در آن زمان در افغانستان در قدرت بوده است ، مقایسه می کند. خاطرم هست زمانی که تصاویر و اسناد این اتفاقات را در آرشیو انجمن اسلامی دانشجویان می دیدم، برایم غیرقابل هضم بود که یک دانشجو حاضر باشد هم کلاسی یا هم دانشکده ای خود را طالبان بنامد و او را چماقدار خطاب کند و  این قدر سخیف به او توهین کند.

گذشت تا دیدیم که خود ما هم  توسط معدودی از هم دانشگاهی های ریاکارمان  آماج چنین حملاتی قرار گرفتیم .

اما من هم مانند همه ی انسان ها، سعی کردم که خاطرات بد را فراموش کنم و خوبی ها را به یاد بیاورم. چه کنم که اخبار و تصاویری که این روز ها از دانشگاه ها به سمع و بصر می رسد، نشان می دهد که ریاکاران طرفدار آزادی بیان، از زمان دولت هفتم تا دوره ی دولت یازدهم تفاوت چندانی نکرده اند.

*دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق