چاپ صفحه

از پلیس باید تشکر کنیم یا انتقاد؟ / یک عملیات پلیسی برای دستگیری چهار دزد مسلح

پایگاه عدالت خواهان گلستان"حوالی ساعت شش صبح است و شهر مثل همیشه آرام و بی صدا روز خود را آغاز کرده است، گاهی صدای خودروهایی که مسافران را جابجا می کنند در خیابانهای شهر می پیچد و گاهی صدای خش خش برگ ها زیر پای عابران سکوت را بر هم می زند.

شهر هنوز به جنب و جوش اوایل صبح نرسیده است، پیاده روی های صبحگاهی شاید کمی به شهری که تازه از خواب بیدار شده نشاط می بخشد ولی همچنان شهر آرمیده و آرام است تا اینکه صدای شلیک گلوله ای آرامش شهر را به هم می زند؛ شلیک هایی که بعد استمرار پیدا می کند تا خواب برخی خیابانهای شهر آشفته شود.

صدای گلوله می گوید که پای حادثه ای در میان است؛ مانند فیلم های اکشن و پلیسی صدا هر چه بیشتر و نزدیک تر می شود هیجان ماجرا اوج می گیرد؛ البته ترس هم چاشنی چنین صحنه های حادثه ای است تا یک لحظه احساس کنی در مقابل چشمهایت یک فیلم پلیسی زنده در حال اکران است.

تعقیب و گریز از حوالی میدان عشایر بروجرد آغاز می شود، فرمانده پلیس از طریق بی سیم در جریان ماجرا قرار می گیرد، مامور گشت پلیس می گوید که متخلفان در حال بریدن سیم های برق شهر با خودروی سرقتی رصد شده اند؛ با یک استعلام معلوم می شود که خودروی پژو پارس مورد نظر دارای پلاک یک پیکان مسروقه است و همین موضوع شک پلیس را دوچندان می کند.

ابتدا ماجرا تنها یک دزدی سیم برق ساده به نظر می رسد، کسی فکر نمی کند که در پژو پارس مورد نظر چندین سارق حرفه ای مسلح در انتظار پلیس نشسته اند؛ فرمانده انتظامی شهرستان بعد از پیغام گشت پلیس وارد محل مشاهده خودروی سارقان می شود تا عملیات پلیسی شکل بگیرد.

سرهنگ دلیری که از روبه رو راه خودروی سارقان را سد کرده شاید در نگاه اول منتظر شلیک هیچ گلوله ای نیست ولی اولین گلوله از سوی سارقان شلیک می شود؛ نه به قصد زدن خودروی فرمانده انتظامی شهرستان و فرار از مهلکه بلکه سارقان حرفه ای پلیس را نشانه گرفته اند.

پلیس به روال معمول همیشگی که در فیلم های پلیسی هم دیده می شود تلاش می کند لاستیک های خودروی سارقان را نشانه بگیرد، آنها پلیس را هدف گرفته اند و پلیس نگران شهر است و آرامش شهر؛ تلاش می کند که خودروی سارقان را به خارج از شهر هدایت کند.

صدای گلوله ها خیابانها را یکی یکی بیدار می کند، راننده ی تاکسی که کنار خیابان پارک شده است و در آرامش شهر دنبال مسافر می گردد در وسط یک فیلم زنده پلیسی قرار می گیرد؛ ابهام و ترس و نگرانی را می توان از چهره راننده خواند؛ همه نگران آسیب دیدن راننده تاکسی هستند ولی گلوله شلیک شده به سمت خودروی رئیس پلیس از بیخ گوش تاکسی شهری رد می شود تا این صحنه دلهره آور روی چهره مبهوت و پراز ترس راننده تمام شود.

درگیری های پلیس و سارقان تا کمربندی بروجرد کشیده می شود؛ لاسیتک های خودروی پژو پارس آبکش شده است ولی همچنان سارقان سلاح خود را بر زمین نمی گذارند؛ حلقه محاصره تنگ می شود، پلیس هر لحظه بر شدت عمل خود اضافه می کند، چهار سارق مسلح در تپه های حاشیه کمربندی پناه گرفته اند و شلیک هایشان تمامی ندارد.

مثل فیلم های پلیسی انگار کسی در گوشم می گوید: آنها را زنده می خواهیم! تا شلیک ها به طور عمده پای سارقان و خودروی آنها را نشانه بگیرد، صدای فریاد یکی از سارقان کمربندی را برمی دارد، گلوله به پای راست یکی از آنها خورده است ولی سه نفر دیگر بی مهابا به شلیک هایشان ادامه می دهند. نفر دوم هم تیر می خورد تا حساب کار دست دو نفر بعدی بیاید؛ اینجا آخر خط است.

صدای تیراندازی فروکش می کند؛ شاید گلوله های اسلحه سارقان تمام شده است و یا شاید امیدشان برای گریز از مهلکه؛ همه چیز برای یک پایان خوب آماده است، از پشت ماشین فرمانده انتظامی شهرستان صحنه را دید می زنیم؛ همه چیز آرام به نظر می رسد، ماموران پلیس چهار سارق مسلح را دستگیر کرده اند؛ یکی از آنها از درد پایش می نالد و دیگری سعی می کند درد چهره اش را فریاد نزند.

از خودروی پژو پارس تعدادی پلاک خودروی مسروقه کشف می شود، اسلحه های سارقان که کلاشینکف است حالا در دست ماموران پلیس قرار دارد؛ به نظر می رسد با این تجهیزات چهار سارق حرفه ای به چنگ پلیس افتاده باشند.

سرهنگ علیرضا دلیری فرمانده انتظامی شهرستان که در طول ماجرا درگیر تعقیب و گریز بوده است حالا نفس راحتی می کشد و راهی قرارگاه می شود، ساعت حوالی هفت و ۱۵ دقیقه صبح است، بررسی های برای شناسایی متخلفان آغاز می شود.

وی می گوید که از سارقان سلاح کلاشینکف با خشاب های ۴۵ گلوله ای کشف شده است و این نشان می دهد افراد دستگیر شده حرفه ای هستند.

از سرهنگ دلیری می پرسم که میزبان چند گلوله سارقان بوده است تا با لبخندی بگوید که دست کم ۱۶ تیر به طور مستقیم به خودروی فرمانده انتظامی شهرستان شلیک شده است ولی همه چیز خوب است و اتفاق خاصی برای ماموران پلیس نیفتاده است.

رئیس پلیس شهرستان بروجرد می گوید که بررسی ها نشان می دهد این چهار نفر با جرایم مختلف در شهرستانهای مختلف اعم از خرم آباد، اراک، بروجرد و ... تحت پیگیری و تعقیب بوده اند و اطلاعات اولیه سوابق متعدد شرارت و سرقت را به دست می دهد.

سرهنگ دلیری معتقد است این چهار نفر یک باند حرفه ای را تشکیل داده و وقتی احساس ناامنی می کردند برایشان فرقی نمی کرده چه کسی در مقابل آنها قرار دارد؛ دست به اسلحه می برده اند.

وی که هدایت این عملیات تعقیب و گریز نفسگیر را خودش به عهده داشته از سرعت عمل نیروهایش راضی است و می گوید خیلی خوب حلقه محاصره سارقان کامل شد و توانستیم آنها را دستگیر کنیم.

از حال سارقان تیر خورده می پرسیم تا سرهنگ دلیری بگوید که جراحت دو سارق چندان جدی نبوده و گلوله به پای آنها اصابت کرده است و حال تحت نظر راهی بیمارستان شده اند. دو نفر دیگر هم تحت بازجویی قرار دارند.

گزارش پلیسی اینجا تمام می شود؛ سارقان که حالا در مخمصه قرار گرفته اند لب به اعتراف باز می کنند، دیگر از آن همه هیاهو و سرکشی خبری نیست، از راهروهای قرارگاه بیرون می زنیم، آفتاب کم کم شهر را برق انداخته و دوباره آرامشی عمیق خیابانها را قرق کرده است؛ جنب و جوش اول صبح حالا خودش را نشان می دهد، سوار تاکسی می شویم، راننده از تعقیب و گریز صبح امروز می گوید و از اکران یک فیلم زنده پلیسی که آخر خوب آن برای همه جذاب و دلگرم کننده است.

و اما براستی از پلیس باید تشکر کنیم یا انتقاد؟ در آمریکا، مجرم که نه، بلکه حتی مظنون را با شلیک چندین گلوله در صحنه ی جرم از پا در می آورند تا درس عبرتی باشد برای سایر مجرمین، و بی جهت هم فشار کاری دستگاه قضایی بخاطر چند اوباش بیشتر نشود. اما اینجا، در ایران .... با پلیسی دل رحم!! طرف هستیم که تنها به لاستیک خودروی متجاوزین به عنف و تروریستهای سابقه دار خطرناک شلیک می کند!! بگذریم که خودروهای مدرن دارای تایرهای Run Flat هستند که با پنچر شدن هم می توانند بسرعت ادامه ی مسیر دهند ، اما با این نوع برخورد با مجرمان(به خطر انداختن جان سایر عابران و شهروندان در اثر طولانی کردن بی مورد درگیری) و صرفا زخمی کردن آنها، نه تنها باری سنگین بر دوش نظام نحیف بهداشت و درمان برای جراحی و درمان این حیوانات وحشی گذاشته می شود که از بیت المال و جیب مردم لابد باید تامین شود، بلکه می روند در صف طولانی انتظار برای محاکمه و لابد 5 سال بعد که نوبت دادگاهشان شود، نیمی از آنان بیگناه تشخیص داده شده و رها می شوند تا در سایر شهرها به اعمال مجرمانه شان ادامه دهند و اصل کاری هم تحت فشار حقوق بشری ها، از اعدام رهایی می یابند..!